قسمت اول
یما هوتک – نویسنده و پژوهشگر
فرایند دولتسازی در افغانستان با موانع داخلی و خارجی متعددی دست به گریبان بوده است.
اگر به تاریخ افغانستان یک نظر کوتاه و اجمالی صورت گیرد این سرزمین زنده گی پر از فراز ونشیبی را سپری کرده به خصوص در قرون معاصر که بعد از ۲۵۰ سال دوره فتوحات و تجزیه، پایههای یک نظام سیاسی درافغانستان به مدیریت ودرایت احمدشاه ابدالی پایه گذاری شد که درحدود نیم قرن افغانستان دارای ثبات سیاسی بوده و حاکمیت آن بیرون از مرزهای امروزی کشورمحسوس و یک جغرافیای بزرگ را ا حتوا می کرد.
این زمان بود که اروپا بحرانهای بزرگ سیاسی ، مذهبی، و اقتصادی پشت سر گذاشته و در اثر کشفیات جغرافیایی با ایجاد دولتهای ملی درصدد مستعمره جویی و تصاحب سرزمینها و ثروتهای سرشار آسیا و افریقا بودند در حالیکه افغانستان در راه ایجاد یک دولت متمرکز سعی و تلاش داشته که آن هم پایدار نبوده ودیری تدوام نمیکرد که البته عوامل متعددی درعدم تدوام دولتها به خصوص دردوران معاصر ذیدخل بوده بوده است.
اگر به اساس تسلسل تاریخی بحث صورت گیرد، افغانستان با داشتن مو قعیت خاص استراتیژیکی درقلب آسیا و منحیث پل روابط بین جنوب آسیا، آسیا مرکزی و شرق میانه سهم و نقش برازنده و مهمی را بازی نموده است. زمانیکه قدرتهای بزرگ جهان یعنی روس و انگلیس درصدد دستیابی به آِبهای گرم هند و حوزه قفقاز اورال و منابع آسیا میانه بودند و به رقابتهای شدید میپرداختند، افغانستان تحت فشارهای گوناگون قرار گرفته بود ، گاهی با تهدید، زمانی با تجاوز، و بعد از مدتی منحیث حایل و منطقه خنثی باقی مانده بود.
مداخله قدرتهای بزرگ در امور داخلی کشور، تحریک همسایگان علیه افغانستان، تحریک و شدت اختلافات داخلی، میزان پایین اگاهی مردم، تفرقههای مذهبی، عدم داشتن برنامههای جامع حکومتها، خودخواهی زمامداران، عدم رعایت واولویت منافع ملی، همه و همه زمینههای عدم تدوام ساختارها و نظام های سیاسی را در افغانستان سبب گردید.
هرچند بعد از ایجاد افغانستان معاصر در سال ۱۷۴۷ میلادی برای مدت نیم قرن افغانستان درامنیت و آسایش قرار داشت تا اینکه کمپنی هند شرقی متوجه اففانستان شد. نفاق و اختلاف فرزندان احمدشاه به ویژه بعد از عصر زمانشاه نشان میدهد که دولتهای افغانستان به مرحلهای از پختگی سیاسی در امر حکومتداری نرسیده بودند و اکثرآ در کشمکشها و بحرانهای سیاسی با عمر بسیار کوتاه بسر برده اند.
از سال ۱۸۰۱ میلادی تا زمان حکومت امیر دوست محمد خان یعنی تا سال ۱۸۴۳ بحرانهای شدید سیاسی، اقتصادی سرتاسر افغانستان را فراگرفته بود و حکومتها نه تنها که تدوام و بقا نداشته بلکه زمینهها برای مداخله خارجیها مساعد گردید.
افغانستان دو مرتبه به گونه مستقیم از سوی انگلیسها اشغال و حکومت های دست نشانده مزدور در حیات سیاسی افغانستان داخل صحنه شدند که باعث مخالفت و عکسالعمل افغانها گردید.
اززمان امیر دوست محمد خان تا عصر امیر حبیب الله خان به استثنای حکومت امیر شیر علی خان هیچ یک از حکومتهای که روی کار آمدند نه تنها که مورد قبول مردم قرار نگرفتند بلکه روابط خارجی کشور تابع کمپنی هند شرقی یعنی انگلیسها قرار گرفت، پس چگونه چنین ساختار آشفتهای میتواند که تداوم یابد؟ دولتی که خود بر سر نوشت خویش حاکم نباشد و نتواند اراده ملی خویش راتمثیل نماید و خود در قضایا و رویدادها تصمیم گیرنده نباشد واضح است که هیچگاهی به حیات سیاسی خویش ادامه داده نمیتواند.
با اعلام استقلال کشور در سال ۱۹۱۹ وبرنامه های امیر امان الله خان و همکاری تعداد زیادی از روشنفکران افغانستان وبه ویژه محمو د طرزی، عبدالهادی خان، ولی محمد خان دروازی، عبدالرحمن خان لودی، تاج محمد خان پغمانی، و امثالهم افغانستان وارد یک مرحله جدید سیاسی گردید.
افغانستان در این زمان در عرصه مناسبات بین المللی فعال گردید و همچنان اعلان یک سیاست متوازن در عرصه روابط خارجی، طرح پلان های جامع اقتصادی، اصلاحات فرهنگی، آزادی مطبوعات ورسانهها، ، تدوین وتصویب قانون اساسی، حمایت همه جانبه مردم از نظام جدید باعث شد که افغانستان به تدریج به تحکیم سیاسی و پیشرفتهای اقتصادی و اجتماعی مسیر خویش را طی نماید.
میزان پایین اگاهی مردم، عدم آشنایی با برنامههای شاه جوان، مداخله انگلیسها، زنده شدن روحیه استقلال طلبی در کشورهای مستعمره، فساد اداری بعد ازسال های ۱۹۲۴، شورشهای داخلی، عجله امیر جوان در تطبیق برنامهها باعث عدم تدوام دولت جوان درکشور گردید که عوامل داخلی و خارجی در آن دخیل بود که مدارک و شواهد زیاد دراین مورد ثبت اوراق تاریخ معاصر اففانستان میباشد.
بعد از سقوط حکومت امانی یکبار دیگر افغانستان داخل بحرانهای سیاسی گردید.