لنډغر

امرالله صالح در پُستی در فیس بوک (چند ماه قبل) نوشته بود «یا خیرخانه را اصلاح می کنم یا به دشت برچی خواهم رفت.» تجمع انبوه افراد مسلح در روز 18 سنبله در شهر و فیر های هوایی و بازهم مجروح کردن هموطنان و ایجاد مزاحمت، نگرانی آقای صالح را کاملاً تایید می کنند. حوزه ی خیرخانه و منطقه ی سرای شمالی از رهگذر ناامنی، بی شباهت به روستا هایی نیستند که به خصوص در شب، باعث هراس و خوف می شوند. دزدی ها، تجمع باند های تبهکار، مافیای سوء استفاده از کودکان و نوجوانان در مسایل جنسی و عمومیت گرایش های ضد مدنی که چند سال قبل در هنگام واکنش در برابر سربازان امریکایی، اهالی پایتخت را اذیت و آسیب رساند (8 جوزای 1385)، پیش از همه پایه های سُست نظامی را نشان می دهند که  دوستان خارجی، با بی مبالاتی، یک سوی درگیر خشونت ها و خیانت های تاریخی را بر دیگری ترجیح دادند و بنابراین، در این عدم توازن، کسانی سود بردند که حتی در رده های بالای نظام، سهامداران مهم حکومت اند.

خدا کند با راه پیمایی ها و به اصطلاح «همایشات» قماش ضد مدنی، در نخست به مفاهیمی برسیم که مخالفان ما، در بحث سیاسی، حربه وار استفاده می کنند و یکی از معلوم الحالان همیشه گی، «درس خوانده ها» وانمود کرده بود.

آن چه به یک تفاوت عمده در تبارز افراد مسلح غیر مسوول و تنظیمیان در چند سال اخیر بر می گردد، نقش آنان در چندگانه گی اجتماعی است. در میان انبوه افراد مسلحی که در 18 سنبله به جاده ها ریختند و با آن صورت ها و سیرت ها، با فیر مرمی، ما را به یاد حکومت تنظیمی انداختند، به صد ها تن از منسوبان ریاست امنیت ملی، اردوی ملیو پولیس نیز اشتراک داشتند.

متاسفانه سطح استفاده از امکانات دولتی به صورت غیر قانونی، اگر در راس نظام، جناح غیر قانونی تیم اصلاحات و همگرایی را مستفید کرد، در سطوح پایین، کاربرد امکانات، به خصوص سلاح، می تواند شدت نگرانی کسانی را نشان دهد که همانند امرالله صالح، اعتراف کرده اند مجموعه ی حامی آنان، چه قدر مهارگسیخته و سبب اذیبمی شوند. در دور نمای این وضعیت، می توان به آسیب پذیری های بی اندازه ی دولتی اشاره کرد که برای هر گام اصلاحات و ارجحیت شایسته سالاری، با چه موانعی برمی خورد.

سقوط حکومت نجیب در زمینه ی سازش ها و تداخل افراد تظیمی متمایل به یک سو، در تجربه ی تاریخی تجاوز شوروی یا خارجی، اگر بسیار عمدی باشد، در ندانم کاری های آنان چنان به زیان حکومت رفقا منجر می شود که روی تجربه ی کمونیسم روسی در افغانستان، همیشه سیاه خواهد ماند. در تجربه ی حضور خارجی (بین المللی) ارجحیت خوب و بد، فقط به این دلیل که شماری مخالف امریکا شدند و شماری همنوایی کردند، حاکمیت 16 سال اخیر را به نوعی دچار همان بیماری ای کرده است که روسان با سقوط حکومت نجیب، به مردم ما به ارمغان آوردند. تداخل بیش از حد، تفویض امتیازات بی  حد و چشم پوشی بر کارنامه های ضد حقوق بشر و خیانت های بزرگ در ویرانی مملکت و بربادی مردم، در حالی که سطح انتقاد بر دوستان خارجی را زیاد می کنند، به دلخوری دیگری نیز می رسند که متاسفانه بخشی از تحصیلکرده گان افغان (از تمام اقوام) برای کسب درآمد های دالری، به هر نام و عنوان، با تنظیمیان معامله کردند.

 دولت جدید با ریشه های زیاد اعضا و موتلفان دوسیه دار در بی عدالتی های محض، نه فقط حقوق اکثریت مردم افغانستان را زیر پا کرده است، بل در ایجاد این سیستم، به نوعی همه را ناگزیر کردند برای تامین اقتصاد، اگر تاجیک است، مدیحه سرای جمعیتی- شورای نظاری شود، اگر پشتون است برای تامین حقوق بر حق، ناگزیر هر کس و ناکسی را تایید کند و اگر هزاره است، در تنگنایی که گفتم، در بی زاری از گرایش های مذموم، اما مجبور می شود به کتله هایی بپیوندد که در دولت های ائتلافی به اثر تایید خارجی، از سهمی استفاده کند که به خصوص تنظیمیان به نام وزارت و ریاست و امکانات، به همتباران، اما به شرط تعهد و همسویی می دهند. این وضعت اسفبار، در کشانیدن مردم ما حتی در سطح تحصلیکرده گان، باعث شد خاینان به عنوان ولی نعمتان توجیه شوند و از الف تا یای حکومتی تضعیف شود که وقتی چند بی سر و بی پا به جاده ها می آیند، کسی نمی تواند مانع آنان شود. این نمونه در سطح حکومت در چند کشیده گی مثلاً در نمونه ی پسر ملا ربانی (وزیر خارجه) به حد تبصره ها و مقالات رسید و یک بخش حکومت که نباید به انحصار قدرت منوط شود، با طفره از قبول مسوولیت ها و این که اشتراک در دولت با اولویت کار برای منافع ملی است، دورنمای هرچه منظر خوب باشد را مغشوش می کند.

چنین تبیینی در حالی که به تعمیم ذهنیت ها برای راه حل کمکمی کند، اما در این تنگنا خواهد ماند که کار بنیادین و خوب از کجا شروع شود و با چه حمایتی به همراه باشد؟

متاسفانه سهم دهی به یک بخش از اعضای خیانت های تاریخی به افغانستان (جبهه ی به اصطلاح مقاومت) نه فقط به عنوان استعانت جامعه ی جهانی تلقی نشد، بل در عکس قضیه و بی توجهی دوستان خارجی، به حربه ای مبدل شده است که گویا نیرو های شکست خورده از طالبان که اگر از هجوم امریکا به افغانستان، مستفید نمی شدند، معلوم بود چه قدر عمر می کردند، عملاً به عنوان احسان گذارانی تلقی شدند که به یاد داریم پس از رها کردن مفت و مجانی شهر ها از سوی طالبان، ظرفیت بشری جبهه ی متحد، به اندازه ای ناچیز بود که پس از ورود به کابل، جلوتر از چهارآسیاب نرفتند. در سایر بخش های کشور، میدان های خالی را فراریان جنبشی و ملوک الطویفی حزب وحدت، امارت تورن اسماعیل و امثالهم، اما به این نام پُر کردند که جا خالی کردن رایگان طالبان، به معنی شدت هجوم کسانی بوده است که با هر حمله ی طالبان، عقب نشینی می کردند.

تهدید نظام از داخل، کمتر از تهدیدات بیرونی نیست. انبوه افراد مسلح که با گرایش های معلوم قومی، حزبی و منطقه یی به جاده ها ریختند، در کشیده گی های سطح بالای دولت نیز پیوسته است.

در واقع نمایش کسانی که به راحتی امنیت را مختل، آرامش را سلب و به راحتی با سلاح می گردند و از آن استفاده می کنند، در زیر شعار ها و پرچم های معلوم الحال سیاسی، رخ دیگری از تهدید نیز می تواند باشد که دیدیدم در نوع دیگر آن، حکومت وحدت ملی را بر اثر تایید خارجی به مردم ما تحمیل کردند. خوب ترین پاسخ به چنین ناهنجاری ها، تعمیم و تفهیم این مطلب است که آشوبگران باید بدانند بقای آنان وابسته به نظامی ست که هر فشار داخلی متکی به خواست امتیازات، در هرج و مرج ناشی از تنازع، با سدی خواهند خورد که روزی مسعود و ربانی را صرف به خاطر تسلط به کابل نیز دچار یاس و حرمان کرده بود.

شرایط فعلی، بی شباهت به کشتی شکسته ای نیست که شماری بخورند، بگیرند، انحصار کنند و حتی تا سرحد توهین، به اصطلاح نقد کنند، اما متوجه نباشند که در شراکت عظیم در سکان این کشتی، مسوولیت آنان در غرق کردن کشتی، کمتر از کسانی نیست که متهم می کنند.

متاسفانه آشکارایی بر این واقعیت که مخالفان طالبان باید مدیون هجوم خارجی می بودند و از این حیث، پا را از گلیم فراتر نمی کردند، نتوانست به این حقیقت کمک کند که شرایط نو، بقای آنان را تضمین کرده است؛ نه تبلیغات و هیاهو که گویا مراسم گرامی داشت از آدرس های تنظیمی، ارزش بیشتر از سهامدارانی را دارد که حکومت را از داخل ویران کرده اند.

کاش بیشتر به این نکته پرداخته شود که ما مدیون هیچ 8، 18 و قهرمانی نیستیم. هرچند از دوستان بین المللی شکوه ها داریم، اما از جامعه ی جهانی تشکر می کنیم که در 16 سال اخیر، افغانان را کمک کردند حداقل به تعمیم ذهنیت های ملی بپردازند و در فرصت های کار، سهم آنان به ایجاد نظام، در کارایی ها، کاملاً منحصر به تلاش های مردمانی باشد که در چتر افغانیت، احساس مسوولیت می کردند.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *