مصطفی عمرزی

سیاست گذاری های دولت افغانستان در بیش از یک دهه ی اخیر، بدون شک در تضاد ها و تناقضات داخلی، گیر مانده است. یکی از عوامل مهم تضعیف پروسه ی صلح و عدم اعتماد مخالفان مسلح بر دولت، بود چندگانه گی در سیاست های دولت است.

در دور اول ریاست جمهوری حامد کرزی، احمد ضیاء مسعود با نقش مخرب، برای پایین آوردن پرستیژ دولت، پس از هر سخنرانی کرزی برای دعوت طالبان به صلح، به گونه ای به سبوتاژ دست می زد و این حرکت، تعقیب غیر مستقیم دیدگاه های جبهه ی ضد طالبان در دولت بود. شباهت این مساله، عیناً همانند زمان حضور اتحاد شوروی که عناصر پرچمی- ستمی با فشار خارجی، عملاً در برابر بزرگ ترین قوم افغانستان، موضع خصمانه گرفتند، در زمان حضور نیرو های خارجی، به خصوص ایالات متحده ی امریکا نیز می رسد.

در واقع فشار مضاعف خارجی در فرصت هایی که به میان می آورد، بار دیگر قرائت جریان های منحرف سیاسی را به تحریف می کشاند و دیدیم که چه گونه با تکیه به خارجی، گذشته ی سیاسی افغانستان را در چشم پوشی به صد ها واقعیت دیگر، نادیده گرفتند.

شعار «طالبان، گروه قومی اند!»، در سالیان حاکمیت کرزی، از بارز ترین حربه ها بود تا به نام مخالفان دنیا و اما موافقان القاعده و تروریسم، غیر مستقیم، جلو کمیتی را بگیرند که با بازگشت آنان در ساختار سیاسی، التهاب سیاسی، منجر به ستیز و کشیده گی هایی نمی شد که حکومت را در رمق های آخر جامعه ی جهانی، عملاً در چهارسوی دشواری های گره خورده به گرایش های قومی، خوردتر کرده است.

حمله ی لفظی والی بلخ به انجنیر حکمتیار، نوع جدیدی از ادبیاتی بود که اگر طالبان، به پروسه ی صلح بیپوندند و همانند رهبر حزب اسلامی، وارد حکومت شوند، دستگاه تبلیغاتی و توهین مخالفان شان، با توجه به تاثیرات روانی و نقش خورده کننده ی       رسانه یی، در پی کاستن از پرستیژ آنان می برآیند.

بر کسی پوشیده نیست که شدت حملات لفظی والی بلخ، تا چه حد به حُسن نیت و ارزش پیوستن مخالفانی ضربه می زند که در حد حزب اسلامی حکمتیار، هرچند به گسترده گی نبرد های مسلحانه، مخرب نبودند، اما دید منفی هواداران او در روستا ها و ولایات، دشواری های دولت را از حیث تکفیر مذهبی، بیشتر می کرد. دولت با جذب او، به میزان زیادی موفق شد موانعی را بردارد که گروه های مذهبی- سیاسی، امور امنیتی و انکشافی را مختل و مردود می دانستند.

متاسفانه دولت در برابر گزافه گویی ها و عدم پاسخ گویی در مواردی که بدون شک بر تمام قضیه ی مثبتی به بزرگی پیوستن حکمتیار سایه می اندازد، به نوعی به خود آسیب زده است.

اتهامات والی بلخ بر اساس ادبیات تنظیمی که می دانیم از زمان پیدایش آنان تا حالا، هیچ نمونه ی ارزشمند ندارد، بار دیگر در یک طرفه بودن، به نفع کسانی تمام شد که معلوم الحال اند.

فقط در چند سال اخیر، افراد و اشخاصی همانند والی بلخ، آن قدر به جان هم افتیده اند که اگر هر بار با شنیدن سخنان او که جنرال دوستم را دزد خطاب کرد و حالا مدافع اش شده است و یا اتحاد و فروپاشی ائتلاف ها و احزابی که در نمونه های سیاسی متناقض، شناخته می شوند، می توان اهمیت حضور امیر حزب اسلامی را مهم تر از مواضعی دانست که در گذشته ی سیاسی رهبران تنظیمی، پُر از ادبیات تناقض اند. آن چه در این میان بسیار ناگوار می نمود، استفاده از کلماتی بود که عملاً به معنی دعوت از امیر حزب اسلامی به بالا شدن دوباره به کوه می نمود.

