احسان الله ارینزی

روزهای یکشنبه و دوشنبه 16 و 17 ماه سرطان 1398 هـ ش (جولای 2019م)، مذاکراتی در دوحه پایتخت قطر، کشور کوچک اما فعال خلیج، بین عده ای از سیاسیون و نماینده گان جامعه مدنی، زنان و رسانه های افغانستان صورت گرفت که میزبانی آنها را حکومات قطر و جرمنی بصورت مشترک بعهده داشتند.

جرمنی دوست یکصد و چند ساله افغانستان است. در گذشته ها مردم افغانستان به کشورهای مصر، ترکیه، جرمنی و اندونیزیا ارادت تمام داشتند. نقش کمک های جرمنی در آبادانی افغانستان، از عهد سلطنت اعلحضرت امیر امان الله خان تا حال کاملاً مشهود است.

افغانها در جنگ دوم جهانی، اتباع جرمنی در خاک خود را به دشمنان آنها تسلیم نداده، بلکه آنها را مانند مهمانان گرامی صحیح و سلامت به کشور شان فرستادند.

در سال 2002 جرمنی با تدویر کنفرانس بن نیت خوب خود را به نمایش گذاشت. آنها میخواستند تا سنگ تهداب یک کشور برخواسته از دریای خون و آتش را بدرستی به زمین بگذارند، اما مثلیکه جهانیان و از جمله جرمن ها این جغرافیه را با تاریخ پر از کشمکش و مردمی با باورها، معتقدات، عنعنات و روایات بسیار مغلق درست نمی شناختند که در نتیجه مردم از زیر چکک به نشستن در زیر ناوه مجبور شدند!

حال مثلیکه جرمن ها متوجه آن اشتباه بزرگ و تاریخی خود شده و میخواهند که به یک نوعی دین خود را در برابر کشور دوست افغانستان و مردم بلا کشیده آن ادا نماید. از همینرو نماینده خاص خود  برای افغانستان و پاکستان را وظیفه داده تا فعالتر شده و نقش عمده در تحولات جاری افغانستان را بعهده گیرد.

اطلاعات میرساند که این نماینده به کمک یک نهاد حل منازعات از کشور قطر، دست بدست هم داده و جماعتی را از کابل برای مذاکره با طالبان به قطر دعوت نمود که قسماً خارج از دایره نفوذ تنظیم های جنگی، غاصبین و مفسدین بزرگ و مافیای اقتصادی میباشد!

اگرچه تا حال گپ های ازین نشست به بیرون درز نکرده، اما نفس این مسله قابل قدر است که مردم دنیا ببینند که غیر از یک چند تاجر خون و باروت، آدم های دگری نیز در افغانستان هستند که حرف های برای گفتن دارند.

عده ای فکر میکنند که اینگونه گزینش ها و دعوت ها به دوحه، در حقیقت دور زدن نسل اول جنگ و خون و آتش و کینه و انتقام است. اگر این فرضیه درست باشد، باید آن را به فال نیک گرفت. تا چند باید رهبران تنظیم های جنگی و اهل و بیت آنها، تمام مردم افغانستان را گروگان گرفته و از آدرس های تجارتی قوم و مذهب و سمت و قبیله و در اصل منافع استخبارات منطقه و فرامنطقه، خود را نماینده گان مردم افغانستان و صاحب اختیار کل دانسته و در هر مجلس حضور داشته باشند!

شکی نیست که گزینش این چنینی از نسل دوم نیز انتقاداتی را به همراه خواهد داشت و به اینگونه تراکیب انتقاد ها صورت خواهد گرفت که یک امر کاملاٌ طبیعی بحساب میرود و درین هم شکی نیست که یک هیات بسیار غیرمتجانس از کابل که شاید بعضی اعضای آن فقط در جریان همین سفر باهم شناخته باشند، با یک هیاتی از طالبان روبرو شده اند که بسیار یکدست، متجانس، کار کشته و متحد هستند.

اگر این هیات بعوض عرایض شخصی و مسایل کوچک، مسایل کلان ملی مانند تمامیت ارضی، استقلال سیاسی، حاکمیت ملی، راه های رشد اقتصادی، سیاست های فرهنگی، زنده گی شهروندی، حقوق بشری، حقوق زنان، آزادی ها معقول رسانه یی، حاکمیت قانون و امثالهم را با طالبان در میان گذاشته باشند، خود یک موفقیت بزرگ است. طالبان باید ظرفیت نسل جوان افغانستان را از ورای موضع گیری ها و صحبت های ایشان خوب درک کرده باشند. در عین حال اعضای هیات اعزامی نیز باید این را فهمیده باشند که موضوع گیری یک گروپ متحد، متجانس و منظم در مقایسه با آدم های که گپ های کلان ندارند و از منافع کوچک دفاع میکنند، چقدر وزمین، با صلایت و جدی گرفته میشود!

در افغانستان تحت حاکمیت دموکراسی و آزادی بیان این مرسوم است ک اگر من در سفر یا مقام یا جایگاه بودم، همه چیز درست است، در غیر آن همه چیز غلط است و باید مورد طعن و لعن قرار گیرد.

مهم این نیست که کی به کجا میرود. مهم این است که کی برای افغانستان چه میگوید و چقدر از حقیقت دفاع میکند؟

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *