این روزها بحث عمده بر سر اوضاع آینده‌ای افغانستان است. از یکسو، ناتو ماموریت نظامی‌اش را در افغانستان پایان داده و از سوی دیگر، وزارت دفاع امریکا اعلام کرده که پس از این طالبان دشمن آنها نیست؛ بل با کسانی به جنگ می پردازند که منافع امریکا را تهدید نمایند، مسأله طالبان یک موضوع داخلی افغانستان بوده و دولت امریکا در آن مداخله نمی‌کند. مقامات غربی تأکید دارند که مأموریت نظامی امریکا و ناتو پس از این در قالب آموزش و تجهیز نیروهای افغان خلاصه شده و به جنگ در افغانستان کاری ندارند. همچنان رسانه‌ها از حضور داعش در افغانستان خبر داده‌اند و تصاویر و کلیپ‌هایی را به دست نشر سپرده‌اند که تعدادی از افراد منسوب به گروه داعش، سوار بر اسپان، در حال رژه اند.

در این میان اما، حدس و گمان‌ها و نگرانی‌های زیادی در میان مردم و حتی دولت‌مردان وجود دارد، مبنی بر اینکه پس از خروج نیروهای امریکا و ناتو وضعیت افغانستان به کدام سو خواهد رفت؟ افغانستان شاهد صلح خواهد بود یا اینکه ناامنی‌ها دوام خواهد یافت؟

در این نوشته، تا اندازه‌ای توان این گره کور را خواهیم گشود و پرسش‌های مهم را در مورد اوضاع آینده‌ای افغانستان، پاسخ خواهیم داد.

یکم: تغییر تاکتیک جنگی:

از آنجایی که جنگ افغانستان به طولانی‌ترین جنگ در تاریخ امریکا مبدل شده‌است، فشارهای زیادی را بالای دولت امریکا وارد نمود؛ از یکسو هزینۀ سنگین مالی و تلفات جانی نیروهای امریکائی، و از سوی دیگر فشارهای داخلی و خارجی برای بستن جبهه جنگ در افغانستان باعث شده تا دولت امریکا جبهۀ جنگ را در افغانستان نه بطور کامل و واقعی، بلکه با تغییر تاکتیک جنگی بصورت رسمی و ظاهری ببندد. جنگی که بیشتر از یک تریلیون دالر هزینه و بیشتر از صدو بیست هزار نفر را به کام مرگ فرستاد. این جنگ به شدّت چهره‌ی بین المللی و شهرت امریکا را خدشه‌دار نموده است.

از همین‌ رو، دولت امریکا به فکر خروج نیروهایش از افغانستان افتاد و خواست تاکتیک جنگی‌اش را در افغانستان طوری تغییر دهد، که جنگ با هزینۀ کمتر و تلفات قلیل نیروهای امریکائی، توسط نهادهای افغان از قبیل: پولیس ملی، اردوی ملی و امنیت ملی و همچنان توسط اجیران کرائی مانند: سپیشل فورس امریکائی و افغانی، نیروهای قراردادی کمپنی‌های امنیتی خصوصی ، پولیس محلی(اربکی)، نیروهای قیام ملی (پاحون ملی) به پیش برده شود.

بنابراین، امریکا پس از تغییر تاکتیک جنگی‌اش، مسئولیت جنگ و راه اندازی عملیات نظامی را بدوش نیروهای افغان سپرده، تا جنگ توسط مسلمانان علیه مسلمانان به پیش برده شود. از همین لحاظ است که در این اواخر تلفات مردم عام و ملکی افزایش بی‌سابقه‌ای نموده است؛ زیرا جنگ قبلاً با نیروهای خارجی صورت می‌گرفت، اما حالا بین مسلمانان و اردوی ملی و طالب صورت می‌گیرد. در حالیکه طرفین جنگ، مسلمان اند، ندای الله اکبر می‌گویند، به یک الله و یک پیامبر ایمان دارند و در نهایت خون یکدیگر خویش را بنا به دستور و زمینه سازی خارجی‌ها می‌ریزند.

دوم: حضور درازمدت برای تأمین اهداف منطقوی:

امریکا به افغانستان نیامده است تا به این زودی‌ها این کشور را ترک نماید، یا اینکه به این کشور جنگ زده صلح و ثبات را به ارمغان بیاورد، اقتصاد قوی و زندگی مرفه را برای شهروندان این کشور رقم زند و یا اینکه با تروریزم و طالبان به مبارزه بپردازد؛ اگر اهداف امریکا، موارد ذکر شده می‌بود، امریکا به سادگی صلح و ثبات را به نحوی از انحا در افغانستان حاکم می‌ساخت و حضور ش را نقطه‌ای پایان می‌گذاشت. افغانستان اما در ستراتژی امنیت ملی و اهداف ستراتژیک امریکا حیثیت هدف را ندارد تا با تسلط یافتن بر این کشور به هدفش رسیده باشد؛ بلکه با بهره‌گیری از موقعیت جغرافیائی افغانستان منیحث یک وسیله، برای گسترش نفوذ سیاسی و کنترول منطقه استفاده می‌نماید. طوریکه بارها اهداف امریکا در منطقه ذکر شده که عبارت اند از: جلوگیری از گسترش نفوذ قدرت های نوظهور همچو چین و روسیه، تسلط بر منابع عظیم نفتی آسیای میانه و سرکوبی بیداری اسلامی در منطقه می باشد. بناً افغانستان در این میان حیثیت شاهرگ و معبر ستراتژیک را داشته که امریکا با در اختیار داشتن این کشور به اهداف جیو پولتیک و جیوستراتژیک اش در منطقه اوراسیا رسیده و تمام حرکات وقدرت های سیاسی ـ نظامی را در منطقه زیر زره بین خود خواهد داشت.

از همین روست، امریکا با بمیان آمدن حکومت وحدت ملی، در بیست و چهار ساعت نخست، پیمان امنیتی را به امضاء رساند تا حضور درازمدت‌اش را مسجل و قطعی سازد. با امضاءاین پیمان، زمینۀ ایجاد پایگاه‌های دایمی توأم با مصئونیت عساکر شان را فراهم نموده و به زودی 9 پایگاه را در نقاط ستراتژیک و سرحدات افغانستان تأسیس خواهد.

بنابراین، امریکا به این زودی افغانستان را رها نمی‌نماید؛ زیرا از دست دادن افغانستان بهای گران به امریکا داشته و با از دست دادن کنترول این کشور، نفوذ و کنترول سیاسی‌اش را در منطقه از دست خواهد داد. امریکا تا زمانی که امپراتوری در جهان حاکم باشد، در افغانستان حضور خواهد داشت.

سوم: دخیل سازی کشورهای منطقه در قضیۀ افغانستان:

امریکا تلاش دارد تا با کشانیدن پای کشورهای منطقه از جمله چین و روسیه ، مشکل افغانستان را شکل منطقوی دهد. طوری‌که مصروف ساختن چین یکی از برنامه‌های امریکا بوده؛ زیرا افزایش نفوذ چین در افغانستان، باعث توزان قدرت در برابر هند نیز می‌گردد. همچنان نخستین سفر رسمی اشرف غنی به چین و اخیراً سفر هیأتی از طالبان به چین بمنظور گفتگو های صلح، بوضوح می‌رساند که امریکا بخوبی توانسته است تا اندازه‌ای پای چین را در قضیه‌ی افغانستان دخیل سازد. رویکرد دخیل سازی کشورهای منطقه در قضیه افغانستان می‌تواند بار شاقه‌ی مسئولیت جنگ را در این کشور از دوش امریکا تا اندازه سبک نموده و به دوش کشورهای منطقه بیاندازد. همچنان پنج حلقه سیاست خارجی اشرف غنی که توسط امریکائی ها برایش دیکته شده است، بخوبی نمایان می‌سازد که چگونه امریکا تلاش دارد تا توسط اشرف غنی، کشورهای منطقه را در قضیه افغانستان دخیل سازد.

چهارم: سهیم ساختن طالبان در قدرت:

در این اواخر، گفتگوهای صلح با طالبان رونق بیشتر گرفته است. دفتر سیاسی طالبان در قطر فعال بوده و نمایندگان سیاسی این گروه سفرهای متعددی به کشورهای خارجی از جمله چین، ایران و فرانسه داشته اند. اشرف غنی نیز از طالبان به عنوان مخالفان سیاسی نام برده و در جریان سفر به عربستان سعودی، چین و پاکستان همواره از گفتگوهای صلح در افغانستان حمایت‌اش را اعلام نمود. اشرف غنی تلاش دارد تا از طریق عربستان و چین بالای پاکستان فشار وارد نماید تا طالبان را به میز مذاکره با دولت افغانستان بنشاند. گفتگو های صلح با طالبان و طرح سهیم ساختن آنها در نظام سیاسی افغانستان مبنی بر « تغییر ستراتژی امریکا از جنگ به صلح » صورت می گیرد که طی آن کوشش دارند تا طالبان را در قدرت سهیم سازد. سهیم سازی طالبان در قدرت به نحوی اختلافات را در درون دولت افزایش خواهد داد؛ زیرا تیم اصلاحات و همگرائی که از دشمنان سرسخت طالبان به شمار می رود، با پیوستن آنها به دولت، با این گروه به شدت درگیر خواهد شد و زمینه اختلافات بیشتر و حتی تجزیه افغانستان بعید به نظر نمی رسد.

همچنان، این روز ها صدای پای داعش در افغانستان به گوش می رسد؛ و تحلیل ها بر این است که داعش منحیث یک پروژه امریکائی، جایگزین طالبان خواهد شد و مسلمان کشی و افغان کشی با نام و نشان دیگر، افزایش خواهد یافت.

بناً با در نظر داشت موارد ذکر شده می‌توان گفت: افغانستان پس از 2015 در موجودیت پایگاه ها و نیروهای امریکا و ناتو، همچنان روزگار سیاه خواهد داشت و از ناامن‌ ترین مناطق جهان خواهد بود، نه تنها اینکه خشونت‌ها و ناامنی‌ها کاهش نیافته، بلکه شدیدتر خواهد شد. سایه‌ی حملات انتحاری و ناامنی ها از زندگی مردم دور نخواهد شد. کشتار افغان ها دامنه‌اش گسترش خواهد یافت؛ زیرا پس از اول جنوری 2015، نیروهای امریکا و ناتو جنگ رویاروئی با دشمن را انجام نمی‌دهند بلکه فرماندهی جنگ را بدوش نیروهای افغان سپرده‌اند و تلفات بصورت طبیعی افزایش می‌یابد. دولت وحدت ملی ، درگیر اختلافات و چانه زنی‌های داخلی بر سر اریکۀ قدرت بوده و این اختلافات تا پایان عمر این دولت وجود خواهد داشت. با وصف شعاری‌های کاذب به منظور بهبود ساختارها؛ دولت افغانستان همچنان دارای ساختارهای شکننده، پوسیده و ضعیف بوده که توسط یک مشت آدم‌های فاسد اداره خواهد شد. تغییرات مثبت در عرصه‌های اقتصادی و اجتماعی هم اگر بمیان بیاید، اولاً کوتاه مدت بوده و ثانیاً اینکه منافع آن صرف به جیب سرمایه داران خواهد رفت و مردم عام کمترین بهره را از آن خواهند برد. البته ناگفته نباید گذاشت، بعضی اقدامات و تغییرات نمادین بمنظور زنده نگهداشتن امیدهای کاذب مردم صورت خواهد گرفت که جنبه نمایشی داشته که آنهم برای جلوگیری از خیزش مردمی و نگهداشتن دولت وحدت ملی از خطر فروپاشی خواهد بود و بس.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *