افغانستان درگير بحران كه اينك در پيامد فراز و فرود، هنوز درگير است، در اوج بلندي ها و در فرود پستي ها، رستگاراني را معرفي كرد كه اگر مردم ما شان، حيثيت و خودشان را فراموش نكردند، از كمال انسانيت و تعلق خاطر همان رستگاراني بهره بردند كه بهترين مبارزه را در مسير اهداف انساني و ميهني، دنبال مي كردند. سرزمين ما اگر در بحث كشور ويران، محروم و حرمان يافته، سوژه ماند و از مقال بحران و بستر خونين اش برنامه مي سازند و براي طمع و نيات خويش برنامه مي بافند، اما ویژه نیز می ماند؛ زیرا سخن از زنان و مردان اش است.
طبيعت، خلاقيت، انبوه كار فكري، حتي هوس ها و ستم ها نيز خاص می شوند تا در جغرافياي انساني افتاده در كره ي خاكي، تاريخ، داستان، روايت و مقال شوند و مردماني كه در جهان امروز، از گذشته خاطره دارند، از آن ها بیاموزند.
ما كه ملاك خوبي و زشتي را در ميزان فرهنگ خود، همواره رعايت مي كنيم، ويژه گي هايی كه استوار بر ارزش هاي خوب انساني اند، پشتوانه هايی مي شوند كه اگر پاي صحبت ملت و ميهن باشیم، اهمیت دارند.
در زير چتر آسمان آبي اين سرزمين كه خود صفاي حضور است، مردان و زنان زيادي انديشيده اند؛ رزميده اند و ايثار كرده اند. در این میان انديشه بر دختر افغان، پيش از آن كه خيال را مجال دهد تا از كمال آفرينش در ظرافت، بر زيبايي افتد، احترام را تبارز مي دهد و اين براي كساني كه زنده گاني را مبارزه ي انساني براي كرامت انساني مي دانند، خيره كننده تر است. رابعه، گوهر شاد، ملالي، ناهيد … و مينا، تلالوي ادبيات، خرد، حماسه، جرات و جسارت اند كه الگو می شوند و از ميان هزاران وجودي كه شانس يافتيم از عقب سد هاي قيود بشناسيم، ما را متوجه مي كنند ناگفته ها و آموزه هاي زيادي وجود دارند تا براي راستي و رستن، به ياد آوريم.
زمانه ها، هركدام در نوعيت روزگار، حادثه ها را نگه داشته اند و خوشبخت ملت هايی اند كه قيد قلم، ايثار و جان نثاري فرزندان شان را به قيد آورده است.
در زير آسمان آبي و در فضاي سرزميني كه تيره گي ها و سياهي هايش، ابر هاي بي ثمر اند، در فرصت هايی كه روشنايي، رنگ آبي را حلاوت مي دهد، مجال مي يابيم مقال خود را تازه كنيم و اين نمي شود مگر انديشه بر كارنامه ي زنان و مردان اين سرزمين.
در سطوری كه قرار اند در اين برگ ها رقم بخورند، انديشه اي مرا واداشت تا اگر توانستم ترسيم كنم، جرات مي دهد؛ جسارت مي بخشد و بي باك بود.
پس از پايان كارنامه هاي راستي و درستي (پيش از هفت ثور) سيما هایي به شهرت آمدند كه در دو سوي جبهات مخالف و موافق، اگر خوب دارند و زشت، بيشتر در قواره هایي «ما» ها و «منم» ها فراموشي مي دهند كه هيچ پايه اي استوار نخواهد بود.
حقيقت، كرامت انساني و توجه بر ارزش هايی كه پيوسته بر منافع توده ها بودند، انديشه اي را معرفي می کند كه هرچند در روزگار سیاه کنونی، تحريف مي شود، اما آهسته آهسته، ما را انگيزه مي بخشد مقال خود و خودشناختن را از نو دنبال كنيم.
مينا و انديشه ي مينا را با مفهوم «حقيقت، تلخ است» دريافتيم و آگاه شديم كه در نوسان روزگار، حقيقتي نيز يافت مي شود كه هرچند تلخ است، اما کذب نیست.
مينا، زني كه فرياد كرد بي خود نشويم و خونين شد تا مُهر حقيقت اش ابدي باشد، همان انديشه اي ست كه در اين جا، او را جست و جو مي كنم تا ياد ما نرود، فقط راستي ست كه درستي مي آورد.
سال 1333 خورشيدي (1954 ميلادي) سالي ست كه در معرفي زنده گاني فرزندان راستين اين سرزمين، فرزندي از دختران اش را معرفي مي كند.
مزيت زنده گي در پايتخت، دختر افغان را از مزايای آموزش در مكتب بهره مند مي سازد و هياهوي قطب ها (كمونيسم و امپرياليسم) شعور او را براي درك در روزگاري نيرو مي بخشد كه زايشگر حادثه هاست.
تا هنگام تجاوز اردوي سرخ، جامعه ي افغانستان، بيشتر متاثر از تحولاتي شد كه از خارج صادر مي كردند. اين كه جريان هاي راست، چپ، بنيادگرا ها و اعتداليون، به چه ميزاني مقوله هاي رويداد هاي عظيم سياسي، فرهنگي و اجتماعي متاسفانه ناهنجار را ساخته اند، بدون آن كه نياز به بررسي آن ها باشد (تاريخ)، حضور ناميمون عوامل بحران در تجربه ي مردمسالاري دوم (حاكميت كرزي) را مي توان با نحوه ی استفاده و كردار ناصواب، به راحتی درک کرد.
شهيد مينا كه در حاشيه ي جريان هاي وابسته و دلبسته به ملت قرار داشت، در مقدمه هاي بحران (1977) يكي از جسورترين و آگاه ترين جريان هاي سياسي زنان افغان (راوا= جمعيت انقلابي زنان افغانستان) را به ميان مي آورد كه بركنار از سازمانك ها و گروهك هاي فرمايشي، دولتي و حزبي- ايديالوژيك، زنان و دختران افغان را برمي انگيخت تا برای مهین، مردم و خودشان مبارزه کنند.
سازمان «راوا» به مجموعه ي به هم پيوسته اي از آن زنان و دختران افغان مبدل مي شود كه رديف مي شوند و كليت شدند تا نه تنها سهم تاريخي خويش را حفظ كنند، بل وجودي (زن) را از ستم و برده گي اي بيرون كشند كه اين قيد و بند را در توجيه جهالت و ناداني، ميراثي از گذشته هاي تاريك نيز داشتند.
پس از تجاوز اردوي سرخ شوروي بر افغانستان، ميناي آگاه و پويا، انديشه اش را با نشر نشريه ي «پيام زن» در سال 1980، محسوس مي سازد و نخستين سازمان زنان و دختران آگاه افغان، صاحب نشاني اي مي شود كه در همهمه و جنجال هاي مخالف و موافق (دو قطب كمونيسم و امپرياليسم) تصوير برجسته از حضور ذهن ملت افغان و افغانان باورمند بر انسانيت و منافع افغانستان بود.
فاكولته ي شرعيات پوهنتون كابل، از مهمترين مراجع آموزش هاي عالي ديني در افغانستان است و اين محضر، به ياد دارد كه چه گونه دختري از فرزندان اين سرزمين، دلخواسته، معنويت الهي را خواسته بود؛ يادي كه منتقدان تنظيمي او، بايد به ياد داشته باشند.
ميناي افغان، محصل فاكولته ي شرعيات، هرچند براي مبارزه اش بر ضد متجاوزان روس، براي پايان آموزش عالي موفق نشد، اما سفارشات الهي را با تاسيس موضع انساني، بهتر از تفنگ به دستان و تنظيمياني اجرا كرد كه با تابو هاي وجود، توتم هاي قومگرا و تنظيمي، رهروان كنوني آنان اند.
بستري كه براي مبارزه ي مينا و سازمان راوا، به ميان آمد، خشن تر و سنگلاخ تر از ميوندي بود كه ملالي قهرمان را معرفي مي كند. داخل افغانستان با وحشت كمونيستي و بستر هجرت با تنوع ده ها تنظيمي كه خواسته و ناخواسته، چوب هاي سوخت آتش كمونيسم ستيزي بودند، هر افغاني را كه محيط هجرت در پاكستان و ايران را مي شناختند، آزرده مي سازد. وحشيگري خلقي و پرچمي در قتل عام و رقابت هاي تنظيمي كه پسان تر، به بلاياي عظيم ستيز قومي مبدل شدند، بستر هاي خوبي نبودند تا شماري از دختران و زنان آگاه- ولو جسور افغان، به راحتي از شان و سرزمين شان دفاع كنند.
قطب مخالف كمونيسم، براي تحقير و مبارزه با شوروي، از هيچ گزينه اي روگردان نبود و اين توجه، نقطه ي عطف در بررسي سياست هايی ست كه پيامد هاي ناگوار داشتند.
همچناني كه افغانان آگاه و وطن پرست به حايشه رانده مي شدند، جلو تفكري نیز گرفته مي شد تا مجاهدان افغان را مانع شوند كه افغانستان، تنها «دارالجهاد جهاني» نيست، بل خانه ي مردمي نیز است كه افغان ناميده مي شوند.
كشانيدن جريان هاي برحق و مردمي افغانان به حاشیه كه بر ضد شوروي مبارزه مي كردند و آن نهاد هايی كه آگاهانه در فكر مردم بودند، جويی را به وجود آورده بود كه فقط با ترسيم ستيز جناح هاي درگير از آن، به خوبي مي توان تشخيص داد؛ اگر در دو سوي زمينه هاي مردسالاري، مردان آگاه و وطن پرست افغان نابود شدند و به حاشيه رفتند، زنان و دختراني كه تعهد ديني و ميهني داشتند، براي مبارزه، ناگزير از پذيرش چه ناگواري ها و تلخكامي هايی كه نبودند؟
سازمان «راوا» و ميناي شهيد، در ساليان دشوار افغانستان و ملت افغان، در مسيري جلو رفتند كه شعوري بود و از پيمايش اين سير، توشه اي ساختند كه در هر بحران و نابساماني، فقط به كار ملت و مردم مي آيد.
نشريه ي «پيام زن» با نشر نوشته ها و انعكاس رويداد هاي افغانستان كه از مزيت تفكر زنان و دختران مبارز و پاك افغان بهره مي برد، دريچه هاي گرچه كوچك، اما همواره بازي بودند تا مردم ما، در هياهوي سياست، منافع و خودشان را فراموش نكنند.
راست است و آزموده شد كه انديشه و كردار استوار بر اخلاص، ثواب مي آورد. تردد جريان هاي دو قطب، عجيب نشده بودند كه جامعه اي به نام تماشاچيان جنگ سرد، سيما ها و نوا هايی را مشاهده مي كردند كه قطبي نبودند و در آن روزگار مواضع روسي- آمريكايي، موضع انساني می ساختند.
سازمان «راوا» و شهيد مينا، از ژرفاي جبهات مبارزه، در عقب بلندگو هاي ميدان هايی نيز قرار گرفتند كه اين جا و آن جا، بحث «آدميت» را سفارش مي كردند.
حضور مينا در اجتماعات بيرون از افغانستان و عقب جبهات مجاهدان افغان در پاكستان و ايران، خواسته هاي بر حق مردم ما را سواي شعار و ستيزه گري هاي جهادي و كمونيستي، به گوش جهانيان برد و تماشاچيان جهاني كه مقال افغانستان را در نبرد دو قطبي و يا هم در ترحم بر توده هاي آواره دنبال مي كردند، تعاریف ديگري نيز از افغانستان و افغانان شنيدند كه با روايت مينا و «راوا»، عبارت از حقيقت حال مردم و كشوري بود كه در گرماگرم نبرد، حقوق آنان زير پا مي شدند.
در سال 1981 ميلادي، شهيد مينا پس از دعوت حزب سوسياليست فرانسه، به اروپا مي رود و تا اشتراك در كنگره ي «ولانس» كه ياد او را با قامت افراشته و انگشتاني كه با نشانه ي پيروزي ملت افغان، در برابر نماينده ي اتحادشوروي (بوريس پوناماريوف) بلند کرد تا جلسه را ترك كند، تاريخي مي سازد.
بازگشت به جبهات مبارزه، دختر افغان را كه ديگر از جا افتاده گي انديشه هايش شادمان بود، انگيزه مي دهد در مسير مبارزه غمگسار باشد و در محدود يادگار هايی كه نگذاشتند بيشتر شوند، شفاخانه و آموزشگاه مي سازد.
سايه ي ابر هاي جهالت كه در هركجایي بر ملت ما اشك تمساح مي شود، به آساني اجازه نمی دهد از اين بدشكل بدتركيب كه از بخار و دود عنعنات و ستيز جانوران تنظيمي، بر آسمان آبي رفته اند، دختران و زنان افغان از سیاهی به راحتی به روشنایی بروند.
رابعه را مجبور كردند با خون خویش، داستان اش را رنگين سازد. گوهرشاد را اعدام كردند تا خرد زن را خفته كرده باشند. ملالي، پس از ميوند، در اعماق مردسالاري ها، دفن شد. ناهيد را كشتند تا شعور سياسي را دفن كنند و مينا را ترور كردند تا جسارت زنان و دختران افغان را سانسور کنند.
پايان زنده گاني مينا، يكنواخت است: مرگی که زود رسید.
سال 1987 ميلادي در شهر كويته ي پاكستان، تراژيدي اي را رقم زد كه در واقع درد هاي مردم ما را تازه مي كرد. گروه هاي رقيب و ستيزه گر تنظيمي كه با بنيادگرايي ديني و مذهبي، براي هرچیز و هر كسي تعريف و برنامه داشتند، جريان ملي- جهادي شهيد مينا را چراغي يافتند كه در تاريكي هاي ذهنيت هاي قومي- تنظيمي، براي روشنايي افغانان روشن شده بود.
مينا و دو تن از دوستان اش شهيد شدند. سال 1987 ميلادي، تاریخ آن روز سیاه است.