(معرفی کتاب نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام)

معمولاً آن چه در تاریخ نگاری ایرانی به پیرامون پرداخته می شود، چه چپ باشد یا راست، مجوس (فارس) یا آخوندی، زیر تاثیر تلقیناتی ست که به نام ایرانی گری، مرز های گسترده دارد و فرهنگ های مردمان و ملت های با نام و نشان، اجزا، اعضاء و ضمایم آن به شمار می روند. این نگرش که طی صد سال اخیر، به بیماری تاریخ پردازی ایرانی مبدل شده است، پس از تداخل در سیاست، جزو مکتب های فکری می شود و از حیث ایسم آن، مصادره ی ارزش های دیگران، یک اصل به شمار می رود. به این اساس، قرائت آثار تاریخی ایرانی، به ویژه اگر مجوسی (فارس) یا آخوندی باشد، نه فقط خوش نیست، بل باعث گمراهی و سوء برداشت می شود.

تاریخ نگاری نوع «کشورمحور» که در جغرافیای جهان سوم، زاده ی القائات استعمار نیز است، در واحد های سیاسی کنونی، گاه گذشته را به مغالطه می گیرد. د�� جایی نوشته بودم، مفهوم سرزمینی، در زمینه ی تاریخی، مثلاً می تواند چشم انداز منطقه را برای افغان ها به گونه ای پرداز دهد که در کنار اثرات فرهنگی، مدنی و معنوی، سطیره ی سیاسی در شرق و غرب، شمال و جنوب، می تواند محاسبات کنونی را در امور مختلف، به گونه ای استراتیژیک کند که با تامل بر اجتماعات میلیون ها پشتون در هند و پاکستان، فرامرز های زبان های دری و پشتو و اشتراکاتی که تحریف نشده باشند، در تداعی پس منظر تاریخی، ما را از مفاد معاملات سیاسی و اقتصادی بهره دهد.

افغانستان با اکثریت اهل سنت و مسلمان، هرچند تنوع گسترده ی قومی دارد، اما در همسویی با باور های مذهبی که بسیار مهم اند، می تواند در زمینه ای نیز به همسایه ی غربی اش نزدیک باشد که منطقی می نماید.

سرمایه گذاری های بی اندازه ی ولایت فقیه در امور اقلیت تشیع در افغانستان و ضمایم زبانی در سایه ی فارسیسم، دو کشوری را که می توانند با موقعیت های جغرافی، منابع طبیعی، باور های مذهبی و فرهنگی، فرصت های بهتر بسازند، برعکس قضیه، در فشار مضاعف قرار داده است تا از رهگذر میلان ایران به اقلیت های قومی و مذهبی، دچار کشیده گی باشند و در عدم توازن، فاصله ها بیشتر شوند.

نشرات ایرانی با صدور و تورید در جامعه ی افغانی، در نیم قرنی که گذشته است تحت تاثیر کار فرهنگیان مجوس (فارس) و پس از انقلاب، متاثر از رهروان ولایت فقیه، به باور های ضد افغانی به میزانی کمک کرده اند که می توان بدون اندیشه گفت، از حیث  تحریفات، بخش مهم ایسم های ضد افغانان، ایرانی اند.

تحلیل شیعه و فارس، افغانستان را در وارونه نمایی، بی شباهت به حدودی می کند که در همه جای آن، طرز تلقی از شیعه و فارس، این جغرافیه را در ساحه ی نفوذ فارسیسم، متاثر کرده است.

در این نوبت، با بررسی اثر یک مسلمان اهل سنت ایران، هرچند موضع او در متن فارسیسم و ایرانیسم، تفاوت زیادی از برداشت هایی ندارد که در روشنگری های تاریخی ایرانی، بسیار مشکل دارند، اما احترام وی به واقعیت هایی تاریخی و قومی افغانستان که به خصوص در ایران، همواره تحریف می شوند، اهمیت این نگرش را بیشتر می کند تا در همسویی با واقعیت های کلان کشور و باور های مذهبی، ایجاد تفاهم در معاملات بین المللی، یک افغان اهل سنت و یک ایرانی اهل سنت را خوب تر و بیشتر کمک می کند با باور های قلبی و فکری همکاری کنند و در این همکاری، مُعضل سنی و شیعه، مشکل نسازد.

