محمد اکبر بریــپال

بی گمان که افراد اجزای اساسی، با اهمیت و جدا ناپذیر اجتماع محسوب می گردند. این اجزأ هر یک نقش تعیین کننده یی را در رفتار های اجتماعی ایفا می نمایند؛  رفتارهای که اهداف اجتماع را دنبال می کنند؛ اهداف اجتماعی اصل عمده ای ساختار اجتماع محسوب گردیده و ساختار های اجتماعی که بلافاصله منتج به شکل دهی جوامع بشری می گردند.

همانند تنوع در اجتماع ها، تنوع در افراد نیز به شکل گسترده وجود دارد. افراد متوهم به عنوان گروهی خاصی از اجتماع بزرگ افراد، در شکل دهی  ساختار و هنجار های اجتماعی نقش دارند؛ ولی قسمی که از ماهیت وجودی آن ها مبرهن است، با داشتن و پروراندن احساسات و علایق چون:

  • عدم داشتن شناخت دقیق از خویشتن؛
  • اسارت در اندیشه های غیرانسانی و سنتی؛
  • انزوا طلبی؛
  • محرومیت اجتماعی؛
  • ترس از پذیرفتن حقایق؛
  • تحمیل اندیشه های خرافاتی و سنتی بالای دیگران؛
  • هراس از جای گزینی اندیشه های مدرن به عوض اندیشه های سنتی؛

تلاش می ورزند تا از حرکت ارزشمند اجتماعی انسانی به سوی مدرنیته جلوگیری نموده و مسیر نادرست و غیر انسانی خویش را با بی باوری تمام ادامه دهند. این کار سبب می گردد تا زیر ساخت های جامعه که بخش محوری و بنیادی آن  به طور عام توسط افراد تشکیل و رشد داده می شوند متضرر گردیده، جامعه را دچار عقبگرد نماید و مانع حرکت آن به سوی مدرنیته شود.

انسان های سنتی و اولیه با گرایش به افکار فرسوده شان نه تنها باعث فلاکت خویش؛ بل جامعه را نیز به سمت و سوی نادرست  سوق می دهند. این عملکرد ناشی از همان مفکوره ها و باور های عمیق کمون اولیه و انسان ستیزانه یی هستند، که به هر اندازه حرکت های هدفمند و با ارزش به سوی مدرنیسم صورت گیرند،  به همان پیمانه حفظ سنت ها برای آن ها مقدم تر جلوه گر می شوند، آن هایی که معنا و ارزش زنده گی شان فقط به مفکوره های واهی و ناقص شان وابسته بوده که با توصل به چنین عملکردی  در تضاد با حقایق اجتماعی قرار می گیرند.

موضوع مهمی که درین باب مطرح می گردد باور به اعتقادات، عرف و رسوم بی ارزش و خیالی  است که به هیچ وجه افراد متوهم حاضر نیستند تا برای موارد ذکر شده بدیلی را جای گزین نمایند.

در گذر ادوار تاریخ جوامع بشری همواره تلاش ورزیده اند تا در راستای استقرار و خود بسنده گی جوامع، حرکت های صعودی و تجدیدی داشته باشند و زنده گی را با شیوه های جدید آن همسان با رشد و توسعه اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و در عین حال با پویایی تکنالوژی معلوماتی تجربه نمایند.که با تأسف فراوان این کار شیوه مختص به یک طیف خاص بوده است و بقیه گروه های (سنت گرا) و عام تر عقب مانده فکری، با تأکید بر شیوه های فرسوده زنده گی، خود را متمدن و مترقی دانسته و دید شان نسبت به آینده به صورت فزاینده تاریک و مبهم به نظر می رسد.

فرهنگ به مثابه مجموعۀ ارزش های مادی و معنوی یک جامعه، از زیرساخت های اساسی آن نیز بشمار می آید. که در تعیین سرنوشت اجتماعی و استقرار جامعه نقش کلیدی را ایفا می نماید؛ اما زمانی که گروهی از افراد خاص تحت نام (افراد متوهم) که در واقع از فرهنگ و ارزش ها اصلاً آگاهی ندارند و از پی هم با هویت ستیزی، ایجاد بی ثباتی فکری و رجوع به اعتقادات کهن، به فرهنگ صدمه وارد می نمایند و این جاست که ناهنجاری های اجتماعی شکل می گیرند.  

این گونه افراد همیشه تلاش می ورزند تا با تحمیل اندیشه های عقب گرای خویش بالای دیگران، جوامع را از حرکت به سوی خود بسنده گی باز داشته و خود را با ملقب ساختن به انواع القاب اجتماعی- سیاسی، با اعتماد و متعهد جلوه  دهند. و جهت بقای حرمت تخیلی شان جوامع بشری را مجبور به تکرار تاریخ نموده، هویت جامعه را در خلای ادراکی قرار داده و در نهایت متوهم به بار می آورد.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *