مصطفی عمرزی

(آرمان های سقاوی)

ما عادت کرده ایم در حاشیه ی محاوره و انواع تکلم مخالف خویش، گونه ای را  دریافت کنیم که در مبحث نقد آن- می دانیم یاوه، گزافه، مزخرف و سُخره است. فرهنگ یاوه بافی و قضاوت کور، در پشتواره های گروهک های مدعی دست بالایی، ادبیات حجیم دارد که «شاهنامه ی فردوسی» خوب ترین نمونه ی این فرهنگ سخیف است.

از زمانی که با تجاوز شوروی، تحمیل عناصر مخل- جزو میکانیسم  دولت- حاکمیت افغانستان، طراحی شد، درگیری ما در بحث های حاشیه وی، فرصت های زیادی را هدر داده است تا مامول اولویت ها، به خوبی انجام نیابند.

 گروهک های تحمیلی که از اساسات ستمی گری در تبارز خویش استفاده می کنند، در انجام مقاطعی که بازار کالای ادعایی آنان از فروش می افتد، با نقب زدن به تاریخ، باکی ندارند که چه حاصل می شود. آنان در پی- نه فقط تطبیق عدالت اجتماعی ادعایی نیستند، بل طیف تحمیلی که توجیه منطقی ندارد چرا باید وجود اقشاری را تحمل کنیم که ادعا می کردند فی سبیل الله خدمت کردند و اما در پایان یک کارنامه ی زار که حق و حقوق مدافعین واقعی این سرزمین با انبوه یتیمان، بیوه زنان و بی خانمان ها به باد فراموشی سپرده شد، در نهایت گرایش های تعصب که در نخست اعتبار ملت بر شان کسانی را ضرب صفر می کند که از داعیه ی اسلامی برای هر تعهد و اغماض، موضع ساختند، فراموش نمی کنیم در چهار سال حاکمیت تنظیمی، در حالی که مجاهدان واقعی افغان و صاحبان امتیاز جهادی، دست خالی ماندند، بازیگران نقش خیانت و جنایت، ضمن تاراج هستی ما، ایدیالوژی ساخته اند و در هنگام طرد اجتماعی و سیاسی که خواهان پایان حضور شرم آور و ننگین آنان است، کاوشگر می شوند و تاریخ معاصر را در چند هزار سال پیش، حفاری می کنند.

سریال تقدیس سقاوی و سقاوی گری، آغاز تبارز دیگری ست که در اوج دشواری ها، در حالی که در مسیر آینده، در کمین باید های هزار مشکل، متحد و متفق و صبور باشیم، صبر ملت ما را در گرایش به تعمیم افتراق ملی، کاسه ی لبریز می کنند و بی هیچ توجهی بر القای کردار منفی، فقط دنبال دل خواسته هایی اند که باید انحصارات نامشروع شان را تضمین کند.

شبکه های اجتماعی و آدرس های وابسته به سقازاده گان، در واکنش به شدت عمل سربازان جنرال دوستم که بقایای به اصطلاح عیار خراسانی را خجالت دادند تا با انبوه حضوری چند قوماندان کمینچی که از نماد پکول آنان معلوم است چند کیلویی اند، همان تاریخی را به یادمان انداختند که هرچند جنرال جسور در اشتباهات تاریخی اش، از پیمان جبل السراج تا آوردن ربانی به کابل، هرگز از یاد نمی برد، اما آنارشیسم دولتی- حاکمیت فرصت ها می سازد تا پیروان ستمی به خوبی سود ببرند.

