کشور ما، سرزمین آرمان هاست. کابوس جمهوری ناخواسته، تعبیر روز روشن کودتاگران وابسته بود. از همان سال ها، امید های مردم به آینده ای وصل شده اند که پس از چهل سال شب و روز، صلح در آن، به سراب می ماند.
تکاپو برای خموشی آتش جنگ، اما هیچ گاه آتش بس نشد. ایست شعله های سوزان جنگ، دم نفس هایی بود که برای بازدم، در کوره پف می کردند. بالاخره مشی مصالحه ی ملی، تنگ نظرانی را به عقل آورد که فکر می کردند، جنگ، راه حل است. تا پایان امارات اسلامی طالبان، هرچند همانند سده ها، طوالت تاریخی نداریم، اما در همین مقطعه ی کوتاه، مصایبی بر مردم و مملکت تحمیل شدند که با کل فجایع تاریخ، رقابت می کنند.
«اوربند» (آتش بس)، حتی به ایده ی مبدل می شود که از آغاز بحران تا کنون، رنگ آمیزی خواسته های انسانی و مظلومانه ی مردم ماست. از نوشته های کودکانه تا سروده های بزرگان، ادبیات معاصر ما، قاموس بزرگی دارد که صلح را معنی می کند؛ اما «اوربند»، آغاز زودهنگامی ست که عمر کوتاه می یابد.
سه سال قبل، دانش فرهنگی ما (منظور اسد دانش است)، رنگی به مطبوعات افزود که با امید «اوربند»، انتشار یافت. این آغاز تب «آتش بس» فرهنگی، با سرلوحه ی واضح (نام)، اصرار می ورزید خلط افکار، مجموعه ای شود که با امیدواری ما به آینده، امید هایی بازخوانی شوند که در گور خفته ی ملت، با هزاران افغان، دفن کرده بودند.
در مجله ی «اوربند»، سعی می کردیم آسوده گی های مردمان وظیفه شناس و رسالت مند، معنی نیاز ما به صلح را با خط سرخ «اوربند» تبیین کنند. از اول عقرب سال 1394 تا 15 حوت این سال، با هفت آرایش، ده شماره از «اوربند» فرهنگی ما گسترده شد.
افسوس که صخره های سنگ های عظیم که از شانس بد، بار ها از فراز کوه ها و کوهپایه ها لغزانده اند، از خط سرخ ما می گذرند. سر «اوربند» فرهنگیان نیز با صخره های سنگ ها بر خورد.
از عجایب حدود دو دهه ی اخیر، فرجام نویسی های زودهنگام است. در هنگام شمارش دست آورد های سالیان آخر، سیاهی ارقام، دهن های زیادی را پُر می کرد. طول و تفصیل رسانه ها، مزه دارتر از همه بود. خوب و بد، کمیت و کیفیت، هرچند با نسبت بالای عدم تعادل قرار دارند، اما یکسره خوردسال مُرده اند.
می گویند در کشور های جهان سومی، افزون بر مشکلات، آلوده گی های محیط زیست نیز از عمر می کاهند. مثلاً پایان عمر در افغانستان از 50 آغاز و نهایتاً به 60 خاتمه می یابد. من با 36 سال عمر، خیلی نگرانم که 14 سال بقیه، خیلی کم است. بالفرض اگر از امکانات 60 رسیده گان مستفید شوم، این، لازمه ی ارایه ی انواع خدمات منفی سیاسی می شود که می توانند سن 60 را بیمه کنند. بنابراین، تشوش روانی ما از سقوط «اوربند» های فرهنگی، به مرض دیگری مبدل شده است که می بینیم، با این همه نیاز به درمان روانی، فرهنگ و فرهنگی، کمتر از معیارات 50 و 60، عمر می کنند.
تکاپو برای «اوربند»، حالا به کلکسیون امید هایی مربوط می شود که در کنجی در خانه ها، کتابخانه ها و کتابفروشی ها، اما به محققان آینده کمک می کند در قسمت تهیه ی کتبی که روی امید های فرهنگی ما تالیف می شوند، دچار محدویت منابع نباشند.
به هر حال، در فراسوی میدان های جنگ، امید ها با آینده مرتبط می شوند که روی بی آلایش ترین خواسته های انسانی شنا می کنند.
اما این «اوربند» ما چه گونه بود!
مجله ای در اندازه ی معمول، با جلد رنگه و کاغذ بوک پیپر، با حمایت مالی اسد دانش، ابتکار و رنگ آمیزی سپین سهار، همکاری قلمی ده ها تن از نخبه گان قلم به دست افغان، با رعایت کل جوانب نوآوری و آراسته گی، نه فقط ما را تشویق می کرد که «اوربند» ما حس می شود، بل ستایش خواننده گانی را به همراه داشت که می دیدند یک نشریه ی کاملاً معیاری با استتیکی که از آرایش بالای صفحه حکایت می کرد، در سایه ی آرامش هایی که «آتش بس» به ارمغان می آورد، در نهایت یک کوشش خوب فکری، برای امر خیر بود.
در پایان زودنویسی عمر کوتاه «اوربند» فرهنگی، اما نا امید نیستیم. این درست است که دست ما از حس ملموس صلح کوتاه شد و با انتقال در دنیای مجازی، در هرج و مرج تضاد و تناقض شنا می کنیم، اما یاد ما نرود ارزش آن روشنگری هایی که منطق دارند و مستدل اند، رهنمود های آشکار برای کسانی اند که از فیض سواد، از غنای مجامعی سود می برند که خوب و بد را بهتر می شناسند و از همه مهم تر، برای کمک به دیگران عالم با عمل اند.
مجله ی «اوربند» با دو زبان ملی پشتو و دری افغانی، چند سبا (به فتح س به معنی دیروز)، صبایی بود که خوش می وزید.
شرح تصاویر:
جلد مجلات «اوربند» و آن صفحاتی که حاوی نوشته های من (مصطفی عمرزی) اند.