صدای یک وکیله را به خاطر سپرده ام که پس از طی مراحل کودکی در پارلمان، حالا خانم وکیله شده است. بخشی از صدای او در رادیوی آزادی که «بزرگ ترین خوشحالی ام پس از سقوط حکومت طالبان، رفتن به مکتب بود»، شاید فقط مسرت ناشی از رفتن به مکتب نباشد.
طیف وسیعی از زنان، به ویژه دختران افغان در کنار جغرافیای آزاد کشور های خارج، در آزادی های سالیان اخیر، نه فقط از فرط خرسندی، بل از روی نوعی کینه، بغض و حتی عمد، کوشیده اند در تمام عرصه های اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و ورزشی تبارز کنند و بدرخشند.
اخبار اشتراک دختران افغان در مسابقات ملکه ی زیبایی که در تمام آن ها، تنوع قومی ما آشکار بود، در کشوری که چند سال قبل با حکومت ملایان، عملاً به نام جنس درجه دوم شناخته می شدند، گونه ای از عداوت خصمانه و دهن کجی در برابر آن افراط گرایان مذهبی نیز است که تمام زنده گی را از دریچه ی چند جلد کتاب فقهی می بینند.
یافت پاسخ برای طیف مذهبیون که عادت کرده اند قصور را با حکم ارتداد و تکفیر رفع کنند، آسان نیست. گفت و گو با یک مذهبی رادیکال که حتی از روشنگری های جدید حوزه های بزرگ اسلامی بی خبر است، در حسب معمول، اگر روی زاد و ولد باشد، اصرار او برای ازدیاد، از کنار منطق می گذرد. او یاد گرفته است که با دگم کتاب هایش از افزایش امت اسلامی بگوید، اما کاملاً ناتوان و درمانده می شود که رشد و ازدیاد نفوس، بایستی با سطوح کامل زنده گی در یک کشور برابر باشد.
اگر در یک کشور فقیر، توده های کثیری از بی کاری و سوء تغذی رنج می برند، رشد نفوس، بدون شک به معنی فاجعه است. بنابراین، برخورد منطقی، عقلانی و علمی، از مبرمیت هایی ست که وقتی اروتیسم جنس مخالف خبر می سازد، در وهله ی اول، درک چنین کنشی برای گروه هایی بسیار گران تمام می شود که این رفتار را فقط در حد برداشت های دینی- مذهبی تحلیل می کنند.
حماسه کوهستانی، ویدا صمدزی، مدینه حمیدی، ستاره بهرامی (آرین)، زرلشت سادات، مدینه طاهر و …، هر یک در انگلستان، امریکا، بلژیک، فیلیپین، آلمان و … در مقام ملکه های زیبایی و جهانی خبرساز شدند. شوک این اخبار، غیض و خشم مذهبیون و بنیادگرایان را برانگیخت. این که تلقی عامه ی افغانان از این سهم گیری ها، چه گونه است، در نخست، در جامعه ی دچار بحران که از صدور ایدیالوژی های وارده رنج می برد، با جا افتاده گی سنت ها، هضم آسان نداشت، اما این که اکثر دوشیزه گان هموطن به نام افغان و افغانستان، سد و تابو شکسته اند، در کل، با این احترام مردم نیز توام می شد که خودشان را فراموش نکرده اند.
در مراحلی که گمان می رود بسیاری از دست آورد های مدنی، قربانی فشار جنگ و سیاست شوند، راه اندازی این بحث بی هوده است، اما آن چه مهم می نماید، در جهان کوچک و مرز های باز آن، اگر فرهنگ های بازدارنده با قدرت تسخیر افکار و قناعت کارگر واقع نشوند، در کنار جذبات زنده گانی پیشرفته، قانونمند و آزادی ها و احترام مایل به کرامت انسانی، هیچ کوته نگری را راحت نمی گذارند که مشاهده می کند، باور های او به قید و محدودیت، هرگز مانع کسانی نمی شود که در طیف زنان و دختران افغان، مایل اند برای درک زنده گی، به هرگونه جسارتی روآورند.
هرچند فی نفسه ی ارزش های فرهنگی ما تا پیش از 8 ثور، منطق خود را داشتند، اما فشار جنگ و صدور ایدیالوژی ها که در باید هایی آن ها، همسان سازی جامعه با نسخه های کشور های همجوار، زمینه های راحت تعدی را آشکار می کنند، خشونت را به عنوان عامل اصلی بازدارنده گی طرح کرده اند.
متاسفانه خشونت با ماهیت زننده، در حالی که با فوران احساسات، سد مهم در برابر عقلانیت است، با آن چه اکنون شناخته می شود، در مرز های باز کنونی، می تواند واکنش هایی را برانگیزد که به حد عمد و قصد، بدون آن که نیازی به کسب آن ها باشد، شماری را وامی دارد که بی گمان در میان آن دختران افغان که در میادین مختلف رو می آورند تا از وجاهت صوری، کسب شهرت و درآمد کنند، کم نیستند که با دهن کجی به افراد و عوامل تعمیم خشونت، پیام نارضایتی می دهند.
در واقع در جهان ما، قیود فرهنگی که بدون توان پاسخ در برابر تحول و استمرار می ایستند، چیزی بیشتر از شکننده گی هایی ایجاد نمی کنند که در مثال جمهوری اسلامی ایران، نسل نو این کشور را متعجب می سازند که شعار ها و سیاست های این رژیم، با نیاز ها و زمان آنان وفق نمی دهد.
ازهم پاشی اجتماعی، باعث درهم ریخته گی سیاسی می شود. این حالت، شاید زود واقع نشود، اما حتماً واقع می شود. تاریخ زنده گی در زمین، باوجود توحش کشورگشایان، ویرانگران، خشم طبیعت و خدا، اما همیشه رو به جلو بوده است. تمدن کنونی ما، هرچند در واکاوی تاریخ، با پدیده های عجیب و بی مثالی مواجه می شود که اثبات دست آورد های بسیار کلان مردمان گذشته است، اما در کل، از تمام گذشته های تاریخی، باشکوه تر و بزرگ تر است.
جاذبه های تمدن های نو، روی هزاران مولفه، بایسته و افکاری می چرخند که برای تمام کنش های بشری تعمیق می دهند و بر اساس آن ها، راه را بازگذاشته اند تا از کوچک ترین عملکرد انسان، به پرسش هایی دست یابند که با پیچیده گی ماشین فکری انسان، ضرورت تغییر و همسویی با زمان را ثابت کرده اند.
برداشت های منطقی از حضور گسترده، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، ورزشی و نظامی اناث افغان، فقط روی منطق ضرورت ایستاده نیستند. آنان با شناخت جهانی مساله ی زنده گی، با هرگامی که یک سد یا تابویی را می شکنند، از نارضایتی هایی شکوه می کنند که در مرز های باز، از حد گذشته ی شان می گذرد.
زنان و دختران افغان.