اعضای جبهه ی به اصطلاح مقاومت با استفاده ی گسترده از رسانه ها، به راحتی به اغتشاش فکری دست زده اند و از رهگذر تصادم طالبان با جامعه ی جهانی، مساله ی صلح مخالفان و حضور شان در حکومت، با بازی کلمات، استقبال می کنند.

جالب نیست! لب و لباب ادبیات ائتلاف شمال در مساله ی صلح، تاکید بر پذیرش قانون اساسی (چیزی که خود باور ندارند) و یک جا شدن با حکومت است، اما در عمل، با هراس از این که از رهگذر قومی، چه کسانی نفع می برند و از حیث شراکت در دولت، چه را از دست می دهند، به مجردی که امید هایی به میان می آیند، طرز برخورد اینان، کاملاً خصمانه و غیر ملی می شود.

از زمان حضور انجنیر حکمتیار به کابل، به جز وارد کردن اتهام و انداختن بار خیانت ها و جنایت های جنگ های داخلی به گردن او، که در واقع خود از قهرمانان آن هایند، تلاش برای تضعیف حکمیتار با خورد کردن او که گویا تسلیم شده است، در این حرکت بسیار ماهرانه، هزاران تن دیگر را هشدار می دهد که وارد شدن به حیطه ی حکومت کابل، اثرات ناگواری دارد که اگر با هر حُسن نیتی انجام شده باشد، اما با برجسته کردن مواضع دیروزی که در زمان حال، جلو مزایای کسانی را می گیرند، می تواند زیانبار باشد.

حمله بر حکمتیار، بسیار سنجیده بود. اعضای جبهه ی شمال با استفاده از تریبون آلوده گی صوتی والی بلخ، درست در آستانه ی جدل ها برای انتخابات آینده، مخالفان خویش را ضربه زدند و بدتر از همه، نمونه ی به مثل دولتی، در سهولت نشانه رویی به کسانی که کمتر از هم نیستند، نتوانست پاسخی ارایه کند که به اصطلاح «هندو به هندو نمی گوید…!»

من یقین دارم، تاثیرات رسانه یی این حمله، مخالفان و کسانی را مردد می کند که پس از فراموشی گذشته، می خواهند برای مصالح ملی، مردم و مملکت را کمک کنند. من یقین دارم اگر در فردایی که خدا کند دیر نباشد، طالبان نیز وارد صحنه ی دولت افغانستان شوند، دستگاه توهین و هتاکی باند شر و فساد، با تمام قوت سعی می کند با نشان دادن تناقض در مواضع گذشته و کنونی، شان طرف هایی را کم کنند که بر اثر 16 سال نحوست اعضای باند شکست خورده و فاسد شمال در دولت، جنگ مخالفان مسلح، ابعاد مختلف گرفت و حکومت در ضعف های ناشی از بدترین نوع انحصارات اقلیت ها و احزاب فاسد، به حدی آسیب پذیر شده است که حتی دوستان بین المللی نیز می دانند کنار کشیدن از دولت افغانستان، به معنی چند روز بقای این سیستم است.

سخنان والی بلخ، کاملاً در جهت تایید مشی اعضای جبهه ی شمال بودند و نشان می دهند، این گروهک کوچک، فاسد و انحصار طلب، با تحریف واقعیت ها، هتاکی و تکیه بر بیگانه، هرگز و به هیچ نامی خواهان حضور طالبان در میز صلح و بالاخره پیوستن آنان به حکومت نیستند. چنین امری، باوجود عوارض ناشی از برداشت های عقیده یی دین گرایان افراطی، یک معنی واضح دارد که پیوستن آنان به صلح، در حالی که زیان های ناشی از جنگ را که بسیار زیانبار اند، کاهش می دهد، باعث می شود با تامین امنیت در زمینه های اجتماعی بزرگ ترین قوم افغانستان، انکشاف و عمران، باعث اشتغال و آسایش شود و در سطح حکومت، نه فقط بحث های بی هوده و شرم آور ملی، ضمیمه ی انحصارات و افغان ستیزی ها پایان یابند، بل سال ها پس از هفت ثور، در آرامش های گرایش به طبیعت، جاه و جایگاه مردمانی رعایت و احترام می شوند که چشم پوشی بر واقعیت ها، حقوق و ظرفیت های آنان، افغانستان را در تنگنای سیاسی می فشارد و حتی در سایه ی کشور های خارجی، به افغان ستیزان، مجال نخواهند داد.  

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *