ائتلاف بين المللي مبارزه با القاعده و طالبان، زماني كه باعث حضور بيش از چهل كشور در افغانستان شد، ما را در مسير تجربه اي نیز قرار داد كه پس از 17 سال، جاذبه اي كه براي مسرت از پیوند با جامعه ي جهاني داشتيم، بسيار ناچيز شود. در اين مقاله از مفادی که از این پیوند، متوجه افغانان شد مي گذرم و بر اين بسنده مي كنم كه آيا آن چه را كه دوستان خارجي به عنوان تامين حقوق انسانی در افغانستان، يادآور مي شوند، جفايي جهت تضعيف اکثریت نبود؟
حاكميت طالبان با كمترين فهم سياسي سقوط كرد و جامعه ي پشتون هاي افغانستان پس از تجربه ي تجاوز شوروي و كشيده گي هاي ناشي از حاكميت منفور تنظيمي، خود شان را در ميدان ديگري يافتند كه ظاهراً و به معني تامين عدالت و سهم ساير اقوام نیز سرنوشت آنان و اقليت هاي افغانستان را در گرو احزاب، تنظيميان، اشخاص وابسته و بقاياي حاكميت سياه ملا ربانی قرار می داد.
دوستان بين المللي كه اكنون اعتراف مي كنند هيچ برنامه ي مدون و درستي براي افغانان نداشتند، فقط پي گيري موضوع دشمنان خود را اولويت می دادند. آنان در اين مسير و در همراهي با جناح هايی كه دوسیه هاي قطور جنايي و پشتون ستيزي داشتند، موضوع تامين عدالت اجتماعي را به نفع گروه هاي همكار و تاراج های برنامه ريزي شده ای كه از سوي انجو ها تطبيق مي شدند، بيشتر از همه به زيان تبار ما رقم زده اند.