مصطفی عمرزی  

خط كشي نقشه هاي كنوني كه حدود و مرز ها را مشخص می کند، تاریخ را در مقوله ی جیوپولیتیک، فقط در چند سده ي اخیر تعریف کرده است.

مولفه هایی كه به ويژه پس از ايجاد سازمان ملل به وجود آمده اند، صورت ها و اشكال واحد های سیاسی را در نوعیتی تبیین مي كنند که از مهمترين شاخصه های آن ها، تثبيت مرز هاست؛ موردی كه در گذشت با صعود و افول سلطنت ها، امارات و ملوک الطوایفی، مداوم نبود.

افغانستان پس از تداخل مقوله ي جیوپولیتیک كه بيشتر در اواخر قرن 19 شكل گرفت و تا كنون ادامه دارد، سير ديگري از موضوع مملکت و ملت را مي پيمايد كه در گذشته هاي پيش از آن، دچار افت و خيز جبر تاريخي بود.

مقوله ي واحد سیاسی در این جا به گونه اي كه نمايانگر افغانستان كنوني باشد، از حاكميت امير عبدالرحمن خان آغاز مي شود؛ اما نقد هار غير پشتوني در يكي از شگرد هایی که معمول کرده است و بعضاًً عوام را مرعوب مي كند، هميشه می کشود تاريخ پشتون هاي افغانستان را ضمن اتهام انتساب یهودی که ناخودآگاه به چند هزار ساله گی گواهی می دهد، در جایی كه هار است، بدون توجه به بهتان ها، در حالي كه در بحث بُرش خاك هاي افغانی، سياست هاي روس و انگليس را اغماض می کند، تحریف کند  که گويا اين كشور نو تاسيس كه بر فراز آريانا و خراسان خيالي بنا شده، مرز هاي اجباري و ساخته ي دست انگليس نیز می باشند.

بعضي از ديوانه گان كه هرازگاهی از شبكه ی تلويزيون های خصوصي سر بدر می کنند، با چشم سپيدي آشكار، پا را فراتر از گليم خويش گذاشته و مدعي مي شوند كه اين جغرافيا با بُرش هايی از اقوام منطقه به وجود آمده است.  

از بس با تنوع تنقید مبتذل رو به رو شده ايم كه در وفرت، مثنوي هفتاد من كاغذ می شود، پاسخ گفتن به آن هایی كه بسیار ناچیز اند، نیز فوق حوصله می باشد. بيگانه پرستان كه فقط در همين كشور حيثيت دارند و شرکای قومي شان در جغرافياي منطقه، آنان را بيش از بيگانه، تعريف نمي كنند، در يك ديوانه گي محض دیگر، در حالي كه توهم تاریخی را به مرز 5000 هزار سال رسانده اند و از سنگيني آن، هرگز با كاروان تمدن كنوني، يك جا نخواهند شد، با انكار تاریخ افغانستان، مجهول الهويه نيز مي شوند.

آدمكي از میان ناقلین، روزي در يك تلويزيون خصوصي، اين سرزمين و گذشته اش را فداي كشور هاي مصنوعي، غير آزاد و چند ساله اي كرد كه هر كدام با نام هاي تاجكستان، پاكستان، ايران و امثال هم، نه فقط نماد هايی از پيشينه ی استعماری اند، بل با  تنوع قومی، نمونه هايی از كليت هاي غير متجانس اند كه سعی می شود در افغانستان، شبیه سازی شوند.

فكر بكنيد كشوري مانند تاجكستان كه محصول كمونيسم و هويت زايي روسي است و در فقر شديد، روي خطوط ناخوان فرهنگ روسي (خط سيرليك) در منطقه ی فرهنگی ما ‌راه مي رود و از گذشته ها، فقط ميراث فرهنگيان مداح و بي هويت را در برابر ارزش هاي اسلامي برنامه مي سازد و تا روسيه باقي ست، آزادي آنان فاني ست، جايي برتر از افغانستان وانمود مي شود.

منتقدان هار در خودباخته گي های عقده ی حقارت که اصالتاً آنان را در بحث كاست اجتماعي قرار می دهند، در كشور صاحب نام، نشان و مردمي كه تاريخ واقعي دارند و چه بسا كه در كنار تبار ما، مجال تنفس و نقش دوباره يافته اند، سعی می کنند نوعیت گسست کشور های منطقه را برای ما نیز تعریف کنند.

واقعیت های اجتماعی کشور های همسایه که در پاکستان از ستیز پشتون ها و بلوچان در هراس اند، در ایران، امواج سمهگین فارسی ستیزی اکثریت غیر فارس (90 درصد)، پشت شوونیستان فارسکی را به لرزه انداخته اند و تداعی هویت ترکی مردمی که در تاجکستان در خفقان شوونیستم تاجکی زنده گی می کنند، متاسفانه به نوع نگرش منفی ستیزه جویانی نیز مبدل شده اند که می کوشند در بستر عاری از فساد قومی افغانستان، قوم ستیزی اصل شود.

يك جا آوردن تاریخ ما در مقوله ي واحد های سیاسی كه فقط پس از معاهده ي وستفاليا در قرن 17 در اروپا شكل گرفت و بسط آن در جهان، سابقه اي بيش از قرون 18 و نوزده ندارد، دست آويزي است كه از طریق آن می خواهند پیشینه ی طولانی تاریخ ما، محدود به تشکل جیوپولیتیک افغانستان در اواخر قرن 19 شود.

با تعیین قصر (کوتاهی) تاریخ افغانستان، به ویژه زماني كه درک کرده اند قايل شدن به باور های فدرال و گسست، مانند قايل شدن براي قبر و مرقد می شود، تحریف تاریخ را با استعانت از جعلیات آریایی، خراساني و فارسی که شوربختانه بر اثر حمایت همتباران مسوول ما در حوزه ی فرهنگ و تعلیم، جبراً تداخل کرده اند، وارد حیاط فکری بخشی از جامعه ی تباری ما نیز می کنند.

مخالفان، سعی می کنند با نگرش قباله یی به تاریخ افغانستان، اگر تغییر نام های مسجل و جهانی افغان و افغانستان را تحقق ببخشند، موضوع در صورت حقوقي، چیزی جز تعویض قباله شمرده نمی شود.

با تغییر نام ها، خلاف تمام ظرفیت ها و اثرگذاری های تبار ما (اکثریت)، ایجاد ذهنیت سوء استفاده را به نام مردمی که گویا قبل از پشتون ها در این جا تاریخ داشته اند، به اصل انحصار قدرت مبدل می کنند.

در بيش از ده سال كار در حوزه ی تاریخ، ادبیات، فرهنگ افغانستان و منطقه، همچنان به این هشدار اصرار می ورزم که طرح های ادعا را جداً تنقید کنید! حُسن اين عمل در این است که از جانبی جلو بدعت هاي بيشتر گرفته خواهند شد و از سوي ديگر، جلو تشتت و تقابلی را سد خواهيم كرد که مردم ما، یعنی عامه ی افغانان را از درک مشکلات واقعی، تحمیلی و اولویت هایی که همه دارند، باز می دارند.

ما در کشوری زنده گی می کنیم که مشکلات عامه ی افغانان، چه تاجک، چه پشتون، چه هزاره و ازبک، فرق اساسی ندارند. عامه ی افغانان از ناامنی، فقر، بی کاری و هجرت، رنج می برند.

طرح های افغانستان ستیز، به ویژه در مقوله ی جیوپولیتیک، اضرار دیگر نیز دارند. این جا هر چه باشد، از سایه ی لطف و کرم «هموطن»، عاری نیست. بنابراین، حصار خانه ای را ویران می کنند که از ماست. در واقع نادار ها، مردمانی اند که کشور ندارند!

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *