(در ستایش از عمری زحمات اسدساپی یا اسدالله دانش در نشر کتب افغانی)

در میانه ی سال 1393 شمسی، در به دنبال با باری که برای سرزمین و مردمم می کشیدم، به مصداق «درک بیشتر، درد بیشتر» به آدرسی رسیدم که در بیش از سی سال، یاد و خاطر بسیاری از بزرگان این سرزمین را شاد کرده بود. استاد محمد اسماعیل یون در مجموعه ی «گفت و گو و مصاحبه» اش با افتخار از کسی یاد می کند که کوتاه نوشتار قلم من، در پی گزاردن احترام به اوست.

جست و جویم دریر نپایید و در طبقه ی چهارم مرکز تجارتی احمدی در جاده، رد کسی را یافتم که تا رقوم این سطور، با حُسن معرفت، 19 عنوان از زحمات مرا «کتاب» کرد.

در حوزه ی انحصار چاپ کتاب در افغانستان، تا زمانی که به بازار آزاد رسیدیم، آن چه به نشانی احترام می گفتند، مطابع دولتی و حدودی بود که بیشترینه در جنگ های داخلی، دود شدند و اما محصول سال ها تلاش در آن ها، هزاران کتابی بود که از نصاب تحصیلی تا کار فرهنگیان، مشغله ی فکری ما را نیرو می بخشیدند. در این میان، فقط تاریخ نگاری افغانی، از تجربه ای می آورد که پس از دوره ی سراجیه و امانیه، اگر نزدیکان اعلی حضرت شهید امیر حبیب الله خان (رح) و اعلی حضرت شاه امان الله خان (رح) را کنار بگذاریم، نوع نشرات افغانی تا زمانی که ایدیالوژیک نشده بود، دولتی بود و اما آراسته و آزاد.

در نخستین های تجربه ی چاپ آزاد کتاب در افغانستان که بدون شک محیط هجرت افغانان در پشاور- پشتون خوا بود، کسی ظاهر می شود که تاکنون، نام اش اگر در تنوع کار طباعتی امروز در میان نام هاست، اما جایش در میان کسانی منحصر می ماند که نگذاشتند تراژیدی فراموشی یک سده تاریخ مدنی- فرهنگی ما، وقتی در میان حاکمیت ایدیالوژیک رفقا می افتد ناچیز شود و در سوی رنج و عذاب هجرت، فقط همانی نماند که با تهیه ی هیزم و باروت نیستی هستی ما، سه دهه نسل های ملت افغان، هنوز قربانی سیاست ها و منافع دیگران اند و بدون شک انتشارات تنظیمی در خودفراموشی و ضیاع منافع آنان، متمم و ممد بود.

اسدساپی یا  اسدالله دانش، در میان تراژیدی افغانان در پشاور، در نخست در کتاب فروشی «اسد غم» بود که در تنوع تجلی زحمات افغانان، اکنون دانشی ست که با چاپ بیش از 2500 عنوان کتاب افغانی، در نوبت نوباوه گان فرهنگی همانند من دوست دارد اسدلالا باشد.

اسدلالا، تکیه کلام دوست گرامی ما حاجی محمد قاری، که برخلاف شهرت اش، محصل کسب صعود در مدارج کامپیوتر، مثل این می ماند که در کنار اسدساپی، نوع خاص آگاهی پرداز و صحافت می شود، زیرا او در بیش از 15 سال، در آرایش، پردازش و تکمیل صد ها اثر فرهنگیان افغان، آن قدر در این متن، دیزاین دارد که خود تجربه ای ست ارزنده؛ هرچند که متوجه نمی شود.

اسدلالا، گل دادا، اسدساپی و بالاخره اسدالله دانش، اما آدرسی بود که در همکاری سه سال اخیر کار فرهنگی ام، زحماتی را به ثمر می رساند که در درمانده گی فرهنگیان ما برای آفرینش اثر، در حد دشواری تربیت اولاد آدم است.

نسلی از فرهنگیان افغان در حالی که یاد اسدساپی را با خود بُرده اند، در کسانی که زنده اند می دانند که هنوز، حتی در هیاهوی کمیت، نقش اسدساپی برای کسانی که او را     می شناسند، در صمیمت حُسن خطاب قاری عزیز در وجود شخصی منحصر می شود که کتب افغانان را منتشر می کند و در این سرمنزل، سهم تازه به دوران رسیده گان همچو من نیز محفوظ می ماند.

شهرت اسدالله دانش، در شهرت 2500 عنوان کتابی که منتشر کرده است، خود زنده گی نامه ای ست که نیازی به تفصیلات من ندارد؛ چه کسانی که اهل کتاب اند، اگر در پی تعقیب این سطور، محتوای این نوشته را در آن چه کمتر کرده ایم و نمی دانیم ندانند، اسدالله دانش را بیشتر از من می شناسند. ادله ام برای پرهیز از طول آن چه همیش از تاریخ تولد تا تاریخ وفات، شرح معمول برای رفته گان نخبه است، در مسیری نمی رود که «آن چه عیان است، چه حاجت به بیان است»، اما به درستی می دانیم که سنت ارج گذاری ما بیشتر در تفسیری تلخیص می شود که خبر می شویم آخرین ملاقات یک افغان بزرگ، با حضرت عزراییل بود.

اسدالله ساپی زنده است و امیدوارم وقت ملاقات اش با قابض روح، چند دهه ی بعد باشد.  در ردیف کتاب هایی که در جغرافیایی به بزرگی افغانستان تا عمق پشتونخوای تاریخی    می رود و افغانان زیادی در آمریکا و اروپا، کتاب هایی دارند که آرم «دانش خپرندویه تولنه» دارد، در همین مسیر، اگر در ماضی آن بروند، وقتی از 2500 به یک رسیدند، جوانی را می بینند که از یک به 2500 رسید، اما اکنون محاسن سپید است و به حق باید شاکی شود که از اسدالله دانش، در جمعی که اگر عام نباشد، حداقل باید در بین خود، از او اظهار شکران کنیم.

 اسدالله دانش، اسدساپی، گل دادا، اسدلالا و آن یار فرهنگی افغانی زنده است و هنوز، سلسله کتاب های دری و پشتویش در بازار کتاب افغانستان در جاهایی که از این فرهنگ می آموزند، به خلوت ها، خانه ها، مراکز، مکاتب، پوهنتون ها و مجالس ما می روند که به حق یاد کنیم و از این مسرت بدانیم صنعت محترم طباعت در آن شانس هایی که این مملکت و مردم آورده اند، منقطع نشد و به فرهنگی می ماند که افغانان غم رسیده و سوگوار، هرچند بخشی از ماجرای اندوه و الم شان را در آن ها تاریخ، ادبیات و پیام کرده اند، اما ارزش این بهای سنگین، محفوظ در برگ های کتاب، دو معنی واضح دارد: دانش و فرهنگ «اقرا باسم ربک الذی خلق»: بخوان به نام پروردگارت که آفرید.

نوبت ستایش از اسدالله دانش، دیری ست که رسیده است و خوب است در این جمع، که خالی از مفاد نیست، ضمن تحسین، از شانس دیگر برای دریافت تحایفی بهره ببریم که  می دانیم دانش صاحب با عزت نفس، اهدای «از قلم رایگان کتاب» را فراموش نمی کند. تحسین اسدساپی، در جایی که باید عطیه ی زحمت اش را بگیرد، نیز خالی از مفاد نیست. هرچند شوخی ام گرفت، اما می دانم که در مجالست مردی که بیش از سی سال، داستان کتاب افغانستان را طبع می کند، برای اهل معرفت، فرصت شناخت و دریافت دوستی به بزرگی کتاب، حتماً وجود دارد.

دانش صاحب، برایت عافیت و طول عمر می خواهیم! زیرا پس از سه دهه زحمت چاپ کتاب، اشد ضرورت ما هنوز هم در تعمیم این فرهنگ (چاپ و مطالعه ی کتاب) قید شده است.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *