تهداب بزرگترین دروغ به جواب مبارزات مدنی؛ در حکومت گذشته گذاشته شد.
جز نشست بُن و فیصلههای آن اکثر مطلق جریانهای سیاسی و اجتماعی بعد از بُن در واکنش به کنشهای طرف مقابل به صورت فصلی ایجاد و هم چون برگهای خزان پَر پَر شدند. هدف از نوشته نقد واکنشی بودن جریانها نیست هدف از شرح عنوان بالا وضعیت سیاسی و سیاستورزی در افغانستان است.
سیاست ورزی در افغانستان صرف نظر از گذشته تاریخی، بیشتر به سیالداری و لج بازی بین دو رقیبی میماند که برای بازنده کردن طرف مقابل از کاربرد هیچ نوع ابزار دریغ نورزیده و با پنهان شدن در عقب ادبیات ملی گرایانه و تودهای خود را پیامبر زمان جلوه داده و رقیب را چون فرعون ثانی معرفی میکند.
واقعیت حرف اینجاست که افغانستان سرزمین و میدان قدرت طلبی فرعونهای مدرن است. فرعونهایی که تصور دارند رهبر و قابل پرستش متولد شدهاند؛ اطاعت از آنها عین عبادت و کم توجهی به آنان نهایت ظلم است. آنچه در این جریانها به حاشیه میماند و طول پانزده سال مانده است ارزشهای مردم سالاری و قانون اساسی و آنچه به پای آن حتی از خون، جان و احساسات مردم هزینه شده منافع مجموعه گرد آمده در جریان هاست.
افغانستان تشنه یک ایتلاف و جریان قدرتمند با برنامه است. این نیازی هست که هیچ کس نمی تواند انکار نماید. اما آیا با برنامه بودن و ستراتیژیک بودن را میتوان از گروههای گرد آمده در این جریانها انتظار داشت؟
جریانها از تمرکز قدرت و فساد گسترده و خویشاوند سالاری شکوه دارند ولی این را فراموش میکنند که نظام امروز تداوم سیاست دیروزآنهاست. فراموش کرده اند که بخش اعظم فساد، نقض قانون اساسی و نقض آزادیهای مدنی ریشه پانزده ساله دارد و در واقع نخستین گام را در راستای نقض ارزشهای دموکراتیک، سیاست دیروز آنهایی گذاشته است که امروز خود را داعیه دار حفظ قانون اساسی میدانند.
رهبران جریان سیاسی محور که هنوز از دست پاچگی معلوم نیست چگونه جریان است، عصر حاضر را با عصر سرکوبگری دوره عبدالرحمان یکسان سازی میکنند. اما فراموش کردهاند که شخص دکتور اسپنتا وزیر امور خارجه اسبق در شکست اولین حرکت مدنی هزارهها (اعتراض محصلین پوهنتون کابل در مقابل پارلمان) نقش اساسی داشت.
اسپنتا با وزیر اسبق تحصیلات عالی و تیم ارگ با بزرگترین دروغ تاریخی به اعتراض مدنی محصلان هزاره در پوهنتونهای کابل پایان ناکام داد. سیاست کلاه قره قُلی با ادبیات ارباب گونه فقط میتوانست احساسات را در همایشها گرم نگهدارد.
آن زمان میزان آگاهی از حقوق شهروندی و فضای اعتراض به اندازه امروز مهیا نبود بابت همین آنها تصور برتر بودن و بهتر بودن را در سر میپرورانند. اکنون که مردم غرب کابل و در کل هزارهها بابت بیتوجهی حکومت بر سر مساله برق توتاپ از حکومت ناراض اند، نبیل و اسپنتا میآید از بلندگوی هزارهها علیه دولت شعار میدهند.
مردم هزاره در طول پانزده سال با وجود تمام بیتوجهیها حامی نظام و ارزشهای دموکراتیک بودند و فعلاً نیز در کنار اینکه از نارساییها انتقاد دارند ولی هیچگاه قصد انتقام گیری از حکومت را چون جریانهای سیاسی ندارند. نبیل در راس دستگاه امنیتی و اسپنتا در دستگاه سیاست خارجی کرزی مهرههای حاشیوی نه بل متن سیاست حکومت قبلی بود. و سیاست حکومت قبلی با توجه به فرصت ها و منابع در دست داشته شعار پردازترین حکومتی بود که ثمره شعار پردازیهایش بجز فربه شدن جنگ سالاران به ظاهر دموکرات چیزی دیگری بیش نیست.
امروز حکومت وحدت ملی با صدها چالش مواجه است و یکی از آن چالشها تیم حکومت قبلی هست. حکومت قبلی با ترویج شعار پوپولیستی ضد غرب در صدد جلب اذهان توده مردم برای ورود به انتخابات و رقابتهای سیاسی در آینده آماده میشوند.
شما برای ملت خسته از جنگ، سیاسیون بعد از جنگ بودید بابت همین فرهنگ اعتراض جدی نبود. این سخنان به هیچ وجه به معنی حمایت از جریانهای طرف مقابل شما یا حمایت از سیاست فعلی حکومت نیست.
حکومت فعلی با چالش جدی کار تیمی مواجه هست. اما از چشم منِ ناظر و شنونده برنامههای حکومت، چالش کار تیمی ریشه در نحوه سنتی مطالبات قدرت، استفاده از قدرت و حفظ منابع قدرت دارد و تا زمانیکه نهادها در افغانستان و افراد درون نهادها از ظرفیت و دانش مدیریتی لازم برخوردار نباشند یا زمینه برای جلب چنین ظرفیتها در نهادها فراهم نباشد؛ مطمناً هر تیم با چالش مواجه خواهد شد.
لذا ایجاب می کند احزاب و جریانهای سیاسی به بازسازی و بازبینی نیروی بشری درون جریان دیده و نیمه نگاهی به دموکراسی و فرایند دموکراتیک رسیدن به قدرت داشته باشند. تمرین دموکراسی را باید شروع کرد. فرق نمیکند آغازگاه آن ارگ باشد یا از میان احزاب و جریانهای مخالف و منتقد حکومت. کارنامههای دیروز، برنامههای امروز معیاری خواهد شد برای تداوم حضور شما در فردای سیاست افغانستان.
همایشهای تیمهایی که در قدرت بودند ولی امروز نیستند ولی باز هم میخواهند در انتخابات آینده بی تاثیر نباشند، خوراک انتخاباتی دارد. سیاست به سبک رقیب داری به باور من نه تنها که به خلق کنش سیاسی مدرن منجر نخواهد شد بل افغانستان و توده مردم را نسبت به دموکراسی و مشارکت سیاسی بی باور تر خواهد ساخت. جریانی که دیروز در قدرت بودند و امروز منتقد هستند و جریان های منتقد درون نظام زمانی می تواند وسیله نجات افغانستان باشد که مردم را در روشنی قرار داده، مستند سازی نمایند وطرح بدیل را با مردم و حکومت شریک سازند. آگاهی و فهم دانش سیاسی مردم افغانستان با چهار ده سال قابل مقایسه نیست. در دوران حکومت داری حامد کرزی مساعدت های بی حساب جامعه بین الملل حساب پس انداز تیم ارگ را می ساخت و در واقع ترویج فرهنگ باج دهی به کمک چک های سفید نهاد های بین المللی به زورگویان و جنگ سالاران، محصول عصر کرزی و تیم سیاست گذاران آن به شمول دکتور اسپنتا هست. اما در نهایت آنچه مایه تاسف است، رقابت های ناسالم سیاسی بین تیم هاست که با مدد جویی ازشکافی قومی و درون قومی در صدد کسب قدرت اند. تقدس جلوه نمایی گروه های قدرت طلب در افغانستان باعث گردیده است گردش نخبگان محقق نشود و ایتلاف ها هم بعد از ختم هر انتخابات بدون نتیجه و کم نتیجه خاموش گردد.
در فضای شکننده فعلی لازم است حکومت پروسه اصلاحات را سرعت بخشیده، از غول پروری دوره جسته و به تحقق تعهدات سپرده شده به مردم گام های جدی را بردارد. معیار قضاوت مردم در انتخابات آینده میزان تغییر و تحول در زندگی و سرنوشت آنها خواهد بود. بازگشت به قانون اساسی بازگشت به مردم و سرنوشت مردم است. بازگشت به قانون اساسی حکومت را از باج دهی به اربابان رهانیده و زمینه انعکاس صدای مردم را در تصامیم سیاسی و اقتصادی فراهم خواهد کرد.
روزنامه سرخط