جنگ در افغانستان به نحوی بیرحمانهی قربانی میگیرد. گوئی که اژدهای هفت سَر است که تنها با ریختن خون و بلعیدن گوشت انسانها آرام میگیرد و بس. در این جنگ، نیروهای امنیتی افغان تلفات جنگی جدّی و سنگینی را متحمل میشوند. هر چند، آماری دقیقی از تعداد کشته شدهگان نیروهای امنیتی در دست نیست؛ ولی بنا بر تعدادی گزارشها سالانه بیشتر از 10 هزار نیروی امنیتی افغان در میدانهای نبرد کشته میشوند و بیشتر از 20 هزار تن دیگر زخم برمیدارند، ممکن ارقام دقیق بیشتر از این باشد. اینکه چرا فرزندان مسلمان افغان، علیه یکدیگر بخاطر برآورده ساختن اهداف بیگانهها میجنگند و در رکاب امریکا، خون خویش را می ریزانند، موضوع جداگانهی است که در این نوشته موضوع مورد بحث ما نیست.
اما یکی از معضلات اساسی، عدم رسیدهگی لازم به قربانیان نیروهای امنیتی (اردو، پولیس و امنیت ملی) است. چون زمانیکه نیروهای امنیتی درخطوط مقدم جبههی جنگ نیابتی امریکا در گوشه و کنار این سرزمین، جانهای شان را از دست میدهند، وارثین و باز ماندهگان شان روزها انتظار میکشند تا پیکر بخاک و خون خفته و پارچه پارچه شدهای فرزندان خویش را بدست آورند. البته آن هم با واسطه و پرداخت پول و طی نمودن پروسههای پیچیدهی اداری.
چون در دولت افغانستان تنها ارزش مادی مد نظر گرفته میشود وارزشهای انسانی جای پای در این نظام ندارد. لذا یک سرباز تا زمانی قابل قدر است که از وی منحیث یک وسیله در میدانهای جنگ و پیشبرد جنگ نیابتی استفاده شود، اما زمانیکه کشته شد دیگر وسیله نابکاری است حتا به انتقالش تا نزد پدر و مادرش هم نمیارزد و در راستای انتقال آن بی توجهی و غفلت عظیمی صورت میگیرد.
از اینرو، زمانیکه نیروی امنیتی کشته میشود، جسد وی یخچال گذاشته شده – آنهم به شرطی که یخچالی موجود باشد- تا اینکه یکی از طیارههای فرسودهای که امریکا به نظامیان افغان داده به آن نقطه برود وضمناً این جنازه را تا کابل برساند و از کابل هم به شکل ضمنی و بعد از چند روز سرگردانی به وارثینش تسلیم داده شود. این انتظار تسلیم شدن جسد، برای پدر، مادر، همسر، فرزندان و اقارب مقتول بدتر از شنیدن مرگ آنست.
حتی خانوادههای قربانیان مدعی اند تعدادی از جنرالها و مقامات بلند رتبه بالای اجساد عزیزان شان تجارت میکنند. در هنگام تسلیمی اجساد از آنها رشوت طلب میکنند و یا اینکه ماهها اجساد را در یخچالها میگذارند تا معاشات و امتیازات سربازان را به جیب زنند. همچنان، این خانوادهها میگویند که بعضی اوقات از بس که تعدادی کشته شدهگان نیروهای امنیتی زیاد میباشد، به دلیل نبود سردخانهها اجساد را بو گرفته و آنان برای اینکه اجساد را سالم نگهدارند، آنها را روزها در بین آب میگذارند، تا بو نگیرد.
درد آورتر از همه اینکه، بعد از مرگ این سربازان تا مدت بسیار محدودی مبلغی اندکی بنام کمک به ورثهی مقتول نیرویهای امنیتی میرسد و بعد از چندی، ورثهی بجا مانده کاملاً به باد فراموشی سپرده میشوند و مجبور دست به گدائی بزنند و یا هم باری باشند بر دوش جامعه.
چنانچه، چندی قبل، گزارشهای به نشر رسید که ماهانه، 4000 هزار نیروی امنیتی افغان از میدانهای نبرد فرار می کنند و این گزارش توسط امریکاییها نیز تأئید گردیده است. یکی از اساسیترین دلیل فرار نیروهای امنیتی این است که آنها بعد از پیوستن به صفوف نیروهای امنیتی، درک میکنند که در جنگ منحیث یک وسیله مورد استفاده بیگانگان قرار گرفته اند و در صورت زخمی شدن یا کشته شدن کسی به داد آنها نخواهد رسید و جسد شان ماهها در یخچال های سرد نگهداری خواهد گردید. این حالت باعث بیهویتی عمیق سربازان، جنرالان در صفوف نیروهای امنیتی افغان شده است. البته، آنهای که هنوز به صف این نیروها میپیوندند یا اینکه باقی ماندهاند دلیل عمدهی باقی ماندن یا پیوستن شان مشکلات اقتصادی است، ورنه هیچ انگیزه و علاقمندی ندارند و دولت از این نقطهی ضعف مردم – مشکل اقتصادی – برای تأمین منافع بیگانگان بهره برداری میکند.
این است حالت سربازانی که جوانی شان را در صف نیروی امنیتی افغان میگذرانند، برای حفظ نظام جان میدهند، اما به خون آنان بیحرمتی میشود و آخرالامر اجساد شان در میان یخچالهای سرد میپوسد. آیا خیانتی بیشتر از این وجود دارد که دولت بالای خون سربازانش تجارت میکند؟! دولتی که با سربازانش چنین برخوردی دارد، با مردم عامش چگونه برخورد خواهدکرد؟!
هرچند، دولت افغانستان برنامههای اغفال کننده و پوچ را برای روحیه دادن برای نیروهای امنیتی برگذار میکند و وعدههای دروغین اعطای کمک نقدی، اعطاء یک باب اپارتمان برای خانواده مقتول و امثال اینها را میدهد؛ ولی تا زمانی که خون سربازها در پای برنامه و اهداف دیگران میریزد و اجساد شان در میان یخچالها سرگردان میباشد، بیهویتی سربازها نسبت به دولت همچنان پابرجاست.