ده سال قبل انتشارات میوند، در یک ابتکار جالب، نمایشگاهی برپا می کند که برای اولین بار (به نظر من) کتب فرهنگیان و عالمان دینی اهل سنت ایران در آن به فروش رسید. دوستی دو جلد کتاب (چهار امام اهل سنت و جماعت و نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام) را برایم تحفه داد. پس از مطالعه ی آن ها، متوجه شدم، حُسن نظر و احترام به واقعیت های تاریخی ما، به خصوص در کتاب آقای فریدون اسلام نیا (مولف کتاب نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام) از نگرش مجموعی جامعه ی 15 میلیونی اهل سنت ایران حکایت می کند. در این کتاب، باوجود بزرگ نمایی های معمول فارس زده و آن آز بیمارگونه که افغانستان را در تاریخ ایران، تحلیل می کنند، اما با احترام و حرمت بسیار به واقعه ی تاریخی حضور افغان ها در ایران، امید هایی به وجود آورده است.

در کتاب «نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام»، حماسه ی افغانان، چنین تبیین می شود:  

«گرگين خان، حاکم قندهار شد. طبق نظر علماي صفويه به رهبري مجلسي، اهل سنت کافر محسوب مي‌شدند و تجاوز به جان و مال و ناموس آن ها حلال بود. اين فتوا باعث شد که مريدان مجلسي، تجاوز را در حق اهل سنت از حد بگذرانند. بدنبال بي‌حرمتي از طرف وزير اعظم شاه حسين در حق امير خان [میرویس نیکه) از بزرگان افغانستان که به دادخواهي به دربار آمده بود و نامهء آن ملعون [وزیر اعظم شاه حسین] به گرگين‌خان مبني بر اين که هر چه مي‌تواند بر سر اهل سنت بياورد، شيرمرد دلير اسلام، محمود افغاني، تصميم به قلع و قمع دشمنان اهل سنت و ايران گرفت و توانست حکومت قشري و خونخوار و غرق در شهوت‌پرستي را برافکند.

محمود افغاني به تصريح آصف الحکما در رستم التواريخ، جواني بود به کلمات صوريه و معنويه و آراسته و در فطنت و کياست و رشادت و تميز و نظم و نسق و موافق حساب و احتساب بي‌باک و کشندهء هر دزد و راهزن و ظلم و ناپاک بود.»

«سه انقلاب بزرگ و تقريباً همزمان در کردستان، بلوچستان و قندهار بر عليه صفويه صورت گرفت که دو تاي اولي به شدت سرکوب شدند، ولي سومي به علت لياقت سردارش [محمود هوتکی] به پيروزي رسيد و زمينه‌اي شد براي نابودي سلسلة صفويه در سال‌هاي بعد، اما افسوس که اهل سنت هيچ گونه اتحادي باهم نداشتند، به جز در موارد اندکي مانند کمک بلوچ‌ها به ميرويس، پدر محمد، موقعي که او در قندهار در محاصرهء خسروخان، برادرزادهء گرگين‌خان، بود.

ميرويس در سال 1129 ه‍. ق درگذشت. جانشين او عبدالعزيز، قصد مصالحه داشت، ولي محمود، فرزند بزرگ ميرويس، او را از سر راه برداشت و به حکومت صفويه پايان داد. از جملهء عوامل پيروزي محمود، سيد عبدالله، والي خان هويزهء اهل سنت بود که از طرف شاه حسين به عنوان فرماندهء قزلباش در جنگ محاصرهء اصفهان، انتخاب شده بود. عامل ديگر، قيام لزگي‌هاي اهل سنت در آذربايجان بود. همچنين غوطه‌ور بودن شاه و درباريان در فساد لجام گسيخته از علل اساسي سقوط صفويه به دست محمود بود.

سقوط حکومت صفويه، شادي مردم ايران را برانگيخت و مردم را از فقر و پريشاني و کشتار و ظلم و تعدي روزمره نجات داد. لازم به ذکر است، هزينهء سفر شاه حسين با شصت هزار نفر  همراهش در سال 1117 ه‍. ق به قم و مشهد، به قدري گزاف بود که نه فقط موجب تهي شدن خزانهء مملکت شد، بل شهر هايي که شاه از آن عبور مي‌کرد، دچار قحطي شدند.

بعد از فتح اصفهان ( 1135 ه‍. ق) به دستور محمود، تمامي خوراک و آذوقهء ذخيره در کاروان افغان‌ها را به درون شهر بردند و به زودي آثار قحطي و گرسنگي رفع شد. بسياري از فراريان به منازل و مغازه‌هاي خود بازگشتند. وي مردي از افاغنه را که متقي و زاهد و مدبر و باکفايت بود، به حل و عقد امور شرعي و حقوقي و اجتماعي مردم اصفهان گماشت. او در کار خود موفق شد و توانست رضايت مردم را جلب کند.

کروسينسکي [سفیر پولند] در سفرنامهء خود، صفحة 68 مي‌نويسد: مردم چنان از ديانت و عفت و پاکدامني او [محمود هوتکی] مسرور و خوشحالي مي‌کردند که به زمان گذشتهء خود که باعث زوال دولت شان بود، افسوس بي‌نهايت مي‌خوردند… .

محمود براي توازن مذهبي در اصفهان، يکصد هزار تن از اهل سنت گزين همدان را به اصفهان کوچ مي‌دهد. در گرما گرم محاصرة اصفهان، اشرف، پسر عموي محمود، براي شاه حسين نامه نوشته و از او مي‌خواهد که در قبال آذوقة فرستاده شده از طرف او و کمکش براي نابودي محمود شاه، فرماندهي کل قشون ايران را به او بدهد، اما شاه حسين به سخنان اشرف اعتماد نمي‌کند. بعد از مدتي اين راز (ارسال آذوقه و نامه) براي محمود فاش مي‌شود، ولي او به روي خود نمي‌آورد.

بعد از سقوط اصفهان، اشرف را زنداني مي‌کند. در سال سوم حکومت محمود، جنگي مابين او و عثماني روي داد که به شکست عثماني‌ها انجاميد. سران قزلباش که ديگر قادر نبودند به تجاوز و تعدي خود نسبت به مردم ادامه دهند، دست به کودتايي بر ضد محمود مي‌زنند، اما نقشة شوم آن ها برملا مي‌شود و محمود همگي آن جنايتکاران را به قتل مي‌رساند. بعد از آن محمود، شاه حسين را وادار مي‌کند که همة زنانش که بالغ بر پانصد تن بود را به جز يکي طلاق دهد. هواداران اشرف در سال 1137 ه‍. ق، وي را از زندان نجات داده و محمود که به شدت مريض بود را به شهادت مي‌رسانند. به تصريح رستم التواريخ، حکومت اشرف نيز با عدل و انصاف بود و خبري از جور و ظلم قزلباش در آن نبود.»

قسم معمول رویداد و حماسه ی بزرگ افغان ها در ایران، در تواریخ مجوسان (فارس ها) و ایرانگرایان فارسیست، بلایی وانمود می شود که به نام «فتنه ی افاغنه»، نه همانی ست که مورخ اهل سنت ایران با مراجعه به تاریخ، تصریح و اعتراف می کند که حاکمیت افغان ها در ایران، عادلانه و باعث مسرت مردم بود.

با ورود افغان ها در ایران، زبان دری، زبان رسمی شد. شهاب ترشیزی، شاعر معاصر محمود هوتکی در ایران، او را بر اثر صدور فرمان رسمیت دوباره ی زبان دری به جای ترکی، ستوده است.

حاکمیت بیش از دو صد ساله ی انگیزاسیون شیعه ی صفوی با بدترین سیاست های ضد انسانی و اهل سنت، وارد گورستان تاریخ می شود؛ اما اختلافات درونی افغان ها و آن بی اتفاقی مشهور قبایل پشتون، عمر یکی از خوب ترین حاکمیت های تاریخی ایران را کوتاه می کنند؛ حاکمیتی که روی دو و نیم قرن جهالت صفویه، مبدای یک آغاز نو شد؛ هرچند قاجار ها، باور های مذهبی صفویه را داشتند، اما در فاصله ی زمانی حاکمیت های افغان ها و نادر افشار، تنفسی میسر می شود تا مردم ایران با بازنگری به رنگ ها و معنویات، حضور اجتماعی و قومی خویش را با حفظ اصالت ها، در زمینه ی متنوع زبانی و فرهنگی ایران به آینده ببرند.

در واقع کاستن از فشار ستم ها و ظلم های شیعه ی صفوی که با حماسه ی بزرگ افغان ها در ایران، به همراه بود، مشی حاکمان آن جا را باوجود تداوم تشیع در سلسله ی قاجار ها و بالاخره تا امروز، در برخورد با واقعیت های مذهبی، زبانی و فرهنگی به تسامح و تساهل بیشتر، ناگزیر کرده است.

اهمیت حماسه ی افغان ها در ایران، با آزادی ها و فرصت هایی که میسر می شوند، می تواند در سقوط سلسله ای بسیار اهم باشد که روزی بزرگ ترین ملای آن جا، در داعش صفتی آشکار، دشمنی با علم و دانش را چنین تعریف می کند: «شیخ بهایی از بزرگان صفویه در کشکول خود می گوید: علم فقط علم عاشقی است / بقیه تلبیس ابلیس شقی است. اين، نظر يکي از بزرگ ترين شيخ الاسلام‌هاي صفوي است.»

یادآوری:

از طریق لینک زیر، کتاب «نگاهی به تاریخ ایران بعد از اسلام» را رایگان دانلود کنید!

One thought on “افغان ها به روایت اهل سنت ایران | مصطفی عمرزی”

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *