تاند- وسله والو طالبانو د افغانستان په لوېدیځ کې د داعش یا اسلامي دولت د وسله والې ډلې یو مهم قوماندان وواژه.

د ایران د فارس نیوز خبري اژانس د راپور له مخې د فراه د ګلستان ولسوالي ولسوال اجمل زاهد نن /شنبه/ وویل«عبدالرزاق مهدي، چې د داعش د وحشتناکې ډلې د تریننګ او انتحاري حملو مسوول و، د فراه ولایت په غرونو کې د طالبانو د تروریستي ډلې په حمله کې ووژل شو.»

زاهد همداراز وویل چې ګلستان ولسوالي له هلمند سره پوله لری او له همدې کبله د طالبانو او داعش ترهګرې ډلې په اسانه ورځي.

نژدې دوې میاشتې پخوا د طالبانو یوې سرچینې خبریالانو ته ویلي و چې عبدالرزاق له دوو کلونو راهیسي د ترهګرو په ګومارلو بوخت دی.

طالبانو تېر کال هم په فراه ولایت کې د داعش پر غړیو حملې وکړې او دا ډله یې وځپله.

ادعا کېږي چې له طالبانو سره د داعش په ځپلو کې ایران مرسته کړې ده.

ایران په افغانستان کې د داعش فعالیتونه په خاص حساسیت څاري.

نن د ولسي جرګې مرستیال حاجي قدیرظاهر په افغانستان کې د داعش د نفوذ پر زیاتېدو ژوره اندېښنه ښکاره کړه، ویې ویل چې اوس د دې ډلې د فعالیت ساحه له ختیځو ولایتونو شمالي او لوېدیځو ولایتونو ته غځېدلې ده.

One thought on “طالبانو په فراه کې د داعش یو مهم قوماندان وواژه”
  1. کاندید اکادمیسین سیستانی

    24/ 10/ 2016

    بدون تردید وحدت ملی، ضامن بقا و ثبات یک کشور است. با وحدت ملی میتوان برهمه مشکلات و نارسائی ها وکاستی های سیاسی واجتماعی و اقتصادی فایق آمد. برمبنای همین وحدت ملی بود که افغانستان به ازادی سیاسی خود از چنگ استعمار نایل آمد و تا امروز درمیان ملل آزاد جهان به حیث یک کشور آزاد شناخته شده وجای مناسب خود را حفظ کرده است. در مورد اهمیت وارزش وحدت ملی، دریک جامعه هرقدر بگوئیم و بنویسم ، بازهم کم گفته ایم. اما با تاسف ودریغ باید اعتراف کرد که از چهار دهه به اینسو، وحدت ملی ما به شدت صدمه دیده است و در حال حاضر با وجود داشتن “حکومت وحدت ملی” بجز نام آن عملاً وحدتی وجود ندارد.

    اگر از بحث های خشک سیاسی و ایدئولوژیکی بگذریم، میتوان گفت: با حدوث کودتای ثور 1978در کشور، نظام اجتماعی مبتنی برمالکيت ارباب – رعیتی مقام خود را به حيث يک نظام مسلط از دست داد و حاکميت جديد(يا رژيم روشنفکران چپی) جامعه را به سه بخش تقسيم نمود: بخشی خواسته و يا ناخواسته در پهلوی نظام جديد ايستادند و بخش ديگر از رژيم بريدند و راهی ديار هجرت گرديدند و در مخالفت با رژيم مسلح ساخته شدند وبا رژيم کابل به پيکار پرداختند. و بخش سوم همانا اکثريت خاموشی بود که نه با اين و نه با آن ، چشم به آينده دوخته بودند. از آن ببعد هواخواهان رژيم جديد مخالفان خود را به نام ضد انقلاب تعقيب، زندانی، شکنجه و سرانجام نابود ميکردند. و مخالفان رژيم نيز آنانی را که در تحت حاکميت رژیم جديد امرار معاش وحتی در يک مکتب دهاتی کارميکردند ، ولو هيچ ارتباط و وابستگی ايدئو لوژيک با حزب بر سرقدرت هم نمي داشتند ، بنام کمونست و ملحد و کافر می شناختند … و درصورت دستگيری اعدامشان ميکردند و اين عمل خود را يک عمل اسلامی و شرعی می پنداشتند .

    
 بر اثر اين موضع گيری خصمانه و این بينش دگم و تنگ نظرانه از هردو جانب درگير ، جامعه افغان غرق در فاجعه گرديد. 
 پس از سقوط داکتر نجیب الله و روی کار آمدن تنظيم های جهادی، جنگ های وحشتناک گروه های تنظيمی، باعث قتل ده ها هزارانسان بيگناه ، تخريب کامل کابل ،غارت و چپاول دارائی های عمومی و فردی و دست درازی به مال و ناموس مردم گرديد. تضادهای قومی واتنیکی و زبانی وسمتی چنان درمیان تنظیمها رایج گردید،که اقوام افغانستان ابتدا به تعداد تنظیمها تقسیم شد، و بعد هر ولایت به تعداد اقوام مسکون در خود تقسیم گردید.

    به تعقیب ‏حادثۀ 11 سپتمبر سال 2001، وآماده شدن امریکا برای لشکرکشی به افغانستان، یک باردیگرسران قومی اتحاد شمال که در زمان طالبان هر یک برای پنهان کردن خود، سوراخ می پالیدند، مورد توجه والطاف امریکا قرارگرفتند تا در روفتن و بیرون ریختن طالبان ودستگیری «بن لادن» مظنون اصلی حادثۀ 11 سپتمبر، امریکا را کمک کنند و درعوض این خدمات پول ومقام بدست آورند. سران معروف به ائتلاف شمال،که از خدا چنین روزی را طلب میکردند، به تمام تقاضاهای ماموران “سیا” لبیک گفتند وهریک فراخور توانائی نظامی و جنگی خود از دوصد وپنجاه هزار دالر تا ده میلیون دالر از ماموران سیا گرفتند،فقط بیچاره سیاف بود که با گرفتن صدهزار دالر آنهم با وضع تحقیر آمیزی ،شروع به اتن کرد. (رک : بوش درجنگ)

    امریکا باهمراهی 46 کشورجهان از زمین وهوا برافغانستان هجوم آورد و از 7 اکتوبر 2001 تا پنج دسمبر همان سال بقوت طیارات (B52) خود طالبان را ازشمال وجنوب افغانستان جاروب کرد. بعد از فیصله کنفرانس بن، و روی کار آمدن کرزی ، تمام وزارت خانه ها ومقامات دولتی و ‏ریاستها و ولایت های کشور در اختیار سران قومی ائتلاف شمال قرارگرفت.

    با اشغال مقامات مهم وکلیدی دولت از سوی اتحاد شمال بخصوص(شورای نظار) نه تنها وحدت ملی لگد مال شد، بلکه امریکا به بهانه سرکوبی القاعده و طالبان، اقوام پشتون را در ولایات پشتون نشین جنوب وجنوب شرقی وجنوب غربی ( از شیندند هرات گرفته تا فراه وهلمند وقندهار و زابل و ارزگان، غزنی و پکتیکا وپکتیا وننگرهار و نورستان ولغمان وکنر با ریختن بمب های تباهکن برخانه ها و روستا های شان سرکوب ومتحمل خسارات جبران ناپذیر نمود.

    گروه های ائتلاف شمال، بخصوص شورای نظار که بار دیگر در کابل بقدرت رسیده بودند،با اعمال خشونت و کشتار مردم وتاراج وچپاول مال وداشته های شخصی ودولتی ودست درازی به ناموس مردم درماندۀ شهری،درکنار دامن زدن به اختلافات قومی، زبانی ، مذهبی و سمتی، برای کسی که بیشتر از همه وطن را تخریب کرده بود و بیشتر در چپاول و تاراج ثروتهای ملی، آدم کشی وجنگ های قومی وحتی جاسوسی به کشورهای بیگانه(رک:جنگ ارواح از ستیوکول،مدیرسیا) پیشقدم تر بود، لقب «قهرمان ملی» را از خلیلزاد وکرزی گرفتند و او هم از جیب خلیفه (ملت) بخشید وجاده ها ومیدانهای هوائی ودفاتر دولتی با عکس های بزرگ قهرمان شورای نظار مشبوع گردید.

    اعطای لقب قهرمان ملی، به احمدشاه مسعود و دادن مقام فیلدمارشالی به قسیم فهیم[بدون تصویب شورای ملی]، صدمت بزرگتری به ارزشهای اجتماعی ونیز به وحدت ملی مردم افغانستان وارد کرد.

    یکی از جنرالان امریکائی در مصاحبه باصدای امریکا (شایسته سعادت لامع) اعتراف میکند که:« بزرگ ترین ناکامی ما درافغانستان بقدرت رساندن اتحاد شمال بود، هم در درکنفرانس بن، وهم در ایجاد حکومت وحدت ملی. ما تمام مقامات دولتی را به آنهای که با ماهمکاری میکردند دادیم وهمان محلاتی را بمباردمان میکردیم که ائتلاف شمال به ما نشانی میداد….»( ویدیواین مصاحبه را در فیسبوک ذبیح الله همدم وعزیز احمدعزیزی ببینید)

    از این اعتراف جنرال امریکایی میتوان دریافت که اکثر بمباردمانهای ناتو وامریکا برمناطق مسکونی پشتونها به علت اطلاعات نادرست از سوی کارمندان مصئونیت ملی صورت گرفته است که تحت امر وهدایت شورای نظار قرار داشت. بدین سان از روز بقدرت رسیدن دوباره ائتلاف شمال(دسمبر2001تا امروز) اقوام پشتون نه در روستا ها و نه در شهرها، روی آرامش وآسایش را ندیده اند.

    گذشت زمان و روند حکومت داری در 15 سال اخیربا حضور جامعه جهانی درافغانستان( دورۀ حکومت حامد کرزی و بدنبال آن حکومت «وحدت ملی» اشرف غنی – دبل عبدالله)، نشان داد که ‏«وحدت ملی» جای خود را به گروهای قومی وزبانی ومذهبی داده است.[جمعیت،شورای نظار، جنبش ، وحدت: شاخۀ خلیلی، شاخه ‏اکبری، شاخه محسنی، شاخۀ محقق واتحاد سیاف]وغیره، ‏هریک با مسلح کردن افراد قوم خود برای ادامه سلطه بدون حق خود حصارهای نفوذ ناپذیر قومی ساخته اند و از فراز این حصارها، بر اقوام دیگر و از جمله قوم پشتون حمله می برند و تا توان دارند، حق و حقوق این قوم را [که به لحاظ کمیت درجه اول وبه لحاظ گرفتن امتیاز،قوم درجه سوم اند]، غصب کرده ومیکنند.گروه های مسلح این قوم از قبیل حکمتیار و حقانی وطالبان، بدبختانه در جال (ای اس آی) پاکستان گیرمانده اند و بدنبال استقرار امارت اسلامی جان میدهند و جان میگیرند.

    حامدکرزی درمدت 13 سال حکومت خود نه تنها نتوانست در جهت عدالت انتقالی و به محاکمۀ مجرمین جنگی وجنایت علیه بشریت گامی بردارد، بلکه حتی یک رئیس فاسد ، یک وزیر رشوتخور، یا یک والی قاچاقبر و یاغی وباغی ، یا یک قوماندان پولیس همدست با دزدان وقاچاقچیان مواد مخدر و آثار تاریخی واختطاف گران منسوب به ائتلاف شمال هیچیک را نتوانست از مقامات شان پس کند ،زیرا که آنها مورد حمایت امریکا اند و زور رئیس جمهور(پشتون بی پشتوانه) به آنها نمیرسد.

    اشرف غنی، نیز در مدت دوسال ریاست جمهوری خود، نه تنها دوسیه اختلاس کابل بانک را یکطرف کرده نتوانست، بلکه حتی یک وزیر دفاع کارفهم ومسلکی را از میان تحصیل یافته گان نظامی قوم خود،نتوانست در عوض وزیر دفاع بی تحصیل وافزون برآن رشوتخور واختلاسگر عضوشورای نظار(که از 15 سال بدینسو آن وزارت دفاع، وزارت داخله، وزارت خارجه وریاست مصئونیت ملی را در انحصار خود دارند) مقرر کند. پس میتوان گفت،هیچ یکی از دو رئیس جمهور پشتون تا کنون نتوانسته اند از حقوق پشتونها دفاع نمایند و به قوم پشتون همان سهم وامتیازی را قایل شوند که دیگرسران ومشران ائتلاف شمال در حکومت انها سهیم بودند واستند.

    بدینسان دولت فعلی افغانستان به یک شرکت سهامی مرکب از سران و رهبران قومی ومذهبی ائتلاف شمال وبرخی تکنوکراتان تنزل کرده است. دلیل ناکامی این دو رئیس جمهور درتحقق عدالت انتقالی ویا بوجود آوردن یک اداره سالم از اهل تخصص وخدمتگزاران صادق، رشد و تقویت گروه های قومی ائتلاف شمال از سوی امریکا در عهد ریاست جمهوری حامدکرزی بوده است.

    اتحاد شمال توسط نویسندگان و سخنوران اجیر خود از راه رسانه های جمعی و مصاحبه های تلویزیونی وشبکه های وابسته به سران ائتلاف ، پیوسته رئیس جمهور کرزی و رئیس جمهور غنی را تعجیز وتحقیر و متهم به تعصب و قومگرایی واعمال طالبانی و خلاف وحدت ملی میکنند و عرصه اختلاس وخورد و برد میلیارد ها دالر کمک های جامعه بین المللی به مردم افغانستان را مساعد تر می سازند. رئیس جمهور غنی هم برای آنکه زبان دراز شکایتهای رنگارنگ ائتلاف شمال بسته باشد، از دادن حق وسهم مساوی به پشتونها طفره میرود و شوله خود را خورده و پردۀ خود را مینماند تا وحدت ملی را حفظ کرده باشند.

    با چنین روند تلخ و تحقیرآمیزی آیا میتوان زخم های قوم پشتون را التیام بخشید و دم از وحدت ملی زد. ادامه این وضعیت کاسه صبر اقوام وطوایف مختلف پشتون را لبریز ساخته و از دست زورگوئی و زور نمائی اوباشان شورای نظار در سالگرد مرگ احمدشاه مسعود، بجان آمده اند وچاره ای جزاین ندارند که یا باید باهم متحد شوند واز حقوق خود دفاع نمایند و یا نابودی خود را پذیرا شوند.

    بدبختانه یکی ازنتایج سوء انارشی وهرج ومرج، حق تلفی وتجاوز به حقوق دیگران، ظهورپدیدۀ قومگرائی وایجاد گروه های مدافع منافع قومی و تباری است. زیرا وقتی که دولت در وضعیت ناتوانی قرار داشته باشد و مردم دولت را در دفاع از حقوق خود و تطبیق یکسان قانون برهمه اتباع کشور، عاجز ونا توان تشخیص بدهند، برای حفظ قدرت یا برای دفاع از منافع قومی خویش از خطر زورمندان دیگر، مجبور میشوند درحصار قوم و قبیله خویش در آیند و برای دفاع ازجان ومال وناموس خود دست به تشکل های قومی و تباری ومحلی بزنند. بنابرین بسیاری از گروه های سیاسی- تنظیمی قدرتمند امروزه در افغانستان، بافت و ساخت تک قومی و یا سمتی دارند. واین پدیده نامطلوب که از تعصب و نفاق افگنی به زیان وحدت ملی تغذیه میشود، از لحاظ سیر تکامل اجتماعی، گامی قهقرایی بسوی فرار از ملت شدن است.

    – از نوشته ها وتعبیر وتفسیرهای تند وتب آلود برخی از هواداران ائتلاف شمال برمی آید که : اعمار مجدد امینار نجات از سوی گروه های قومی پشتون، به اشاره ارگ کابل، بخاطر ضدیت با مراسم خاک سپاری حبیب الله کلکانی صورت گرفته که یک عمل ضد وحدت ملی است؟؟؟

    – بزعم نویسندگان وابسته به سران ائتلاف شمال، اگر منار نجات اعمارنگردد و مردم آنرا فراموش کنند، وحدت ‏ملی تأمین شده است ؟؟؟ ‏

    – اگر قصردارالامان، که درجنگ میان احمدشاه مسعود وگلبدین ویران گردید،همچنان ویرانه بماند،وحدت ملی پا برجا میماند ؟؟؟

    – ‏واگر کارکردهای وحشیانه وشرم آور حبیب الله کلکانی وهمراهان دزد وآدمکش او افشا نگردد، وحدت ملی پا برجا می ماند ؟؟؟ ‏

    – و اگر فردا یک بدماش و زورکوی دیگری پیدا شود و منار استقلال و یا طاق ظفر پغمان را ویران کند، نباید دوباره اعمار شودند، چرا که ‏ وحدت ملی ما صدمه خواهد دید؟

    نمیدانم چرا برخی از نویسندگان و اهل قلم ما، «وحدت ملی» را در افشا نکردن جنایت وخیانت ‏تبهکاران و دزدان وتجاوکاران می بیند؟ چراوحدت ملی را در تحقق عدالت اجتماعی ودر به محاکمه سپردن جنایتکاران جنگی وتقسیم عادلانه قدرت براساس شایسته سالاری درمیان تمام اقوام کشور جستجو نمی کنند؟ چرا در اعمار دوباره یادگارهای تاریخی وملی، وحدت ملی را ‏جستجو نمی کنند؟

    به جواب این آقایان باید گفت: ممکن است مردم نبود وخاطرۀ این یادگارها را به مرور چند سده فراموش کنند، و ممکن است تا مدتی بتوان بر روی جنایات ضد بشری قدرتمندان پرده انداخت، ولی برای ابد نا ممکن است. تاریخ ‏این پدیده های تاریخی را فراموش نمیکند و به یاد مردمان کشور میدهد. مقالۀ دانشمند ومحقق برازنده کشور داکترصاحب کاظم زیرعنوان «انگیزه های تخریب و اعمار مجدد منارنجات» در پورتال افغان جرمن،مؤید همین ادعای منست. مؤرخین وظیفه دارند تا مردم را از ظلم واجحافی که برمردم سرزمین شان ‏از سوی متجاوزین و مهاجمین رفته است، با خبر بسازند.‏ وجناب داکتر کاظم نیز منحیث یک محق ومؤرخ، متن لوحۀ یادگار منار نجات را به استناد کتاب ارزشمند «فرهنگ کابل باستان» نگارش عزیز الدین وکیلی پوپلزائی، چنین بگوش مردم داخل وخارج وطن میرساند: «بیادگار فداکاری و مجاهدات وطن خواهانۀ یگانه قائد معظم و نابغۀ بزرگ اعنی اعلیحضرت محمدنادرشاه افغان که به استماع فریاد وطن از گوشۀ مملکت بعزم استیصال سارقان درطی اقدامات هشت ماهۀ خود با دلیران جنوبی و به هجوم وزیرستان 16 میزان سال 1308 شمسی مرکز سنیۀ افغانیه را فتح و تسخیر و بچه سقو را با اراکین خائنش از صفحۀ افغانستان محو و معدوم نمود. این خاطرۀ استوار و آبدۀ ثابته بنیاد گذاشته شد تا در بادی الانظار اهل بصیرت، شجاعت و علو همت این نجات دهندۀ وطن ثابت بوده ملت افغان این خدمت عالیشان را تقدیر و اینگونه ایثار و فداکاری را درتأمین سعادت حیات اجتماعی خویش تأسی و تعقیب کند.» ( عزیزالدین وکیلی فوفلزائی: “فرهنگ کابل باستان”، انتشارات بیهقی، کابل،1387 شمسی، جلد دوم ، صفحه 1059 – 1061)

    دراین کتیبه نقش نادرخان در نجات دادن مردم کابل از شر دزدان سقاوی برجسته ترنشان داده شده ،معهذا در سطر سوم از”دلیران جنوبی ” وبعد از آن از جنگجویان « وزیرستان» نام برده شده، که به زعامت وتلاش های 8 ماهه نادرخان، در نیمه ماه میزان 1308 موفق به شکست سقاویان ونجات مردم کابل شده اند. درمقاله داکترنبی مصداق نامهای سران اقوام پکتیا ودرمقاله داکتر زیرکیار(دخپلواکی اوغلواکی جگره) نام مشران وزیرستان بسرکردگی جنرال یارمحمدخان وزیری بطور دقیق ذکره شده است.

    بنابرین این مینار، صرف بنام نادرخان نیست، بلکه یادگار فداکاری و جان بازی مردمی پنداشته میشود که به امید استقرار دوبارۀ شاه امان الله به سلطنت، از نادرخان حمایت کردند و او را به فتح پایتخت کشور ونجات شهریان کابل از دست دزدان سرگردنه سقاوی سر افراز ساختند.

    پیام اصلی اعمار مجدد منار نجات!

    دراخباراعمار مجدد منار نجات، برای اینجانب و هزاران تن دیگر، عمده ترین نکته امیدوارکننده، گردم ‏هم آئی گروه بزرگی از جوانان بیدار وافغان هایی صاحب شعوری بود که با درک دقیق شرایط داخلی کشور، برای برپا ‏کردن یک آبدۀ تاریخی وافتخار برانگیر که از سوی عناصر به اصطلاح انقلابی بعد ازکودتای ثور نابود شده بود، دست ‏اتحاد بهم داده بودند.

    این مینار تخریب شده، یادگار فداکاری وجانبازی و وحدت بزرگان ومشران اقوامی بود که برای ‏نجات کشورو پایتخت آن کابل، ازجان مایه گذاشته بودند وملتی را از چنگ تجاوز وتطاول وغارت وبی عزتی نجات ‏دادند وبه دزدان وقلدران وغارتگران وتجاوزگران این درس تاریخی را دادند که اگر باردیگر کسانی از راه دزدی و ‏قلدری و اغتشاش وبرهم زدن نظم و آرامش مردم بخواهند دست به چنان کاری بزنند که حبیب الله و دار ودسته اش زده ‏بودند، بازهم این مردم با اتحاد ویکدلی بحرکت خواهند آمد و مثل یک مشت گره شده بردهن متجاوز ومتجاسر خواهند ‏کوبید ومردم مظلوم کابل را از شر و فساد، فساد پیشگان نجات خواهند داد.

    آیا چنین پیامی برضد وحدت ملی است، یا مُهر تائیدی بر بیداری جوانان وتکان خوردن اقوامی است که 87 سال قبل از امروز با از جان گذشتگی مردم کابل را از چنگ دزدان و غارتگران و اوباشان سرگردنه نجات داده بودند و بازهم نجات خواهند داد.

    پایان مقاله:

    این نوشته را نمیتوانم بدون نقل قولی از مقالۀ روشنگرانه داکترصاحب کاظم به اتمام برسانم که به نکته مهمی در مورد علت عدم تجلیل روز نجات در عهد داودخان اشاره کرده میگوید: «اینکه شهید محمد داؤد خان پس ازاعلام جمهوری برگزاری جشن نجات را که از 1309 تا 1351 همه ساله بروز 23 میزان تجلیل میگردید، ملغی قرار داد، دلیلش آن نبود که از نجات کشور از شر رژیم سقوی طفره برود، بلکه چون این جشن درعین زمان مصادف با تجلیل از روزرسمی جلوس اعلیحضرت محمدنادرشاه ( 23 میزان 1308 ش) به سلطنت بود، به تأسی از اینکه با آوردن نظام جمهوری دیگر مورد نداشت تا از روز جلوس شاه به سلطنت نیز تجلیل بعمل آید. برگزاری جشن نجات کاری بود که باید هر سال صورت میگرفت، لذا تجلیل از روز جلوس شاه و هم تجلیل از جمهوریت منطقا در تضاد بود و به همین دلیل جشن نجات را ملغی قرار داد و بجای آن از روز تآسیس جمهوریت تجلیل نمود.»

    نویسنده درتردید این تبلیغات که گویا این منار در عهد جمهوریت داودخان تخریب شده، مینگارند:

    ” کسانیکه میخواهند به دلیل “ضدیت داؤد خان با نظام حاکم قبلی” تخریب منار نجات را در دوره جمهوری نسبت دهند، باید این موضوع را درک نمایند که تخریب یک یادگار تاریخی که نشانه ای برگشت از دوران تاریک بود، کار کسی نیست که خودش به حیث یک اصلاح طلب (ریفورمیست) بزرگ از نظر فکری در تقابل با برگردانیدن چرخ های تاریخ به عقب بوده باشد. دورۀ ده ساله صدارت و نیز جمهوریت داؤد خان نشان داد که او شیفته مدنیت عصری و انکشاف فکری و ذهنی جامعه بود و لذا دلیلی وجود ندارد که او سمبول نجات از شر فساد و عقبگرائی را امر تخریب دهد، آنهم یکی از آثاریکه بنام ملت و فداکاری مردم در جهت رهائی از عقوبت های دوره سقوی بزعامت کاکاهایش بنا یافته بود.”(
    افغان سباؤون ویب پاڼه څخه.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *