در جوامع شرقی معمولاً کسانی در بین مردم نفوذ می کنند و صاحب شهرت و احیاناً محبوبیت می شوند که به یکی از این ابزار متوسل شوند: یک؛ بعضی ها با تکیه بر زور، پول، ارعاب و ایجاد ترس و وهشت در میان مردم، برای خود جا درست می کنند. مثلاً رهبران تنظیم های جهادی در افغانستان ابتدا با فعالیت های تروریستی در بین مردم رعب و ترس ایجاد کرده برای خود سربازګیری کردند، بعداً که پول های هنګفتی از شرق و غرب به جیب های شان سرازیر شد، از این پول نیز در توسعه ساحه نفوذ خود استفاده کردند. دو؛ متوسل شدن به موضوعات ماورأ الطبیعی، ادعای داشتن قدرت کشف و کرامات. در جوامع خرافه پسند شرقی، این چنین حرف ها خریداران زیادی دارد و مردم ساده لوح را به آسانی شکار میکند. مثلاً پیر ها و اخوند ها در کشور ما به همین طریق صاحب نفوذ شده اند. سه؛ قدرت میراثی بعضی خانواده ها به نسل های بعدی آن ها کمک میکند تا بدون زحمت صاحب نفوذ و موجب احترام شوند. در کشور ما خانواده های محمدزیی و سید ها به طور سنتی از این امکانات برخوردار بوده اند و در این اواخر بعد از مردن سران تنظیم ها و ګروه های سیاسی، فرزندان و برادران شان منحیث وارثین قدرت آنها به این ګنج بی رنج دست یافته اند. چهار؛ برانګیختن احساسات طبقاتی، مذهبی، قومی و زبانی برخی از توده ها. با توجه به این که اکثریت مطلق مردم ما هم به حیث افراد، هم به حیث قبیله ها و اقوام و هم به حیث اعضای ګروه های خاص مذهبی به عقده حقارت مبتلا هستند بناً هر که بتواند برای آن ها زمینه رسیدن به یک برتری (ولو خیالی) را نشان دهد، می تواند آن ها را به دنبال خود بکشاند. مثال های زنده این ګونه افراد در افغانستان محمد محقق، کریم خلیلی، عطامحمد نور، لطیف پدرام، اسمعیل یون و تعدادی دیګری از افراد هستند. به نظر نګارنده، یکی از علت های عمده نفوذ و ګسترش حزب دموکراتیک خلق افغانستان، برانګیختن احساس کهتری طبقاتی افراد بود. این حزب با بزرګ جلوه دادن تفاوت میان طبقات فقیر و ثروتمند جامعه، فرزندان خانواده های نادار را به صفوف خود کشاند. به همین ګونه رشد سریع تحریک طالبان نیز مثالی از این ګونه است. چون ملا های افغانستان همیشه زندګی حقیر داشته، چشم شان به دسترخوان مردم بوده است، از احساس حقارت شدید رنج میبردند و وقتی برای شان زمینه رسیدن به برتری توسط این جریان سیاسی – نظامی فراهم شد، بی درنګ به سوی آن شتافتند.
البته که بعضی ها برای کسب نفوذ و محبوبیت شاید از چندین راه یاد شده استفاده کرده باشند. مثلاً بعضی اشخاص هم با داشتن ګروه های مسلح در بین مردم ترس ایجاد کرده اند، هم با پول خود کسانی را خریده اند، هم با حیله های عوام فریبانه خود را بزرګ و پیر جلو داده اند، و هم با برانګیختن احساسات مذهبی و قومی افراد آن ها را ګرویده خود ساخته اند. شاید بهترین مثال این ګونه اشخاص محمد محقق باشد.
با وجود این که همه موارد یاد شده برای این ګونه اشخاص صرف محبوبیت کاذب و دروغین تهیه میکند و صرف افراد ساده لوح، عقده یی، بې تجربه، احساساتی و فاقد اعتماد بر نفس و در بعضی موارد افراد جاه طلب را شکار میکند، اما از یک سو تعداد این ګونه افراد در جامعه ما کم نیست و از سوی دیګر رهبران شان از این موقعیت استفاده اعظمی می برند.
اما پاچا خان (عبدالغفار خان) که نه زور داشت، نه زر، نه ادعای کشف و کرامات کرد، نه خود را پیر و سید خواند، چګونه توانست در بین صد ها هزار انسان نفوذ کند و در قلب های شان برای خود محبوبیت واقعی پیدا کند؟
جواب این سوال را در ویژه ګی های شخصیتی پاچا خان یافته می توانیم و در این جا تعدادی از این ویژه ګی ها را بیان می کنیم:
۱. صداقت و راستی: همان ګونه که پاچا خان خود را خدایی خدمتګار می خواند، به این حرف خود صادق بود. او میګفت که خداوند به خدمت ضرورت ندارد اما خدمت به خلق خدا، خدمت به خداست. او بدون هیچ نوع چشم داشت و توقع به خدمت واقعی مردم پرداخت. از جمله خدمات وی، تشویق مردم به درس و تعلیم بود. او اولین مکتب خصوصی را در منطقه خود تاسیس کرد. خود در این مورد می ګوید: «من در مکتب مشن از سرمعلم خود داکتر وګرم و برادرش اثر پذیرفتم. قربانی های آن ها بالایم زیاد اثر کرد. برای من نیز این تصور پیدا شد که باید به قوم و وطن خدمت خود کنم. در این ایام قوم من به علت جهالت در وضعیت بسیار بدی قرار داشت. نه حکومت کدام ترتیبی برای تعلیم مردم روی دست داشت و نه قوم به فکر آن بود. اګر در روستایی مکتب ابتدایه یی نیز موجود بود، ملا ها کسی را نه میګذاشتند که به آن برود. … بناً در سال ۱۹۱۰ من و مولوی عبدالعزیز در محل اتمانزی یک مکتب بنا کردیم و برای تاسیس مکاتب به سفر به سایر مناطق پرداختیم.» باوجود مخالفت شدید ملا ها و خوانین، پاچا خان در مدت کمی موفق به ایجاد ۸۷ مکتب در سراسر صوبه سرحد شد. ملا های منطقه برای جلوګیری از رفتن کودکان به مکتب ها شعری به این مضمون ساخته بودند: «درس مدرسه را به خاطر پول میخوانند، در جنت جایی نخواهند داشت و در دوزخ غرق خواهند شد.» اما چون مردم به صداقت و راستی پاچا خان باور داشتند، پروای سخنان ملا ها را نه کرده فرزندان شان را به مکتب ها فرستادند. خود پاچا خان و بسیار هم رزمان اش در این مکتب ها تدریس کردند. این مکتب ها در روشنګری اذهان مردم منطقه بسیار سودمند واقع شد.
خدمت بزرګ دیګر پاچا خان، ترویج حرفه های ګوناګون در بین مردم بود. مردمان این ناحیه هر نوع کاسبی را ننګ و عار میدانستند و حتی دوکانداری و تجارت به نظر شان کار حقیر مینمود. اما پاچا خان ابتدا خود یک دستګاه کوچک بافنده ګی تهیه کرده به بافتن تکه های خامتا (کتان) پرداخت. سپس تعداد زیادی افراد در اثر تشویق پاچا خان به بافنده ګی پرداختند و از نظر تولید منسوجات تا اندازه زیادی خود کفا شدند. به همین ګونه ساختن کفش (چپلی) به اثر تشویق وی چنان رونق یافت که تا امروز چپلی های ساخت پشاور شهرت دارد. به این ګونه پاچا خان از یک سو پرده شرم دروغین را درید و به مردم جرأت بخشید تا به کسب های ګوناګون روی آورند و از سوی دیګر زمینه رفاه اقتصادی آن ها را فراهم کرد، کاری که بسیاری از حکومت ها از انجام آن عاجز بوده اند.
رشد و شګوفایی ادبیات خدمت دیګری بود که محصول زحمات و تشویق و ترغیب پاچا خان شمرده میشود. داستان نویسی، درامه نویسی، شعر و شاعری، ژورنالیزم، تاریخ نګاری و سایر بخش های ادبیات به سرعت رونق یافتند و اثار بی نظیری در ادبیات پشتو خلق شدند.
یکی از مهمترین خدمات پاچا خان ترویج روحیه مسامحه، مدارا و مبارزه مسالمت آمیز در میان قبایل مختلف پشتون ها بود. مردانی که در اولین روز تولد خود صدای تفنګ می شنیدند، با تفنګ بزرګ می شدند و در جامعه یی به سر میبردند که غیرت معادل کشتن و کشته شدن دانسته می شد، در اثر زحمات پاچا خان به زندګی و مبارزه مسالمت آمیز و عدم تشدد روی آوردند. وی در این مورد نیز از صداقت کامل کار ګرفت و با وجودی که ۳۴ سال عمر خود را در زندان سپری کرد (۱۶ سال در زمان هند بریتانوی و ۱۸ سال بعد از تاسیس پاکستان)، بار ها شکنجه شد و سال ها به تبعید واداشته شد اما هرګز به خشونت متوسل نه شد، حال آنکه اګر وی میخواست با یک اشاره اش صدها هزار مرد طرفدار اش میتوانستند با توسل به زور برای حکومت های وقت درد سر شدیدی ایجاد کنند ولی پاچا خان به مبارزه مسالمت آمیز و دور از خشونت وفادار ماند.
۲. تواضع: پاچا خان میګفت که اختلاف بر سر قدرت به وجود میاید نه بر سر خدمت. و چون خود را خدمتګار میدانست، هرګز به رسیدن به قدرت توجه نه کرد. با وجودی که جمعیت های بزرګی چون «انجمن اصلاح افاغِنه»، «افغان جرګه»، «خدایی خدمتګار تحریک» توسط خود اش تاسیس شدند اما ریاست هیچ نهاد را نه پذیرفت. او کوشش میکرد امتیازات را به دیګران واګذار کند و خود صرف خدمت کند. در تمام زندګی صرف ریاست یک نهاد را قبول کرد و آن هم مشروط. این نهاد کمیته خلافت بود که وی عضویت آن را داشت. اعضای این جمعیت بر سر انتخاب رییس دچار دو دسته ګی و تفرقه شدید شده بودند و راهی به وحدت نظر نداشتند اما هر دو طرف به ریاست پاچا خان راضی بودند، بناً او این سمت را پذیرفت اما به شرطی آن که عواید حاصل شده از اعانه به پنجاب فرستاده نه شود بلکه در بخش تعلیم و تربیه در صوبه سرحد مصرف شود.
در سال ۱۹۶۹ که پاچا خان در کابل بود، نامه یی از صدراعظم هندوستان خانم اندیراګاندهی به این مضمون دریافت کرد: «… شما یک رهبر بزرګ مردم هند هستید. ما به شما به همان چشم می بینیم که به زغیم فقید هند مهاتما ګاندهی جی می نګریستیم. حال که او نیست کسی دیګری نداریم که به جای او به مردم ما خدمت کند. … ما از ته دل از شما خواهش می کنیم که به هند بیایید. ما می خواهیم که شما رییس جمهور هند شوید….»
اما جواب پاچا خان از این قرار بود: «… شما ګفته اید که مرا همچون ګاندهی جی میدانید. اګر چنین است پس از شما می پرسم که آیا ګاندهی جی ګاهی هم شوق چوکی را کرده است؟ نه، هرګز نه. من خدایی خدمتګار هستم اما به خاطر خدمت چوکی نه می خواهم….»
روانشاد استاد محمد صدیق پسرلی نیز در این مورد خاطره یی دارد: «پاچا خان در کندوز مهمان ما بود. سه نفر هیأت کانګرس هند به نزد اش آمده ګفتند که کانګرس میخواهد شما به حیث رییس جمهور هند خدمت کنید. هر چه آن ها اصرار کردند، پاچا خان رد کرد. بالاخره ګفتند که اګر شما خود حاضر نیستید، پس به ما مشوره بدهید که از اعضای کانګرس چه کسی را به این مقام انتخاب کنیم. پاچا خان در جواب ګفت که اول خو این کار مربوط به خود کانګرس هست و اګر مشوره مرا لازمی میدانید، به نظر من در این زمان باید یکی از اعضای مسلمان کانګرس را انتخاب کنید زیرا بد بینی ها و درګیری هایی که بین هندو و مسلمان پیدا شده است، به این طریق کم خواهد شد و اګر نظر خاص مرا می پرسید، من بالای داکتر ذاکر حسین دست میمانم.»
نمونه دیګر تواضع پاچا خان این بود که در سفر به روستا های مختلف هرګز مهمانی خان ها را نه می پذیرفت بلکه شب را در خانه یکی از فقیران محل و یا با طلاب مدارس دینی در مسجد سپری میکرد.
۳. پاچا خان به ساده زیستی مشهور بود. در خوراک و پوشاک از هرنوع تکلف خودداری میکرد. همیشه از تکه های خامتا بافت خود مردم منطقه لباس میدوخت، چپلی ساخت وطن به پا می کرد، از خوردن ګوشت ابا می ورزید، در طول روز صرف دو بار صبح و عصر چای می نوشید و هیچ پولی را در راه تجمل خرج نه می کرد.
۴. پاچا خان به زن ها احترام واقعی داشت و مردم را به رعایت حقوق آن ها تشویق می کرد. شاعر، نویسنده و پژوهشګر نامدار کشور عبدالله بختانی خدمتګار در کتابی خاطره مهمانی یی را نقل کرده است که برای پاچا خان در خانه خود تهیه کرده بود. در این روز باران شدیدی در شهر جلال آباد و روستای بختان میبارید و همه بیم داشتند که به علت بارندګی شاید پاچا خان نیاید، اما وفا به عهد برای او بسیار با ارزش بود. بناً با زحمت زیاد خود را به مهمانی رساند. عبدالله بختانی میګوید که بنابر دستور پاچا خان از تشریفات و تکلف پرهیز کرده صرف شوربای ګوشت مرغ پخته بودم. «… بعد از ختم غذا پاچا خان از ظرف میوه یک مالته برای خودش ګرفت و یک یک مالته دیګر به هر یک از مهمانان داد. متباقی را به دست پسرم داده ګفت برو این ها را برای زن های خانواده ببر تا هر یک شان یک یک دانه بخورند و اګر چیزی باقی ماند، برای وقت دیګر نګه دارید اش. اسراف نکنید. سپس من پرسیدم که چای سبز بیاورم یا سیاه؟ ګفت: مالته خوردیم پس به چای چه ضرورت است. اقای سیال ګفت: اګر بابا نه می نوشد، از دیګران باید پرسیده شود. بابا به قهر ګفت: آخر زن های بیچاره هم انسان هستند. مګر خدا تنها شما را خلق کرده است؟ نه می ګویید که آن بیچاره ها در این باران به خاطر پخت و پز چقدر به تکلیف می شوند؟ شما صرف امر می کنید و بس.»
۵. یکی بودن حرف دل و حرف زبان: پاچا خان عادت شد که هرچه در دل داشت بر زبان آورد و هرګز ریا و تظاهر نه میکرد. به آن چه می ګفت باور داشت و بر آن چه باور داشت، می ګفت. روزی در کویته سوار موتر می شد که یک همراه اش در موتر را بست و در این اثنا انګشت پاچا خان را با دروازه ګرفت. شخص مذکور ګفت: پاچا خان! افګار که نه شدی؟ او جواب داد: چرا؟ مګر من انسان نیستم که افګار نه شوم؟
به همین ترتیب روزی چند تن به خانه اش رفته بودند. بعد از صرف غذا دید که در یکی از قاب ها قدری غذا باقی مانده است. به صاحب قاب ګفت: این را تمام کن. وی ګفت: نه میتوانم، سیر شده ام. پاچا خان ګفت: حال این غذا را نه دوباره به دیګ انداخته میتوانیم نه دور. انسان باید همان مقدار غذا در قاب خود بیاندازد که خورده میتواند.
باری در کویته میزبان برای مهمانان شربت آورد. یک تن بعد از نوشیدن یک ګیلاس شربت تلاش نوشیدن ګیلاس دوم را داشت. پاچا خان برایش ګفت: بس است. انسان یک ګیلاس شربت می نوشد و اګر تشنه استی، آب بنوش.
به همین ګونه روزی در یک مهمانی شخصی یک ران ګوسفند پخته شده در آب را در یک پتنوس پیشروی پاچا خان ګذاشت. وی ګفت: من ګیاه خوار هستم، ګوشت نه میخورم. مرد ریش سفید اصرار کرد که حتماً باید بخورید. پاچا خان ګفت: مګر تو دیوانه یی؟ من به خاطر شما خود را مریض کرده نه میتوانم.
محترم عبدالله بختانی خدمتګار در کتاب یاد های پاچا خان خاطره روزی را بیان می کند که پاچا خان در شفاخانه چهار صد بستر تحت تداوی بود و ببرک کارمل که در آن وقت رییس جمهور افغانستان بود، به عیادت اش آمد. پاچا خان برایش ګفت: «از تشدد نفرت او از عدم تشدد محبت زاده میشود. در این جنګ از هر دو طرف افغان ها کشته می شوند اما جنګ جنګ امریکا و روس است. آن ها به خاطر اغراض و منافع خود این جنګ را به راه انداخته اند اما قربانی از افغان ها ګرفته می شود. شما راه مذاکره و ګفتګو را در پیش بګیرید و از تشدد پرهیز کنید.»
ګفتن چنین سخنان به ببرک کارمل کار هر کس نه بود و این پاچا خان بود که بدون توجه به مقام و منصب و یا مفکوره کسی حرف دل خود را بیان می کرد.
نتیجه: آن چه پاچا خان را به اوج شهرت و محبوبیت واقعی رساند، ویژه ګی های شخصیتی وی بود که بر خلاف شهرت و نفوذ زورمندان جاویدان خواهد بود.
مأخذ:
۱. د فخر افغان ځانګړنې، محمد صادق ژړک، پښتو ادبي غورځنګ، کویټه، ۲۰۱۲
۲. د ستر خدایی خدمتګار یادونه، پروفیسور عبدالله بختانی خدمتګار، د بیهقي کتاب خپرولو ریاست، کابل، ۱۳۹۰
۳. زما ژوند او جد و جهد، خان عبدالغفار خان، دویم چاپ، د افغانستان د کلتوري ودې ټولنه، جرمني، ۲۰۰۸
په تاند کې د لیکوال ځینې نورې لیکنې:
مرۍ ته د معدې د تېزاب راپورته کېدل، د خبریالانو ځیني ژبنۍ تېروتنې، خوشحال خان خټک د خپلې زمانې هینداره، خشونت او مرګ د فروید له نظره، د هورمونونو ناوړه استعمال زیانونه، د کتاب په اړه مقولې، وماني شعرونه، د ماشوم ورۍ او غاښونه، ولي اشرف غني احمدزی؟ ، د کوچنیانو ادبیات…. ، تصویرونه، اوښکې…، د تعصب لاملونه…..، ماشوم ته د ډوډۍ خوړلو اداب ورزده کړئ ، ځانمرګی (ناول)، دقیقه ژبه، روغتیايي ځوابونه، د ښوونکو لمانځته که ….،
Salam;
Berader Zgham sahib! Tamam-e harfhayet raj`i ba PachaKhan(Khan Abdul Ghafar Khan) sahih ve qabul.
Amma az inke Mohterem Pohenval M.Ismail Yun ra baa mohakik, Xalili,Pfedraam, ve A`ta m. noor tashbih karda ve der 1 seviye ya katagori qarar dade yid, ba nazar-e man door az insaf, a`ilm ve haqiqat ast.! Ba ehteram.
Zma pa nazar Yun saheb d` hewadwalo Afghaniyet ta te`kid kawi aw ta`asob nalary .Magar da noor yi pa tsza raqam lary???.Pa ehteram.
باچاخان مبارزراه ازادی، مجاهدحق ،پدرمهربان انسان باتصمیم و دارای عزم راسخ که هیچ وقت یاس وناامیدی را راه نمیدادند بخش اعظم عمرشرین خودرا برای ازادی ، عدالتخواهی ، تمدن وانکشاف دربرابرمظالم بیشمار استعمارګران انګریزی ، پاکستانی وارتجاع وقت قربانی کرده وراه ایمانداری ، متانت وشجاعت را برایحق وازادی به نسل های اینده ازراه بسیار موفقانه مبارزه مسا لمت امیز وبدو ن تشددرامنحیث درس زنده ګی انسانی اموختند . روحشان شاد وراهشان پاینده باد . .