ملیشه ها، گلم جمع، ادبیات زشت توهین به اقوام که از غنای فرهنگ به اصطلاح پارسی اصیل است تا طرح پان تورکیسم، فقط در چند ساعت اول تصادم افراد جنرال با سقازاده گان، تمامی جامعه ی ترکتباران افغانستان را با اغماض بر حضور و بزرگی تاریخی آنان در افغانستان، توهین می کند. هرچند آن طرفی که ما می شناسیم عادت دارد وقتی از دارالتادیب و مسلخ تنبیه نیز بیرون شود ادعا کند- آن زردی باقی مانده و آن اجزای پاره پاره، از آن وی نیست و میراث آبایی اش کمک می کند با اوزان تخیل در انواع قالب های شعر، وارونه بسراید، اما «شنیدن و حرف زدن، کی بود مانند دیدن.»

 بار دیگر نیز شاهد خجلت مدعیانی شدیم که در هر نوبت سرافگنده گی- اما با اتفاق و یک دنده گی خودشان را تمجید می کنند و برای تایید مُهر توهم، در تشکیلات اضافی دولت ردیف می سازند تا در چند ردیف، چند سرخورده ی خجل را با مدال و تحسین، تصدیق کنند که پس از اخبار واصله، مُهر دولتی می تواند در قناعت مردم به دورغ، موثر باشد.

دولت های افغانستان از 7 ثور تا کنون، هرچند در ناکامی های بزرگ، مملکت را تا پرتگاه سقوط کشانیده اند، اما در تعمیم و رسمیت جعل، دروغ و تزویر، بی نظیر می مانند.

در شام روزی که بقایای سقاوی، سرخورده با تابوت های شبیه سازی شده از تکنالوژی ربانی- کلکانی، مرده کشی می کردند، با خالی ماندن جای سربازان جنرال دوستم و اردوی ملی، اجساد بازیگران اتفاقی در اتفاقات تلخ و سیاه تاریخ معاصر را که از رویکرد آنان، فقط در 9 ماه دچار یک و صد هشتاد درجه سیر عقب مانده گی در پذیرش هزاران خساره شدیم، با هیاهوی قماش عیاران خراسانی، دفن می کنند و موج دیگری تا حضور سرمداران سقاوی در برابر جنرال دوستم، رسانه یی و شبکه یی می شود که از ورای آن، توهم و خیالبافی- باز هم تا موج افغان ستیزی و ترک ستیزی های بی شرمانه، ادامه می یابد.

گزارش تلویزیون آیینه (وابسته به جنرال دوستم) یک تصویر واضح از حقیقتی ست که اگر مساله ی سقازاده گان مدعی را به دقت بررسی نکنیم، آنان متخصصانی اند که از تزویر، دروغ و ریا، به خوبی استفاده می کنند. چنانچه الحاج فرید (عضو پارلمان و حزب اسلامی) را که با جسارت بیان، همواره اعضای شر و فساد را بی آب کرده است، در خیالات خود توبیخ و مجازات کردند و با تعمیم در شبکه های اجتماعی، وانمود می کنندکه جناب حاجی از شدت زخم های خیالی، بستری است.

داوود کلکانی و ایزیاد، در جمع چند تای دیگر، در واقعیتی که ما می دانیم و اما مردم را با اغفال، کور می کنند، با تضرعی که در میدان واقعیت ها، همواره تبارز می دهند، با هزار احتیاط از تجربه ی جنگ هایی که از گذشته در میدان های شفیع های هزاره تا حزبیان اسلامی و طالبان دارند، گزارش می شوند که برخلاف سناریوی از قبل تعیین شده، درگیر جوانک های احساساتی شده اند و به زودی تپه ی شهرآراء از لوث فضلات تاریخی آنان در تپه ی کلوله پشته، مرفوع می شود. تماشای حالات اعضای شر و فساد، خضوع و خشوع آنان در برابر جنرال دوستم، در حالی که غوغای رسانه یی چند روز قبل را با ضرب صفر، از حیثیت انداخت، یک مساله ی بسیار مهم دارد که چه گونه گروهک بحران ساز بر حساسیت مسایلی آگاه اند که هرچند باک ندارد از طریق کار فرهنگی، تخطی کند، اما در ظاهر سازی، با تعصب، مراعات می کنند.

تقابل با واقعیت فراگیر و عظیم پشتون های افغانستان، در حالی که این تبار سربلند را در گره های محکم خویشی و خاندانی با تمام اقوام افغانستان از مزیت دست بالا برخوردار کرده است، بدون اتحاد گروهک هایی که دوستان دارند از وحدت اقلیت ها، انبوه شوند و حتی در کل، این اتحاد نیز، سایه ی سر پشتون ها نخواهند شد، مخالفان را همواره در رعایت گونه ای از ستیز تشویق می کند تا با طرح آنان، دسته ی آنان در صف ظرفیت بشری، در برابر اکثریت پشتون ها، کم نیاورد. تجربه ی ناکام این اتحاد که روزی صدیق فرهنگ با سه رگه ساختن کلکانی (گویا تاجیک، ترک و هزاره است) تا فرصت پیمان جبل السراج و جبهه ی عقب نشینی که مقاومت می گویند، در بازار گرم فحاشی آزادی های رسانه یی حاکمیت کرزی نیز، با پرهیز از روشنگری بر جنایت احزاب غیر پشتون که عمق علاقه ی آنان را زاری بر اتحاد زبانی با هزاره گان نشان می دهد و اما منطق روشنفکری جوانان هزاره در حالی که دیگر از مزاری و وحدتی، متنفر است، با تبیین خیانت های شر و فساد، آرمان هایی را به یاس محض مبدل می کند که در نظارتخانه ی کنونی، سقازاده گان برای دسترسی به ناروا، باوجود این که از زخم و ضربه ی روشنفکران غیر پشتون، آسیب دیده اند- اما با اغماض بر آن ها، همواره می کوشند از شانس های محروم نشوند که از اتفاق اقلیت ها و جانب چپی و اخوانیستی پشتون ها، خودشان را در راس افغانستان آورده اند و پیامد آن با انحصارات گروهی و اقلیتی، اقلیت های غیر پشتون را نا امیدتر و متنفر تر از گذشته در برابر شان قرار می دهد. سخنان والی بلخ که جنرال دوستم را دزد خطاب کرد، در حالی رسانه یی می شود که جنرال تُرک، حتی در زمانی که از کردار رفقای تکنوکرات ناراحت می شود، به نزدیکانش به تداعی می آورد که باوجود کمک های من به تشکل حاکمیت ربانی، اما در اولین فرصت، ما را با خطاب ملیشه، بی شرمانه کنار گذاشتند.

گزارش تلویزیون آیینه را همه دیدیم و دیدیم که در انواع آن، بقایای کلکانی با تداعی تاریخی که در هر زاویه ی آن، خیانت جمعیت و شورای نظار به ترکتباران تا مرز مساله ی پان فارسیسم و پان ترکیسم- حالا در هزاره ی فردوسی، خالق شاهنامه یا اساسنامه ی شوونیسم، فاشیسم، اسلام ستیزی و به ویژه ترک ستیزی، به نقطه ای رسیده است که پایان می نامند.

دو یا سه سال قبل، چاپ کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم» که توجه بنیادین بر مساله ی ادعای گروهک های خراسانی- پارسی در تمام انواع آن- از تنظیمی و چپی (پرچمی) می شد، این امید ها را زاد که اتحاد ضد افغانستان بر محور پشتون ستیزی، با شعوری که اقلیت های افغان یافته اند، هرگز به نفع گروهکی نمی شود که در ظاهر، بنگاه اتحاد اقلیتی اند، اما در باطن، بر عقده های حساب باز کرده اند که با تعجب در می یابیم هنوز مردمی وجود دارند که پس از هزار سال، عقده های باستانی را حمل می کنند.

طرد عبداللطیف پدرام از سوی جنرال دوستم که تا زمان حادثه ی اکبر بای، در کنار جنرال بود، ترکتباران افغانستان را در بیداری ای نشان می دهد که یافته اند پشتون ستیزان نوع ستمی، در دشمنی با سایر اقوام افغانستان، ملاحظه ی هیچ تعقلی را ندارند. اخیراً پدرام با تصنیف شعری از لایق شیر علی (شاعر تاجیکستانی) که با آلوده گی صوتی «شفق سیاه پوش» (آواز خوان ستمی مقیم در تاجیکستان) فضای زبان دری را درنوردید، با ادعای  پنجاه درصد تباری در افغانستان، تا جایی به واقعیت های افغانستان کمک می کند که یک هزاره و ترک افغان، به خوبی بداند کنار آمدند با گروهک توهم و حامی فرهنگ ابتذال و هتاکی، غرق شدن در حقایقی ست که مکتب افغانستان، مفت و رایگان، ارایه نمی کند.

کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسسیسم» که کاری از مبارزان ترک در ایران است (اثر علی رضا اردبیلی) پس از نخستین چاپ که به زودی نایاب شد، باعث دقتی می شود که با توجه اقلیت های افغانستان بر عمق فاجعه ی پیروان فارسیسم در افغانستان، در نمونه های زیر آن، به خوبی ارزش کار هایی از نوع کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم» و اخبار رسانه یی آن را در مواجه برای رسوایی شر و فساد، باز تاب می دهد.

2متن اهدای کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم»:

براي تمامي اقوامي كه قرباني زبان به اصطلاح «فارسي» و «فارسيسم» شده اند؛ پديده هایي كه با توطئه ي استعمار اروپايي، فرهنگ اسلامي را به نام «عرب»، حضور پرشكوه تركان را در ترويج فرهنگ و تمدن به نام «وحشی» و سهم مردم منطقه را به نام قوم «فارس» يا «پارس» دزديده اند و از ساخت و ساز اين  دزدي، تفكري را بروز مي دهند كه در چهره ي كريه فاصله ايجاد مي كند، تنفر مي زايد و وانمود مي كند دار و ندار منطقه در گرو ميراث مردمي ست (پارس) كه در زاغه هاي ويران آنان ، نماد هاي يهودي و نوساخته هاي جعلي استعمار سايه افگنده اند و در روزگار تعقل (امروز) براي مردماني كه اصليت آن ها را تشخيص داده اند، كميدي هاي شوم هستند. م.ت

شمه ای از بازتاب رسانه یی بیداری ترکان افغان:

تبصره ی نشریه ی «اور» بر کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم»:

در حدود نود سال پيش، زعامتي در كشور همسايه (ايران) شكل گرفت كه از همان زمان تاكنون، حول منافع حاكميت تبار فارس، جرياني را بروز مي دهد كه نه تنها تحريف تاريخ، ميراث هاي فرهنگي و دارايي هاي فكري و كتابي مردمان منطقه را از اصول خويش مي داند، بل در چوكات همين اصول، ضمن تحقير، توهين، سركوب و مداخله، كشور هاي همجوار با ايران را در ناهنجاري هاي سياسي و اجتماعي عظيم، درگير كرده است. فارسيسم، نام همين پديده است و متاسفانه در جو اشتراكات فرهنگي مردمان منطقه، كمتر توانسته ايم بر ماهيت شوم اين پديده، روشنايي بيافگنيم. رواج زبان، همجواري و دين مشترك، مسير هايی اند كه فارسيسم با ورود از آنجا ها، توانسته است براي گسست و فاصله در ميان ملت هاي منطقه و مليت هاي داخل ايران، ذهنيت بسازد و در حالي كه مخرب است، در زيرسايه ي اشتراكات، پنهان بماند و در مسير استراتيژي قوم فارس، برنامه ريزي كند؛ اما چنانچه معمول است و همواره رفته است، ناممكن است در برابر كژرفتاري ها، جستجو براي راه درست، ناديده آيد. نياز، نيازمند ميسازد و از همين جاست كه تلاش براي راه حل و ارايه ي رهنمود، آغاز مي شود. در اين نزديكي ها، كتابي در بازار هاي كابل، به چشم آمد كه درست بر قلب يكي از پيچيده ترين پديده هاي منفي (فارسيسم) زده است و به گونه ي آشكار، اين پديده را در ماهيت آن، رسوا ميكند. اين كتاب با نام «بررسي تحليلي پان فارسيسم»، از محتواي محكم و مستندي برخوردار است كه جا براي نقد بي جا، نخواهد گذاشت و خواننده ي افغان را كمك مي كند بر فهم معضلي نيز غالب آيد كه در بيش از ده سال رواج مردمسالاري در افغانستان، همواره افغانان را بر ضد منافع ملي و اتحاد آنان، تشويق كرده است. مطالعه ي كتاب «بررسي تحليلي پان فارسيسم» را براي دوستداران كتاب و منافع ملي ما، پيشنهاد مي كنم.

۲۰

انعکاس تبصره یی کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم» در نشریه ی «آیینه ی روز»:

۱۱۱۱

2هوشیاری و بیداری ترکتباران افغانستان، در حالی که گذشته ی سازش ها و ائتلاف ها با اقلیت های پشتون ستیز را تجربه کرده اند، کاملاً بر فرهنگ و سیاستی توجه می کند که چند گزیده ای از سایت های ستمی و سایت نیمه رسمی دولت تاجیکستان (تاجیکم) که تمام دست اندرکاران ضد افغانستان، افغان، پشتون و ترک- از قماش ستمی، پرچمی، جمعیتی، شورای نظاری و سقاوی با آن همکاری قلمی می کنند، می تواند امید بخش باشد که ستمی گری با افتضاح حضوری و کارنامه ی سیاسی خویش، هیچ غیر پشتونی را فریب نخواهد داد که با طرح افغانستان ستیزی، پشتون ستیزی می کند و در آخر، خودشان را پیشنهاد خواهند کرد که گویا عیاران خراسان، با دو کارنامه سیاسی سقاوی در افغانستان، بهتر از کسانی اند که در سه صد حاکمیت آنان، میراثی به بزرگی کشور افغانستان با تمام دارایی های مدنیت نو با معرفی طرز تفکر آزاد برای مردمسالاری و ایجاد فرهنگ حرمت و احترام به دیگران بوده و است و  از این مدرک، اعتلا و تنوع فرهنگ افغانی، از ساخت و ساز فرهنگ تمام اقوام افغانستان، متجلی می شود.

گزیده هایی از سایت هایستمی و «تاجیکم»:

  • پان تورکیزم ، یک اندیشه ی افراطی و نژاد پرستانه می باشد که ملت تاجیک، بیش از هر کس دیگری از آن، ضربه های کاری خورده است.
  • پان تورکیزم و پشتونیزم در اوغانستان، رابطه و سابقه ی طولانی دارند.
  • افزون بر تاثیری که پان تورکیزم در شکل دهی افکار فاشیزم اوغانی داشت، خود دولت ترکیه و پان تورکیست ها ، برنامه های خاص خویش را در اوغانستان تعقیب می کردند و می کنند.
  • می توان گفت که پان ترکیست هابه مراتب خطرناک تر از فاشیست های اوغانستان می باشند.

انبوهی از چنان ادبیات هتاک و سخیفی وجود دارد که برای رعایت عفت نوشتار، نتوانستم بیشتر از نمونه های بالا  نقل کنم. صورت عامیانه ی کلمه ی «افغان» را که بر اثر سستی بعضی لهجه های زبان دری، در محاوره «اوغان» می گویند، به گونه ی عمد می نویسند. به گمان اینان با چنین تلفظی که مصوت رسا نمی دهد، به خیال خودشان وبی هیچ آزرم    می توانند توهین کنند.

پان تورکیسم و افغانیسم، هرچند مساله ی فارسیسم را با قدرت و منطق رد کند، بهانه هایی متنوع برای اوزبیک ستیزی، پشتون ستیزی، هزاره ستیزی و انواع ستیزی ای ست که با تعمیم فرهنگ ابتذال، در عوض مطلوب خویش، موقعیت، فرهنگ و حضور خودشان در جامعه را با نفرت و انزجار دیگران، مواجه می کنند. بی هیچ نیست که سال ها تلاش ستمی گری مایل به فارسیسم برای رسیدن به اتحاد ضد پشتونی، سرافگنده و ناکام بوده است؛ زیرا تفسیر ویژه ی فارسی بافان از تاریخ و تجربه ی تلخ دو سقاوی با فرهنگ هتاکی و مداحی فارسیسم، غیر پشتون های افغانستان- به شمول پشتون ها را بیدار ساخته است تا در برابر یک گروهک عقده مند، اغماض نکنند؛ هرچند پیوند ها، اشتراکات، فرهنگ و اعتقادات ما، شانس هایی بوده اند که سقازاده گان، نهایت استفاده از آن ها را کرده اند. اگر امروز، حکمتیار  پشتون، صرف برای اخوانیسم بین المللی، یک شخص معمولی را فقط برای خطاب غلط تاریخی «خادم دین رسول الله» که در میان دسته های از رهزنان، مهتر است، تبرئه می کند، و امایک بزرگ تبار خودش در تاریخ سیاسی و مدنی پشتون ها را نادیده می گیرد، چه کسی بیشتر از فارسی بافانی سود خواهند برد که در فرهنگ ادعایی خویش، فصل حرمت ندارند تا در هنگام صلاح، قناعت کسانی را فراهم کنند که از رهگذر توهین و هتاکی تاریخی به اقوام، بخش بزرگ فرهنگ آریایی، خراسانی و پارسی را می سازند.

از چپ پشتونی که در اواخر ریاست شهید داکتر نجیب الله، تازه متوجه شده بود هفت ثور، تحولی در جهت افول بود و هم تباران آنان، چهل سال پس از آن، تاوان آن را می پردازند، تا سویی دیگری نیز جبران خساره نشد که اخوانیسم بین المللی با انحراف جبهات ملی- اسلامی پشتون ها، آنان را که وارث میراث پُر شکوه مدنی- سیاسی پشتون ها در 250 سال قبل بودند، به دشمنی با تاریخ خود به نفع گروهک هایی بکشاند که در همان متن جهاد، تغییر چهره داده بودند و اما رهروان احزاب اخوانیستی همانند حکمتیار، هنوز خیال می کنند با دستاویز اسلامی می توانند توجه کسانی را جلب کنند که از چند دهه قبل، اینان را نیز جزو مساله ی قبیله، به حساب می آوردند و با کمال نیرنگ، با تصویر چند اناث تحصیلکرده، اما غیر اخوانی، به نفرینی می کشانند که می بایست با حضور سقازاده گان، نثار کسانی می کردند که در میراث آبایی اینان، هزار خیانت کردند و حاضر نیستند مسوولیت یک مورد کوچک هم را بپذیرند.

در حاکمیت ننگین و سیاه ربانی، استفاده از مزایای مشترکات و اعتقادات افغانان، سکانداران حاکمیت ملا ربانی را توان بخشیده بود تا در تقابل با احزاب پشتون، مثنوی برادری اسلامی بخوانند که از این حیث، سهم اکثریت تاریخ ساز، برای امت محوری اسلامی که فقط ادعای طرف بود، اغماض شود و از سوی دیگر اجزای مشترکات و اعتقادات، بهانه بسازدتا غیر پشتون ها را برای استفاده ی انحصاری، ابزار کنند و با ایفای نقش رهبری گروهکی که ظرفیت بشری اش با جمع موجودات ادبیات فارسی نیز میلیونی نمی شود، درگیر مدینه ی فاضله ای بسازند که اگر در توهم آریانایی و خراسانی اش نیز زیادی ندارد، از مخدر فرهنگ غلوی آن، به چند جلد کتاب سراپا جعلی و دروغینی ریفرنس بدهند که برای فرار از غیر ملموس ادعای خویش، همواره استفاده می کنند.

نویسنده گان آن جملات (سایت های فارسیستی) کسانی اند که برای انواع تعدی ای که رنگ ستمی داشته باشد، توجیه می سازند و از هیچ فرصتی برای فارسی بافی و فارس سازی جامعه ی افغانستان به نفع بزرگ نمایی و عقده های حقارت خویش، کوتاهی نمی کنند. کسانی که ادبیات هتاکی، قرائت تاریخی و مدعای اینان را می دانند، آگاه اند که مبارزه با عفونت فارسیسم، اگر در گذشته، منحصر به ترکان بوده است، امروزه تمام اقوام افغانستان را انگیزه می دهد که به ارتجاع، عقب مانده گی، ادعای فوقیت، هتاکی و در کل به فرهنگ آریایی، خراسانی و پارسی به عنوان دشمن درجه اول افغانستان بنگرند و در مبارزه با آن، اتحاد غیر فارسی بافان را واجب و شرط بدانند. جالب نیست، با نقدی مواجه ایم که از هزاران دوسیه و حادثه ی جنایت و خیانت عیاران خراسانی، به راحتی چشم پوشی می کنند- همان تجربیاتی که از دو سقاوی و فاجعه ی ویرانی، رکود و سقوط آن ها در افغانستان، هزاران سند و مدرک داریم، اما شیوه ی اعتراصشان، دنبال سوژه است تا اگر گردی از سم ستور یک مسافر غیر فارس، تاریخی شده باشد، به حساب قرائت تاریخی و شرم آور سقاوی، بلایای مغولی، ترکی و پشتونی بدانند.

«آيينه، گرعيب تو بنمود راست

خود شكن، آيينه شكستن خطاست»

اکنون که دومین برنامه ی بنیاد سقاوی، تعمیم ستیز قومی با طرح مقبره ی مرحوم عبدالخاق هزاره است، ارایه ی مثال ما از کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم»، به این نتیجه می انجامد که از نخستین لحظه و از نخستین فرصت ها، در تقابلی به روشنگری و اتحاد ملت افغان بکوشیم که دستاویز اسناد و کار فرهنگی، باید به بحران سازانی تفهیم کند: همان طور که فرهنگ ابتذال آنان در توهین به افغانستان و اقوام آن، معامله ی به مثل شد تا مسایل و واژه گان خراسانی، پارسی، ربانی، کلکانی، مقاومت و ادعای فوقیت، به فحش های رکیک مبدل شوند و در واکنش به گستاخی ها و هتاکی ها، هیچ مورد و چیز آنان نماند که باعث تنفر دیگران نشود و این یعنی پایان کسب مشروعیت از خیانت، جنایت، توحش، وابسته گی و فقر فرهنگی و تاریخی آنان خواهد بود.افاده از این حقایق، برپایی بازار مکاره برای نوع دیگر از کسب امتیازات نامشر وع را مشکل ساخته و ملت افغان و دوستداران این سرزمین را تشویق می کند با استحکام موضع افغانی، بر حجم نقد و روشنگری هایی بیافزایند که با هر حرف، کلمه، سطر و برگ آن، برگ ریزان سقاوی از آن درخت خشکی ست که در چهل سال گذشته از تمام بقایای تولیدات شوروی برای ستمی و پرچمی و از فضله ی تاریخ جعلی و اخوانیسم بین المللی، برای طرف های تنظیمی و مدعی ساخته اند.

یادآوری: کتاب «بررسی تحلیلی پان فارسیسم» در نماینده گی انتشارات میوند در کابل(کتاب فروشی سبا)به فروش می رسید. این کتاب از سوی «انتشارات اداره ی دارالنشر افغانستان» به همت ترکتباران افغان- در کابل به نشر رسیده بود.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *