یک گزارش تازه نشان میدهد که 3.6 میلیون افغان معتاد به مواد مخدر اند که از این جمله 850 هزارزن و 110 هزار کودک نیز شامل میشود؛ یعنی 23 درصد کُل افراد معتاد به مواد مخدر را زنان تشکیل میدهند.
تداوم جنگهای طولانی، زندگی سخت و رقتباری را بالای زنان مسلمان افغانستان تحمیل نموده که درد و رنج آنها را بیشتر ساخته است.زنان برعلاوه اینکه از فقر، خشونتهای خانوادگی، قتل، کشتار و صدها مشکل اجتماعی دیگر رنج میبرند، مسأله معتاد بودن زنان به مواد مخدر این رنج را بیشتر و تلختر ساخته است.
معتاد بودن 850 هزار زن به مواد مخدر، ارقامی است که در یک گزارش رسمی ذکر شده و در حقیقت بخش کوچکی از معتادین مواد مخدر را به تصویر میکشد. در حالیکه آمار و ارقام واقعی بلندتر از چیزی است که توسط ارگانهای رسمی ارایه میگردد؛ زیرا بسیاری از زنان نظر به عرف و عنعنات مسأله معتاد بودن خود را پنهان میکنند و گزارش نمیدهند.
از سوی دیگر، در هیچ دورهای از تاریخ ما سراغ نداریم که به این تعداد عظیمی از زنان مسلمان معتاد به مواد مخدر شده باشند حتی در زمان کمونیستها. در حالیکه ما در تحت نظام سرمایهداری شاهد هستیم که معتادین مواد مخدر روز به روز افزایش مییابد، و به تبع آن گرافبیعزتی، تجاوز جنسی، فرار از خانه، فساد و فحشا روز به روز رو بافزایش است. در حالیکه زنان مسلمان نمادی از عزت و احترام اند نه نمادی از معتاد بودن یا به قول عام «چرسی» و «بنگی» بودن.
البته آنچه در عقب این دشمن خطرناک که به شکل سرسامآور رو به گسترش است و منحیث یک طوفان خاموشزنان را به تباهی میکشاند، همانا آزادیهای است که در تحت چتر نظام دموکراسی برای زنان اعطاء میشود. آزادی و بی بندوباری که از غرب وارد سرزمینهای ما شده و زنان را تشویق میکند که خود را محدود به ارزشها و معیارها نسازند و تلاش نمایند تا ازقید و بند خانوادهها و حتی دین خود را آزاد کنند و تابوها را بشکنند و آزادی عمل بدست آرند. در حالیکه همین آزادیها در زادگاهش در غرب بحرانهای عظیم اجتماعی را بمیان آورده، و مردم خیلی از آن به ستوه آمدهاند.
غرب به کمک موسسات مغرض، انجوها، موسسات به اصطلاح دفاع از حقوق زن و نهادهای فاسد جامعه مدنی در تلاش است تا زنان را تشویق نمایند تا به کافه تریاها، کلوپها، رستورانتها و کافهها بروند و لذت ببرند. همین اکنون تنها در شهر کابل به دهها کافه و رستورانت و «بار»هایی وجود دارد که در آن پسران و دختران جوان به ملاقات همدیگر میآیند، علاوه بر رقص و فساد و فحشا؛ قیلون و سگرت و شراب و چرس و تریاک و … منحیث یک عمل عادی در آن جریان دارد. افزون برین، مشکلات خانوادگی، عرف و عادات و عنعنات ناپسند،فقر و معتاد بودن مردان خانواده دست به دست هم داده و این فاجعه عظیم را رقم زده است.
ستراتژی دولت افغانستان در طول سالهای گذشته بجای محدود سازی و ریشهکن نمودن مواد مخدر، بیشتر در راستای تشویق و توسعه این پدیده شوم بوده است؛ زیرا با وجود مصرف صدها میلیون دالر برای مبارزه با مواد مخدر و تأسیس وزارتی بنام مبارزه با مواد مخدر و دهها نهاد دیگر، هنوز هم میزان کشت و معتادین مواد مخدر در حال افزایش است.
از سوی دیگر، آنچه امروز بنام مبارزه با مواد مخدر جریان دارد در حقیقت یک جریان تجارت و فند گرفتن از موسسات غربی است. این برنامههای مزخرف، حتی زنان معتاد را از دایرة انسانیت بیرون کشیده و یک امتعه اقتصادی مبدل ساخته است تا توسط آنها تعدادی جیبهای خود را پُر نمایند. اینجاست که هر قدر ادارات و نهادها مبارزه علیه مواد مخدر افزایش مییابد، بالای کشت و استفاده مواد مخدر تاثیر ننموده و بیشتر از پیش افزایش مییابد.
در حالیکه، زن در اسلام به گونهی طبیعی مادر، سرپرست خانواده و موجود باارزشی است که از آن باید صیانت و حفاظت صورت گیرد و نادیده گرفتن این نقش زن، سبب بحرانهای اجتماعی میگردد. در حالیکه برعکس، نقش زن در جوامع غربی بر اساس ایفا نمودن سهم اقتصادی در جامعه شکل گرفته و ما شاهد وضعیت رقت بار زنان در دام فساد، فحشا و مواد مخدر هستیم. معتاد بودن یک زن و مادر تمام خانواده را به تباهی میکشاند و بنیان خانواده را از هم میپاشاند.
در کنار این، اسلام برای تعلیم، تحصیل و شگوفایی زنان در عرصههای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی با در نظرداشت احکام شرعی ستراتیژی مفصلی را تدوین میکند تا مشاکل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی زنان حل و بهسطح جهان نمونه به شمار آیند و شاهد این فاجعه نباشیم که زنان مسلمان در دام مواد مخدر به تباهی بروند.
چنانچه، تاریخ گویای این واقعیت است که زنان مسلمان نزدیک بهسیزده قرن با افتخار و دور از هر نوع خشونت و تکلیفهای روانی، با عزت زندگی نمودهاندودورنیستکهدوباره زندگی زنان تحت سایهی دولت اسلامی بهبهترین شکلاش تضمین شود.