مولف: کاندید اکادمیسین محمدابراهیم عطایی

تاریخ چاپ 1384

–         صفحه 268:

–         انگلیسها جاسوسان پخته تربیه شده خود را درلباس سوداگر،ملاء،قالین فروش،سماوارچی،مامور وترجمان بطرف کابل فرستادند همه آنان فریاد میزدند که اسلام درخطر است وامان الله کافرشده است.

–         امان الله که دارای هرگونه عقیده بود،همینقدرمعلوم بود که فرد همین زمین است واین ضرورت را نیزنداشت که به کفر معتقد گردد ولی انگلیس ونمایندگان انان به چهار مذهب او را کافر ساختند.

–         انگلیس پلان خود را درخلال ده سال به آخرین مرحله تطبیق رسانید امان الله را توسط مردم خودش سرکوب کرد و در پوشش سقاو با یک حمله جاهلانه تمام فرهنگ را باخاک یکسان نمود و چنان دشمنی تاریخی را با افغانان انجام داد که زخمهای آن تا اکنون نیزالتیام نیافته است.

–         صفحه 269 و 270 :

1-  کابل تحت چپاول کلتوری بدوی:

–         لشکرحبیب الله کلکانی مشهوربه بچه سقاوازشمالی برشهرسرازیرگردید این نمایندگان کلتوربدوی باشدت وبی رحمی زیاد شهریان کابل را سرکوب وبه چوروچپاول پرداختند.

–         سه تن حمیدالله برادربچه سقاو،ملک محسن والی کابل وپردل که بعدها سپه سالارشد،درکابل دوایردولتی وخانه های مردم را چوروبعضاً برعفت های برخی نیزدست درازی نمودند ولی بصورت کل این عمل را انجام نمیدادند زیرا درکلتوربدوی چنین کاری پسندیده محسوب نمیگردید.

–         حبیب الله با رفقا ولشکرخود داخل کابل گردید وبتاریخ 16 جنوری به قصرمهمانخانه (اکنون آرشیف ملی است) رفته ودرآنجا بیانیه تاریخی خودرا بنام مردم افغانستان ایراد نمود.

–         آن مبارک فرمود: ” من لاتی گری،کفرواوضاع بی دینی حکومت سابق را دیدم،وبه خاطرخدمت دین رسول الله(ص) به جهاد کمربستم،تا شما برادران را ازکفرولاتی گری نجات دهم. بعد ازین من پول بیت المال را درتعمیرات ومدارس (مکاتب) مصرف نمیکنم واین پول را به عساکرخود میدهم که چای قند وپلو بخورند وبه ملاها میدهم که عبادت کنند.”

–         اومالیات محصولات وتمام عواید دولت را بخشش نمود ودراخیراین را نیزعلاوه کرد بروید وبعدازین همیشه ساعت تیری کنید،مرغ جنگی کنید،بودنه بازی کنید وساعت تیری کنید. این انسان عاری ازفهم وسواد درراه دولتداری هم نرفته بود به این نمیدانست که اگرمالیات ومحصولات نباشد مملکت چگونه به پیش رود تا رعیت با خاطر آرام مصروف مرغ جنگی وبودنه بازی گردند به این نیزعقلش کارنمیکرد که آیا اختیاربیت المال دربسته به دست اوست که برای هرکه بخواهد بخشش کند؟

–         حبیب الله شخصاً طبیعت تهذیب پذیرداشت دروقت کم اکثراخلاق بدویت را ترک نمود.ولی متنفذین دور وبراوخصوصاً سید حسین وزیرجنگ،ملک محسن والی کابل وسپه سالارپردل مردمان بسیاروحشی ودشمنان شدید تمدن بودند،آنان نه تنها چوروچپاول میکردند بلکه با دست بازتخریب نیزمینمودند بطورمثال وقتی درخانه ای

–          اطاق زیبا را میدیدند آنرا منهدم می ساختند ویا چیزی را که برده نمیتوانستند آنرا تخریب مینمودند.

–         مردم را شدیداً شکنجه وخیلی را بقتل میرسانید و یا معیوب میساختند .حبیب الله که درین وقت بنام والقاب غازی امیرحبیب الله خادم دین رسول الله نامیده شده بود درماه مارچ یک فرمان صادرکرد: آن عده ازمدارس مذهبی که درزمان امان الله خان تعطیل شده بودند دوباره فعال گردند ولی به مکاتب دولتی اجازه فعالیت داده نمی شود زیرا درآنها زیان کفاروبیگانه ها تدریس میشود وشاگردان جغرافیه وریاضی میخوانند.

صفحه 271:

–         سقاوی ها به مردم کابل چنان می دیدند که گویا مردم ازدین برگشته اند.آنها حتی مستقیماً به مردم میگفتند که امان الله خان کافربود وشما نیزکافربودید که با او نشسته بودید.

–         دراین سو بی بند وباری به حدی رسید که اگریک عسکرسقاوی ازدوکانی سودا میخرید پولش را نمیپرداخت واگردوکاندارحق خود را میخواست صدا میزد این رفیق امان الله کافراست خودش نیزکافراست اواگراین دوکانداررا بقتل میرسانید کسی بازخواست اورا نمی کرد. دراوایل این مشکلات بسیارزیاد بود وبعدها یک اندازه سهولت بمیان آمد ولی رشوت به سرحد چوررسید.

–         دفترودیوان نبود دردفاتراین مردم بی سواد پاها را دراز می نمودند برای من( به نویسنده این سطور) مرحوم میرقاسم خان گفت که او ازمردمان اعتباری شنیده است که درروزجمعه درسالون قصرستوری مرغ جنگی صورت میگرفت سپس غذا ی چاشت صرف میشد،سپس ملاها تبلیغ نموده ونمازجمعه خوانده میشد.سقاوی ها درپی گرفتن دختران کابل شدند وبه قسم همچشمی درخانه هرکدام یک دخترکابل بود،که ازجمله حمیدالله برادرحبیب الله چهاردختر وسید حسین چهل دختررا درخانه خود برده بودند.

–         به پاکی وصفائی شهرکابل هیچ کس توجه نمیکرد ودرمدت اندک سراسرشهرکثیف گردید.مردمان قریه که تازه وارد شهرشده بودند چون درصحرا بطورآزادانه درهرجای رفع حاجت می نمودند درینجا نیزدرکوچه ها این کار را می کردند وکوچه های شهرچنان کثیف شد که گذشتن ازآن مشکل بود.

–         دراخیرآوارگی بجائی رسید که یک سپاهی نیزمیگفت:” ما وحبیب الله دریک سنگربودیم اوکیست که سرما حکم میکند.”

–         به این ترتیب کابل 9 ماه درزیراین کلتوربدوی خورد{وخمیر} شد.

–         صفحه 272 :

2-     حبیب الله کلکانی (بچه سقاو) که بود؟

–         او یک انسان بیچاره وبی سواد بود که توسط پلان یک قدرت خارجی برتخت کابل نشست والقاب پرطنطنه امیرحبیب الله خان غازی خادم دین رسول الله اورا بزرگ ساخت. او ازطبقه پایین جامعه سربلند نموده بود درینجا نه تنها تاریخ تولد اومعلوم نیست بلکه نام پدرش چنان مفقود است که درآثارجداگانه بنامهای مختلف نامیده شده است.

–         این معلوم است که نام اوحبیب الله وازکلکان کابل بود نام پدرش را من بخاطر امین الله یاد میکنم که نویسنده معروف ومحترم عبدالحق واله که سقاو را خوب میشناخت به دکتورخلیل وداد بارش نویسنده کتاب “مردی درحریق تاریخ” آنرا اظهارداشته بود.

–         نویسنده کتاب فوق که معلومات دست اول را ارائه میدارد میگوید: امین الله پدرحبیب الله  درغند عسکری قلات مرکزولایت زابل عسکربود ازینکه وظیفه اودرغند آبرسانی بود بناءً آب می آورد ودرغند بنام بابا سقاو یاد میشد.

–         حبیب الله به مانند بچه های ده بزرگ شد محمدحسین خان مستوفی المالک ( که امان الله خان اورا اعدام نمود) یک باغ بزرگ داشت وپدرحبیب الله درانجا باغبان بود حبیب الله نیزدرهمین باغ خدمت می نمود.

–         زمانی که مستوفی المالک اعدام شد این باغ به پادشاه بخارا که تازه مهاجرشده بود بخشش گردید درهمین باغ حبیب الله چند مرتبه با شاه بخارا ملاقات نمود وبرای وی میگفت که میخواهد با قوای یکجا گردد که میخواهند بخارا را ازروسها آزاد سازند.

–         حبیب الله بسیارزود به دزدی ملوث شد خانه ها را می دزدید اما ملک آنجا محسن کلکانی حامی او بود بعد از آن بخاطراینکه آزاد گشت وگذار نماید به کابل آمده ودرقطعه نمونه عسکرشد تفنگ را بدست آورد وازبی لجامی اداری دوره امانی حبیب الله نیزازتفنگ سوء استفاده کرد رهزنی نمود وسپس به آن سوی سرحد گریخت.

–         اوطی یک حمله خزانه مزار را که رورانه کابل بود دزدید . چند پولی بدست آورد درپاراچناروسپس درپشاورسماواربازکرد اما هنگامیکه بغاوت شینوارآغازشد اوکاروبارش را گذاشته وارد خوست گردید.

صفحه 273:

–         اودرمساجد بیانیه های جهاد ملاها برضد شاه را شنید ودریک فرصتی که دعای یک ملا را میگرفت اوبرایش گفت :” ازینجا به پیش برو دریک جا درختی مقابلت خواهد آمد بیخ آنرا غارکن هرچه را یافتی آنرا بگیر.” اوهم این کاررا کرد وازآن غارتفنگ وپول بدستش آمد وسپس خودرا به شمالی رسانید.

–         درنوامبرسال 1928 م یک گروپ دزدان به رهبری حبیب الله بچه سقاو راه شمالی را قطع کردند دولت احمدعلی خان شاروال کابل را که رئیس تنظیمه مقرر شده بود آنجا فرستاد.آنها بر سندی امضا نمودند که طبق آن دولت به هر دزد سه هزارافغانی معاش وبرای همه 82 جاغور تفنگ وبا هرتفنگ 1640 بسته کارتوس میدهد.درهمین وقت آخندزاده صاحب تگاب درقلعهء ملاویس الدین درکلکان حبیب الله را در حضور یک گروپ دزدان بحیث امیر انتخاب نمود.

–         درهفته دوم ماه دسامبرسقاوبرشهرآرا حمله کرد وخودرا به برج سه طبقه ای آن رسانید . درهمین گیرودارحبیب الله توسط چره شرنیل شدیداً زخمی گردید وازآنجا فوراً به جای نامعلوم برده شد بدون تردید این سخن یقینی است که درنزدیک همانجا به سفارت انگلیس برده شد وتداوی گردید.

صفحه 274:

–         حبیب الله خودخواهی کافی نیزداشت.تقویم سابقه شمسی را به تقویم قمری تبدیل نموده وآنرا بنام تقویم حبیبی مسمی ساخت.

–         اومیخواست نام افغانی (سکه) را به حبیبی تبدیل نماید اوبیشترازهمه تابع سخنان نورالمشایخ بود.موصوف اورا تحریک می نمود تا همه مردمان زمان امان الله را ازقدرت برکنارنماید اما سقاو به مانند سیل تروخشک را با خود می کشانید.

3-  درباروکابینه حبیب الله (بچه سقاو):

حبیب الله درارگ نیزنشست اما نشستگاه آنان شکل دربار را نداشت بیشتر اوقات که انسان صحنه های این دربار کاریکاتوری را میدید فکرمی کرد که یک پارچه تمثیلی کمیدی را تماشا می کند.

فرق بین افسران بزرگ وعادی درین بود که صاحب منصبان بزرگ وزنه قطارهای زیادی را برشانه ها،کمروبازوی خود پیچیده وحاضرباشان درعقب آنان روان بودند افراد ساده نیزبه

مانند افسران لباس می پوشیدند ولی وزنه قطارآنان کم می بودند. درینجا ازحاضرباش نام برده شد درآن روزها حاضرباش یک کلمه پرازوحشت وهیبت بود حاضرباش یک فرد استخوان شکن را باخود میداشت وبه هرکه قهرمیشد اورا بسیارلت وکوب می نمود.وقتی مردم حاضرباش را می دیدند هرطرف می گریختند . درارگ هیچگونه قیوداتی نبود،هرکسی میتوانست به حضورامیرجدید برود ولی ازترس حاضرباش ها کسی جرئت نمیکرد که حتی به دیوارارگ نگاه کند.

صفحه 275:

دروقت پیش شدن به حضورامیردرعوض سلام کلمه “چشمت صدقه” گفته میشد وامیرعرض مردم را شفاهی میشنید زیرا عریضه تحریری را خوانده نمی توانست اینکه اوشفاهی امرمیداد وامرشفاهی چگونه تا مرجع می رسید این یک ماجرای دیگربود.

بعدازچندی این مخلوق بدوی تا اندازه ای شهری شد دربارنیز تا اندازه رونق پیدا کرد بعد ازآن امیردردرباربالای چوکی وزمانی بالای میزمی نشست وحکمی را که امیر برعریضه مردم صادر می کرد منشی او را می نوشت وسپس به مرجع آن فرستاده می شد.

هنگامی که عنصرشهریت دراین جریان بدوی وروستائی جا گرفت درباربه دوجبهه تقسیم شد. دریک طرف افراد نسبتاً معتدل وباسواد مانند عطاء الحق وزیرخارجه شیرجان وزیردربار،کریم خسرو رئیس ضبط احوالات ودیگران قرارداشتند آنان حبیب الله را تشویق می نمودند تا با مناسبات شهری خود را عیارسازد زیرا آنان می دیدند که دربدویت بقای آنان نیست وشاید با عواقب بدی دچاروازبین بروند ودرمقابل آنان جبهه جاهلان مطلق،وحشی،دزدان وآشوپگران وغیره قرارداشتند آنان ازطرف یک فرد مجهول هندوستانی محمد محفوظ خان که معاون وزارت حربیه بودحمایه می شدند(درمورد محمد محفوظ خان شک نزدیک به یقین وجود دارد که وی جاسوس انگلیس بود درباررا بدورخود میچرخانید. وی فرزند حکیم محمد جان خان هندی است،پدروی نیزشخص مرموزبود) اگرچه جبهه تهذیب پذیری کامیاب شده حبیب الله ریش کوتاه ودریشی سیاه به تن کرده وزن محمد زائی نکاح نمود ولی جبهه مخالف به زدن کشتن چوروچپاول دوام دادند وحبیب الله نیزدرمقابل آنان موقف “بنده بی دخل است” را اختیارنمود.

صفحه 276:

والیان ولایات نیزچنین افراد بودند هریک چنین می اندیشیدند که حبیب الله همسنگر آنان بود وامروز حق حکم کردن را ندارند بلکه هرکدام به اختیارخودکارمی کردند.

صفحه 277:

حکومت حبیب الله محض بنام بود با گذشت هرروز مشکلات او بیشترمی گردید حساب محصولات ومالیات بکلی ازبین رفته بود وهرافسرسقاوی که برزمین ،باغ،دوکان وسرای برابرمیشد بنام مالیه آنرا چوروچپاول می کرد هریک ازین صحرائی های بدوی درشهرکابل خانه های مردم را به زورگرفتند افسران آنان درخانه های سرداران رهایش پذیرگردیده ودختران کابل را برای خود نکاح نمودند.

4-  تکفیرنمودن امان الله خان:

–         وجود امان الله خان درقندهارهمه سقاوی ها را به تشویش ساخته بود مخصوصا زمانی که مردم قندهارامارت حبیب الله بچه سقاو را رد واورا باغی خوانده وجنگ درمقابل اورا فریضه هرمسلمان دانستند علما مذهبی این فتوا را دراخیر1928 م صادر وسپس مردم دورامان الله خان جمع شدند تا به کابل رفته وازآنجا بچه سقاو را رانده وشاه امان الله را دوباره پادشاه سازند سقاو نیزدرهمین وقت یک فتوای 19 فقره ای طبع شده را برضد امان الله خان نشرواورا تکفیرنمود.

–         نکات برجسته این فتوای 19 فقره ای این بود:

–         سلام شفاهی را منع وباشاره سرتبدیل کرده عوض دستارکلاه مقرر کرده لباس جدید (دریشی) را عوض لباس قدیم معین نموده ریش تراشی را رواج داده مکاتب زنانه تاسیس کرده برقع (چادری چین دار) را برانداخته متعلمات (بخاطرتعلیم) بخارج فرستاده،باعلمای دین مخالفت داشته،محصلین درمکاتب انگلیسی تحصیل کرده درشرع فساد روا داشته سنه قمری را به شمس مبدل ساخته تاریخ وسنه انگلیسی را اعلان کرده رخصتی جمعه را به پنجشنبه تخصیص داده معاش ملا امام ها وموزن ها را موقوف کرده حضرات مجددی( محمدصادق خان ومحمدمعصوم خان) را محبوس کرده وقاضی عبدالرحمن ملاامام حضرت صاحب را اعدام نموده امرمعروف ملاها را منع کرده بت پرستی و شراب خوری را ترویــج نموده مــــــلاعبدالله خان وعلما واکابرجنوبی راعدام کرده.اعمال او(امان الله خان) خلاف شرع بوده است لهذا بیعت خودرا با وساقط نموده وبه حبیب الله خان بیعت نمودیم.

صفحه 280:

درجریان سقاوی هرافسروهرفرد به شکل مستقل تمثیل قدرت می نمود به لحاظ زمانی هرافسر در یک لحظه بشکل فردی ازقوه های مقننه،مجریه وقضائیه برخورداربود.به شکلی که اگر اسلحه سرد یا ناریه را بلند نموده کسی را به قتل میرسانید این حق اجرائی او بود و اینکه او این مرگ را در حق مقتول لازم دید این حق قانونی او بود. و اینکه این حق را برای خود عدالت میخواند این خصلت قضائی او بود.

صفحه 281:

–         بهترین مثال وفیگر(اکت) قاطع این قضیه ملک محسن والی کابل بود که پروای هیچکس رانداشت حتی حبیب الله نیزازوی حذرمی نمود اما ملک محسن وحشی عمل خود را رنگ مذهبی داده وهمیشه این سخن برزبان وی بود که ما طبق شریعت کارمی کنیم لاتی ها وکافران دوره امانی را نمیگذاریم .

–         طی 9 ماه مردم غرق دریای خون وکباب وشعله های آتش بودند برای هیچکس یک لحظه مصوونیت وجود نداشت این یک جریان عبوری ولی بسیارمخرب بود که علایم وشواهد زیاد قرون وسطی را باخود داشت.

–         چون یک جریان بی نظم وبی لجام بود بناءً کشور شکل مجمع الجزایر را بخود گرفت که هرولایت علیحده بود وبچه سقا با حاضر باشان خود برمرکز نیز تسلط کافی نداشت راه ها مسدود وتجارت معطل گردید وچنان انفلاسیونی دامنگیر کشور شد که حتی سقاوی ها را نیز وارخطا ساخت دراخیرفکرنمود که این آتش ذریعه یک شخص سپه سالارمحمد نادرخان خاموش میگردد بناءً سرداراحمدشاه خان پسرکاکای نادرخان را که درنزدش زندانی بود نزد نادرخان فرستاد “ازوی خواهش شده بود” تا به کشور برگشته وتمام امور نظامی برایش سپرده خواهد شد این شخص ساده چنین فکر میکرد که نادرخان به نزد او خواهد آمد، نادرخان آمد ولی هنگامی که سودای سراو درسرش بود وبا آمدن خود امیر و بقیه سرکردگان این گروه را به داربست وبه این فاجعه خاتمه داد.

صفحه 282:

اکثرکسانی را که حبیب الله بقتل رسانیده با امان الله خان عقده های شخصی داشتند وبخاطر بقدرت رسانیدن سقاو زمینه سازی نموده بودند ولی سقاو بمانند مار از هوده برآمده اکثرمارگیران خود را گزید.

حبیب الله علی احمد ومولوی عبدالواسع را به توپ پراند. نباید فراموش کرد که مولوی یک عالم روشنفکر بود، او را شهید گفته میتوانیم.

–         شخص مشهور سومی فیض محمد(هزاره) کاتب نویسنده سراج التواریخ بود که حبیب الله اورا با محمد عظیم کوهستانی میرآقاخان مجتهد وخلیفه غلام حسن به هزاره جات فرستاد تا بیعت هزاره ها را بگیرد ولی هیات ناکام به کابل برگشت.بچه سقاو میرزا فیض محمد را چنان لت وکوب نمود که ازاثرآن مریض شده ووفات نمود.

صفحه 283:

–         سردارانی که بخاطر آوردن بچه سقاو فعالیت نموده ودرراس آنان سردارمحمد عثمان خان قرارداشت بعدها دراثرفشاروحرکات وحشیانه سقاوی ها به این فیصله رسیدند تا حبیب الله را تـــرور نمایند ولــی حبیب الله ازپـــــلان آنـــها خبرشـــده ســـرداران

–         مذکورراگرفتارکرد.سردارمحمد عثمان خان را دریک صندوق گذاشته زنده دفن نمود وبالای آن شلغم کاشت .سردارعبدالمجید خان وسردارحیات الله خان پسران امیرحبیب الله عبدالحمید خان توخی وقاضی محمد اکبرخان را اعدام نمود. قاضی عبدالرحمن خان را درپلخشتی بندبند جدا ساخته سراو را درهمانجا آویزان کرد.

–         همه روزدستها،پاها وسرهای مردم درسرچوک کابل بردیوارها آویزان می بود وملک محسن اعلان میکرد که حکم شریعت را بجا نموده است.

–         روزها مردم درین ترس بودند که مورد خشم حاضرباشها قرارنگیرند وشبها ازترس چپاولگران سیدحسین وملک محسن خواب ازچشمان آنان پریده بود.

–         حبیب الله درابتدا برکشتن بسیارمتکی بود ولی بعدها حکم اعدام را صادرنمی کرد ولی به سید حسین وملک محسن نیزتوصیه نمیکرد تا دستهای خود را ازقتل بازدارند.

–         صفحه 284:

–         سید مهدی فرخ که دراواخرعهد امان الله خان سفیر ایران درکابل بود میگوید: (بدون تردید شورش 1307 نقشهء پختهء انگلیس بود. این طرح دردفتر اطلاعات مخفی هند ارایه شد وانگلیس ها آنرا با چابکی زیرعمل گرفتند وامان الله خان را ازصحنه خارج ساختند) مهدی فرخ می افزاید که: ( انگلیس به مانند یک شطرنج بازماهرچال خود را {بازی} نمود.)

–         و یا اینکه حبیب الله درجنگ شهرآرا زخمی شده وبه سفارت انگلیس برده شد ودرآنجا تداوی گردید، آیا این خودش یک قرینه نیست که انگلیس قویاً نیت نصب کردن حبیب الله را نموده بود؟

–         نقش حضرت محمد صادق درطرد امان الله و آوردن سقاو اندک نبود مخصوصاً حضرت فضل عمرنورالمشایخ برادر او که در دیره غازی خان جان گرفته وبه کوچی ها تبلیغ می نمود تا برضد امان الله خان قیام نمایند روابط وی با بچهء سقاو آنقدر نزدیک بود که بنا به دعوت او (کلکانی) به کتواز آمده و در آنجا قرارگاه گرفت ودریک مرتبه چهارهزار سلیمانخیل را برضد امان الله فرستاد سپس امارت سقاو را شرعاً تائید نمود. درلنگر او همه روزه 15 راس گاو و 30 راس گوسفند ذبح می شد روغن،برنج،چای وشکر آنرا نیزهمین طورقیاس کنید،این همه را کی میداد؟ مردم منطقه این توان را نداشت وخود حضرت صاحب چیزی نداشت،شما قضاوت کنید که او ازکجا تمویل می شد؟

–         سقاو شخص ساده بود او انگلیسها را کفار دانسته وروسها را دشمنان بخارا می شمرد ولی استادان مخفی به او گفته بودند تا احترام همفریز سفیرانگلیس را نماید.

صفحه 285:

–         افواه مشهورکه شاید حقیقت هم نداشته باشد ولی بدون هیچ هم نیست که دریک مجلس گفته بود من ازسفیر انگلیس بسیار راضی هستم،هم معاش او را زیاد بسازید وهم رتبه،اورا بلند گردانید (بیچاره به این نمیدانست که رتبه ومعاش سفیر به او تعلق ندارد.)

–         انگلیس تا وقتی او را استعمال نمود که بقایای دوره امانی را ذریعه او سرکوب نمود،سپس اورا با لگد به دورانداخت،زیرا دیگربه وجودش ضرورت نداشت.

صفحه 435:

ببرک کارمل که بود؟

ببرک اصلاً ازقریه کمری واقع درجنوب شهرکابل بود. پدراو {حسین خان} افسرنظامی بود که بعدها تا رتبه جنرالی رسید. گفته میشود که خانواده وی اصلاً از کشمیر هستند که به کابل آورده شده بودند، پدر کلان او هاشم خان نام داشت که در جنگ دوم افغان و انگلیس، انگلیس ها او را به حیث یک محاسب نظامی با خود آورده بودند، چون در کشف اطلاعات دسترسی داشت، بنابر این هنگامیکه قوت های انگلیس خارج میگردیدند او را در نزد امیر عبدالرحمن خان گذاشتند تا در تاسیس دفتر از وی کار بگیرد، چون امیر از حساب انگلیس آگاه بود برای هاشم خان گفت ( از منزلت خارج مشو و تنخواه خود را بگیر و او هم در هیچ چیز مداخله نکرد).

از تاسیس جمهوریت با داوود خان همکار بود،تا اینکه فتنه انگیزی اش ثابت شد ودرجریان تصفیه پرچمی ها او را نیز از خود راند.

صفحه 457:

سقوط شهر مزار شریف که درمارچ سال 1992 م بسر رسید. این شهر توسط گروه پرچم که رهبر آن کارمل ودر اطراف رئیس جمهور قرارداشتند سقوط نمود وظاهرگردید که برگهای حکومت نجیب زرد گردیده اند.

داکترنجیب الله بخاطر خاموش ساختن آتش شمال جنرال نبی عظیمی را بطور مسلسل به شمال می فرستاد ولی او که زیر تاثیر کارمل، کاویانی،فرید مزدک واحمدشاه مسعود قرارداشت به داکترنجیب خیانت می ورزید ولی نجیب نمیدانست وتکیه او برخارج وبر بینن سیوان نماینده خاص سرمنشی موسسه ملل متحد بود،که او {بینن سیوان} تحت رهنمائی نوازشریف وخاطر خواهی مجاهدین پلان ازبین بردن نجیب را زیرکار گرفته بود.

یک ونیم هفته قبل ازسقوط کابل،چهاریکار سقوط نمود قوت های مسعود درآنجا جابجا شدند ازهمینجا کودتای فرید مزدک،کاویانی،نبی عظیمی وعبدالوکیل سروصورت گرفت وبرای اولین بارعبدالوکیل درچاریکار با مسعود دیدارنمود زمانی که به کابل برگشت نجیب الله را خاین ملی خواند ونجیب الله نیز در فکرقرارگرفت.

سقوط چهاریکاریک حرکت قاطع بود. یکنیم هفته بعدکابل سقوط نمود مجاهدین داخل کابل گردیدند شهرزیرتهدید شدید واقع شد وداکترنجیب الله درنمایندگی ملل متحد پناهنده شد.

–         کودتای برضد نجیب وسقوط رژیم:

–         بعد ازکودتای تنی فعالیت ها برضد نجیب درحزب و دولت آغازگردید تمام مراکز مخفی سابقه جناح های خلق وپرچم درحزب فعال بودند.

–         ببرک کارمل بازی خطرناکی را آغاز نموده بود، اعضای غیرپشتون حزب را بر اساس روحیه ستمی که داشت با همدیگر نزدیک می ساخت رهبری این حرکت خطرناک در دست محمود بریالی، کاویانی و فرید مزدک بود.

–         داکترنجیب میدانست که خطر ازکدام راه ها درکمین او است ولی با آن هم به کاویانی وفرید مزدک موقع بسیار میداد البته این کاربه میل نجیب صورت نمیگرفت بدون شک مشاورین شوروی وبصورت خاص ایجنت های “کا.جی.بی” بر این آتش تیل می افروختند.

–         ازطرف جناح پرچمی کارملی یک کودتای چند مرحله یی برضد نجیب الله زیرکار گرفته شد.

–         صفحه 459:

–         نجیب اداره مزار را به جمعه اخک که یک جنرال پشتون بود سپرد رشید دوستم (ازبک) درجوزجان ومزارخود را مرجع قدرت می شمرد درقدم نخست روابط جمعه احک ودوستم تیره گردید اداره حیرتان که به جنرال مومن (تاجک) سپرده شده بود او هم از اوامرجمعه احک اطاعت نمیکرد نجیب بجای مومن “دگروال ستاربشرمل” را به حیرتان فرستاد ولی جنرال مومن او را گرفتار و زندانی نموده و گارنیزیون حیرتان را سنگر بندی نمود.

–         نجیب امرنمود تا مومن به کابل بیاید،نامبرده به جنرال دوستم مراجعه نمود دوستم گفت نجیب باید جمعه احک را ازمزارشریف خارج سازد.

–         این زخم وسیله خوب برای زهرکارمل گردید وبه دوستم ومومن گفت تا مقاومت نمایند.

–         این مرحله اول کودتا بود،درمرحله دوم داکترنجیب به نبی عظیمی معاون وزارت دفاع وظیفه داد تا به مزار رفته مومن ودوستم هردو را به کابل بیاورد.

–         چون جنرال نبی عظیمی با گروپ کارمل مرتبط بود درمزارشریف به مومن ودوستم اصرار ورزید تامقاومت خود را درمقابل رئیس جمهور بیشترسازند.

–         از آغازسال 1992 م اوضاع شمال رو به خرابی نهاد اما هنگامی که پای نبی عظیمی درمیان آمد آنگاه احتمال سقوط عمومی به یقین نزدیک شد.

–         داکترنجیب،جنرال رفیع وزیردفاع سابقه ورئیس ارکان شورای دفاع از وطن را به مزار فرستاد چون درآنجا گروپ ستمی پرچمی فعالیت نموده بود بناءً رفیع ناکام برگشت ونجیب برای گروپ مرموز شمال که دوستم ومومن در راس آن قرارداشت این پیغام را فرستاد:

–         جنرال جمعه احک قوماندان گروپ اوپراتیفی شمال از وظیفه سبکدوش وبه کابل خواسته شود.

–         به جنرال دوستم وظیفه داده میشود تا جنرال مومن را ازحیرتان به کابل بیاورد تا مورد عفو رئیس جمهور قرارگیرد.

–         ازجانب شمال برای نجیب این پیغام فرستاده شد:

–         جنرال تاج محمد که ازجمله محرکین است به کابل خواسته شود.

–         جنرال دوستم بحیث قوماندان عمومی اوپراتیفی شمال تعین گردد.

–         کادرهای نظامی شمال ازطرف جنرال دوستم وکدر های مسلکی ازطرف نجم الدین کاویانی،فرید مزدک،پیگیر ومحمود بریالی پیشنهاد ومنظورگردند.

–         جنرال مومن به وظیفه خود ادامه دهد.

–         این مرحله دوم کودتا بود اعضای کودتا که تاکنون مخفی بودند چهره های شان آشکار گردید.

–         ارتباط احمد شاه مسعود با این گروپ ستمی پرچمی نیزدرهمان لحظات افشا گردید اکنون آنها یک گروپ مستقل بودند که توسط فعالیت های ببرک کارمل به احمدشاه مسعود دربسته سپرده شدند ولی یک پرزه آن جنرال نبی عظیمی بود تا اکنون مخفی واز اعتماد رئیس جمهور برخوردار بود همچنان علومیان (جنرال نورالحق وجنرال عبدالحق) ازاعضای عمده کودتا بودند.

–         درماه فبروری گردباد سقوط درکابل وزیده بود رئیس جمهور نیز میدانست که فتنه انگیزی جناح ستمی پرچمی چنان عمیق است که خنثی نمودن آن کارآسان نیست.

–         ازاینکه وکیل وزیرخارجه با کارمل مخالف بود مورد اعتماد داکترنجیب قرار داشت واین نیزیک اشتباه دیگرنجیب بود چنانچه برنبی عظیمی اعتماد نموده بود وکیل با چشم سفیدی زیاد با اعضای کودتا همراه شد.

–         نجیب به وسیله عبدالحمید محتاط با احمدشاه مسعود ارتباط گرفت ولی محتاط هرباری که پیام نجیب را به مسعود می رسانید درآنجا به مانند جاسوس در مورد اوضاع عمومی کابل به وی اطلاع میداد.

–         رهبران مجاهدین درپشاور وگروپ کودتا جناح ستمی پرچمی که اکنون رهبری آنانرا احمدشاه مسعود بدوش داشت درکابل وچهاریکارهرکدام تلاش می ورزیدند تا قدرت را بدست آورند.

–         آمدن قوت های مسعود ازشمال به کابل بکلی ثابت بود نجیب برای اینکه یک قوت تدافعی درکابل داشته باشد امر داد تا چهار طیاره افراد جبار قهرمان را از قندهار به کابل انتقال دهند درگارنیزیون کابل نبی عظیمی بود بنا به امرمخفی او این طیارات به مزار رفتند وازآن طرف ملیشه های ازبک مربوط دوستم را به کابل آوردند این مرحله سوم کودتا بود.

–         کودتا چیان میدان هوایی کابل را تحت نظارت گرفته بودند.ساعت 9 شب دو طیاره ملیشه های ازبک را به کابل رسانید،مجید روزی نیز با آنان بود. این ملیشه ها به چهارآسیاب می رفتند ولی با مکر وحیله درمیدان باقی ماندند درهمین شب یعقوبی وزیرامنیت بطور مرموزی خودکشی نمود. داکترنجیب درارگ زیرنظارت بود وحسین اوغلی معاون بینن سیوان به نبی عظیمی قوماندان گارنیزیون خبرداد که بینن سیوان شب به کابل میرسد.

–         شب 16 اپریل سال 1992 م یک طیاره کوچک ملل متحد برمیدان کابل نشست یک ساعت بعد سه موترفلکس واگون درسه راهی نزدیک میدان ازطرف محافظین توقف داده شد. ستار نورستانی قوماندان گارنیزیون میدان به نبی عظیمی خبرداد که دریکی ازین سه موتر داکترنجیب،احمدزی وجفسر نشسته اند ومیخواهند داخل ترمینل گردند.

–         نبی عظیمی جواب نمیدهد،نیم ساعت بعد باز به وی تیلفون میشود که موترها دوباره به شهررفتند.

–         کودتا چیان میخواستند نجیب را گرفتارنمایند ولی او برفت ودرد فترملل متحد پناهنده شد. وبه این ترتیب ریاست جمهوری نجیب به پایان رسید. رژیمی که در27 اپریل سال1978 م بمیان آمده بود ازبین رفت وحکومت های تنظیمی برکابل سایه افگندند.

–         این کودتا خیلی دلخراش بود. کمال احمدشاه مسعود درین بود که هم نجیب را ازمیان برداشت ومناطق ستراتیژیک کابل را متصرف شد وهم به دوستم فهماند که مرجع قدرت او است.

–         صفحه 472

–         هنگامیکه که ربانی برای تاسیس شورای جهادی وارد کابل میگردید گلبدین سه روز جنگ را متوقف ساخت.

–         سه روز بعد یکبار دیگر جنگ بین مسعود و گلبدین آغاز و دامنه جنگ از میدان هوائی تا تپه بی بی مهر، وزیر اکبر خان، ارگ، چهار راه پشتونستان و دارالامان کشانیده شد مسعود بر کوه تلویزیون (آسمائی) بالا شده و از آنجا کابل را هدف توپ و راکت قرار داد در این روز هزاران نفر به قتل رسیده خانه ها ویران گردید.

صفحه 492:

ربانی درتخارکانتینرهای را گذاشته بریکی نوشت وزارت معارف درلوحه کانتینردیگرنوشته بود وزارت داخله به همین شکل وزارت های دیگروبردروازه فرسوده یک خانه کهنه نوشته بود مقام ریاست جمهوری افغانستان.درمورد این صحنه اخبارهای خارجی نوشته بودند که (حکومت کانتینری استاد ربانی) به این ترتیب حکومت بار اول ربانی بپایان رسید.

صفحه 496:

مسعود که تاجیک است درسال1953 م درپنجشیربه دنیا آمد او تعلیمات ابتدائی را درمحل تولد به پایان رسانیده سپس شامل لیسه استقلال گردید تحصیلات عالی را درپولی تخنیک آغازکرد که آنرا تمام نکرد سپس درراس یک گروپ وارد میدان جنگ گردید اویک ستمی بود وتحت نفوذ طاهربدخشی قرارداشت (احمدشاه مسعود با انجینرحبیب الرحمن یکی ازپیشتازان نهضت اسلامی همکاری داشت وخود نیزعضو آن بود- م)

مسعود برضد داوودخان فعالیت هایی را براه انداخت سپس به پاکستان فرارنمود درآنجا ذوالفقارعلی بوتو به آنان پول واسلحه داد وازهمان وقت درپنجشیرمستقرگردید.

ازسال1980 م برفابریکه های نساجی گلبهاروجبل السراج حمله نمود او با حملات چریکی اکثراً راه سالنگ را برکاروان های مسلح شوروی می بست.

مسعود یک قوماندان جمعیت اسلامی به رهبری برهان الدین رببانی بود.وی مخالف شدید حکمتیار بود که درجنگهای آنان ده ها هزار انسان کابل بقتل رسیده و خانه ها ویران گردید. در مصاحبه با ژورنالیستان خود را شدیداً مردم دار و دموکرات جلوه میدهد، چنانچه با سندیگال ژورنالست مشهور انگلیس خودرا معتقد به انتخابات دموکراتیک جلوه داده ولی حقیقت این است که او یک شخص مخرب وجنگجو است.

مسعود برعکس گلبدین یک شخص آزاد وعیاش است میگویند که وی جام سکندر را ازموزیم کابل برده ودرآن آب می نوشد.

صفحه 497:

موصوف دراثنای جنگ آرام بوده عصبانی نمیگردد ولی مردم اززبان همکاران او نقل می کنند هنگامی که اوازکوه تلویزیون جاده میوند را با راکت هدف قرارمیداد اکثراً خودفیرنموده وسپس می خندید یعنی ازمرگ انسان وتخریب آبادی لذت می برد. اوحالا نیزیک قوماندان نیرومند است وتاکنون کابل را هدف راکت ها قرارمیدهد “این اثردرهنگامی نوشته شده که فرمانده احمدشاه مسعود درقید حیات بود- م”.

صفحه 502:

مطبعه دولتی باماشین های آن منهدم گردید ماشین آلات فابریکه جنگلک را افراد گلبدین توسط لاری ها به پاکستان بردند درین کارخانه موترها مونتاژمی شدند لابراتوارکیمیا که درپاکستان،ایران وجمهوریت های آسیای مرکزی مانند نداشت ذریعه انجنیران پاکستانی که افراد مسعود آنان را آورده بودند با احتیاط کشیده شده وبه پاکستان برده شد.

همچنان تمام لابراتوارهای اکادمی علوم به پاکستان انتقال داده شدند که مسوول آن شورای نظارمسعود بود.

صفحه 503:

اخبارشهاد درشماره (931) خویش نوشت: تا اخیردوره حکومت نجیب مجموعاً 160 ملیارد نوت افغانی درشوروی چاپ شده بودولی اداره ربانی درظرف بیست ماه پنج هزارملیارد نوت افغانی چاپ کرده است. ربانی ذریعه پرزه به مردم (قوماندانان) پول میداد یک نویسنده ظریف نوشته است:” ربانی تا پایان “حکومت” ازپرزه به حواله نرسید.”

تفنگداران شورای نظارکتابخانه عامه را چور و آثارقیمتی آنرا به پول ناچیز فروختند. کتابخانه پوهنتون ذریعه هزاره های حزب وحدت ربوده شد. بقیه کتابخانه های شهرنیزچوروچپاول شدند، موزیم کابل،آرشیف ملی وگالری ملی نیزسرقت شدند.

صفحه 504:

موزیم کابل اگرچه ازنگاه کمیت موزیم بزرگ نبود ولی ازنگاه آثار ارزشمند خصوصاً آثاربودای درمنطقه مقام اول را داشت.

درین موزیم آثارگرانبها جمع آوری شده بود ولی درسال 1992 م زمانی که حاکمیت تنظیمی بمیان آمد موزیم تحت حاکمیت شورای نظارقرارگرفت که آثارسره آن سرقت شدند درمرتبه دوم تحت حاکمیت حزب وحدت درآمد که آنان بیخ وریشه آنرا “ازبنیاد”کشیدند.

درهمین وقت تاجران پاکستانی دراطراف موزیم آثارروم،یونان،مصر،چین،هند وآسیای مرکزی را باپول ازتفنگداران خریدند . 21 هزاراثرتمدن باختری که جام سکندرنیزشامل آن بود دزدیده شدند.

طی یک راپور که سهواً ازنزد غارتگران بجا مانده بود 13 هزارعدد آثارقبل التاریخ،چهل هزارسکه،هشتصد مجسمه برونزوعاج،ظروف چینی باستانی وظروف بلوری که ازموزیم دزدیده شده بود درآن درج بود.

صفحه 505:

به یونسکو اطلاع داده شده بود تا خرید وفروش آثارموزیم افغانستان را ممنوع قراردهد ولی یونسکو درین مورد اقدام جدی نکرد ومن (نویسنده این سطور) که رئیس میراث های فرهنگی بودم ازطرف برخی ازسران جمعیت مورد انتقاد قرارگرفتم که چرا به یونسکو خبرداده اید زیرا مجاهدین را دزد معرفی نموده اید درحالیکه درین کار به راستی چهره آنان رسوا میشد .به همین شکل درآرشیف ملی اسناد قیمتی خطی وجود داشت که اعضای شورای نظارجمعیت آنرا نیزبالای تاجران پاکستانی بفروش رسانیدند دیگرموزیمی که قیمت آن بیشترازملیارد دالربود وجود ندارد ونه هم آثار”سرقت شده” آنرا دوباره کسی به افغانستان میدهد.

صفحه 516:

درین وقت عبدالعلی مزاری رهبرحزب وحدت (شیعه) مستقردرغرب کابل طالبان را دعوت داد تا درمقابل مسعود با اوهمکاری نمایند وقتی مسعود مطلع گردید آن منافق را شدیداً مورد حمله قرارداد هزاره های زیادی بقتل رسیدند یکتعداد زنان اسیروبرناموس آنان تجاوزصورت گرفت.

صفحه 517:

سقوط هرات وعکس العمل شدید استاد ربانی:

هرات ازنگاه سیاسی وستراتیزیکی یک منطقه بسیارمهم میباشد والی هرات اسماعیل خان یک قوماندان مهم جمعیت ربانی بود زمانیکه فشارطالبان برکابل بیشترگردید ربانی به اسماعیل خان دستورداد تا ازجانب غرب برقندهارحمله نماید اسماعیل خان نیزبا غرورخاص ترتیبات این حمله را گرفت مسعود ازکابل چندصد نفرتفنگداران شورای نظاررا آنجا فرستاد به آنان گفته شد به هراندازه چورکه درراه نمودند اموال آنان ذریعه طیاره ازشنیدند به کابل نقل داده خواهد شد.

افراد اسماعیل خان وبصورت خاص سپاهیان شورای نظارمنازل مردم گرشک را چورنموده واموال آنان را درلاری های حمل نمودند. آنان میخواستند این لاری ها را به شیندند بفرستند وخود برقندهارحمله نمایند

که قوت های طالبان بطورناگهانی رسیدند پس ازیک جنگ شدید که هیچ کس انتظارآنرا نداشت لشکراسماعیل خان شکست خورده بسوی هرات رونمودند .آنان راه شیندند را درپیش گرفته بودند ولی طالبان برق آسا آنان را تعقیب وازهرطرف برآنان حمله مینمودند وچنان معلوم می شد که طالبان به آنها موقع داده بودند تا برگرشک برسند درچهارطرف درکمین بودند.

این لشکر شکست خورده که درفصل تابستان دردشت سوزان گیرشده بود تا دلارام خیلی ازافراد آنان بقتل رسید . درمیان کشته شدگان افراد لشکرکابل زیاد بود طالبان لاری های اموال چورشده را دوباره به گرشک فرستادند وخودرپی تعقیب لشکراسماعیل خان گردیدند.

یاد ناچیز از استاد برهان الدین ربانی با اخذ لقب ویران الدین تباهی و گروهی ویران گر و چپاول گر آن:

استاد برهان الدین ربانی در دهه هفتاد زمان جنگ های تنظیمی در شهر کابل از سوی مردم بنام استاد ویران الدین تباهی مشهور و مسمی گردیده بود نامبرده با ولاد میرپوتین رئیس جمهور روسیه بسیار روابط حسنه داشت در زمان رهبری جمعیت در شهر کابل تماماً اختیارات آن با خانمش بی بی حاجی بود و فعلاً نیز بعد از فوت آن نیز رهبری تنظیم جمعیت از سوی خانم آن به پیش برده میشود در دوران حکومت انتقالی در سال 1381 در مکرویان اول داماد خود را به شهادت رسانیده است.

پسر استاد ربانی مرقد پدرش را بالای تپه واقع در شهر کابل اعمار نموده که نامبرده با استفاده از نام مرقد پدر خود اضافه از دوصد جریب زمین را غصب و احاطه نموده است.

یادی از داکتر عبدالله:

داکتر عبدالله، محمد یونس قانونی وغیره اعضای شورای نظار تماماً مربوط جناح پرچم حزب دموکراتیک خلق میباشند که مذکورین در دوران تحصیل اولاً به جناح پرچم و بعداً به شبکه استخباراتی (KJB) شوروی وقت جذب گردیده به جبهات جمعیت اسلامی که به دستور اتحاد شوروی وقت فعالیت داشت و دارد به پنجشیر فرستاده شده اند که از آن زمان تا اکنون به شبکه (KJB) روسیه فعالیت مینمایند.

در سال 1381 خواهر زاده داکتر عبدالله جیحون نام یک تن محصل را به نام حیدری که در فلم ها کار مینمود و مو های کلان داشت در صحن پوهنتون کابل با بسیار بی رحمی به شهادت رسانید که داکتر عبدالله خواهر زاده قاتل خود را به اروپا روان نمود.

تماماً درختان شفاخانه علی آباد، پوهنتون کابل، کابل ننداری، فرقه هشت قرغه را از سال 1371 الی 1375 افراد شورای نظار پنجشیر بی رحمانه قطع نموده به فروش رسانیدند چوب های کلکین ها، دروازه ها دستک های خانه های مردم و دوایر دولتی را افراد شورای نظار پنجشیر در پنج سال اول دهه هفتاد را موتر بست قطع و غارت نموده و در خیرخانه طور سیرانه به فروش میرسانیدند.

در جدی سال 1372 زمانیکه دوستم با حکمتیار شورای هماهنگی را ایجاد نمود و در شهر کابل با شورای نظار مسعود در گیر نبرد گردید. مارشال فهیم بار اول تماماً سرای شهزاده و زرگری های کنار دریا و شهر را چور و چپاول نمود و بار دوم نیز زمانیکه سروبی از سوی تحریک طالبان اشغال گردید مارشال برای بار دوم نیز سرای شهزاده و زرگری های لب دریا و شهر را چور و چپاول کرده و فرار نمود که در آن زمان توسط ژورنالستان (BBC) مفصل گزارش داده شد حالا مطبوعات باید از دکانداران سرای شهزاده و زرگری ها معلومات کنند که دکاکین شان را که چوروچپاول کرده است.

پاکستان خواهان تکرار سال 1371 جنگ های داخلی در افغانستان است. سفیر پاکستان با جمعیت اسلامی و داکتر عبدالله ملاقات های متعدد را نموده که سفیر پاکستان به داکتر عبدالله تعهد نموده تا توسط غلامان خود در ایام بار دوم انتخابات در مناطق پشتونها وحشت و نا امنی را دامن زند و پشتونها به انتخابات اشتراک نتوانند. که چندی قبل جنرال حمید گل دشمن مردم افغانستان اقرار نمود که در انتخابات از داکتر عبدالله حمایت نموده که در مطبوعات انتشار یافته است این نهایت خیانت و وطن فروشی عبدالله را نشان میدهد.

قتل دانشجوی باعث تظاهرات شد

بی بی سی
14 عقرب, 1383
شهباز ايرج

به دنبال کشته شدن يک دانشجو در محوطه دانشگاه کابل، صدها تن از دانشجويان دست به تظاهرات زده و خواهان دستگيری قاتل شدند.

دانشجويان کابل خواستار بازداشت فردی هستند که ديروز در پيش چشم دهها دانشجوی دیگر، حبيب الله حيدری دانشجوی دانشکده ادبيات را به ضرب چاقو کشت و با خونسردی تمام محل حادثه را ترک کرد

شاهدان عينی می گويند که قاتل در گذشته نيز شماری از دختران و پسران دانشجو را تهديد به مرگ کرده بود. تظاهر کنندگان، از نيروهای امنيتی به ويژه پليس به دليل سهل انگاری در پيش گيری کردن از چنين حوادثی انتقاد کردند.قتل به خاطر موهای بلند بر اساس گفته کسانی که قاتل را می شناسند، او موهای بلندی داشته و نمی خواسته در داشتن موی بلند حریفی داشته باشد.حبيب الله حيدری (مقتول) به دليل داشتن چنين موهايی، چندين بار به وسيله جيحون تهديد به مرگ شده وبه او گفته شده است که بايد موهای خود را کوتاه کند و يا مرگ را بپذيرد.آنگونه که اطرافيان مقتول ادعا می کنند، حبيب الله اين موضوع را با پليس و مقامات دانشگاه در ميان گذاشته و نسبت به امنيت جان خودش ابراز نگرانی کرده است. عده ای از دانشجويان گفتند که به نظر آنان پليس قادر به بازداشت جيحون نخواهد بود، برای اينکه به گفته آنها حتی ممکن است وزرای دولت نيز از او حمايت کنند.دو سال پيش نيز در ماه رمضان حداقل يکی از دانشجويانی که در اعتراض به وضعيت بد معيشتی شان در خوابگاه دست به تظاهرات زده بودند در اثر شليک گلوله افراد پليس کشته شد.اما تا کنون نتايج تحقيقات در باره آن حادثه منتشر نشده است. بايد ديد اين بار پليس و مراجع قضايی با قاتلی که خود نيز دانشجو است چه خواهند کرد.

http://www.ariananet.com/modules.php?name=News&file=article&sid=159

قتل حبیب الله حیدری به اتهام روابط نامشروع با خواهرزاده داکتر عبدالله

نويسنده: احمد اميرزاده

جمعه 22 جون 2007

دو سال قبل حبیب الله حیدری محصل فاکولته ی ادبیات کابل در روز روشن و در برابر چشمان مبهوت هم صنفی های خود در داخل پوهنتون کابل بوسیله شخصی به نام جیحون مسکونی ولسوالی پنجشیر به اتهام روابط نامشروع با خواهر زاده ی داکتر عبدالله بوسیله ی ضربات پیهم قیچی به قتل رسید. قاتل با کمال خونسردی موهای مقتول را قیچی کرد، دست ها و آله قتاله ی خود را با آب نل داخل صحن پوهنتون شست و از میان پولیس های موظف که همرزمانش بودند به سادگی عبور نمود و ازپوهنتون خارج شد. و در سایه حمایت دیپلماسی مافیایی و غیر انسانی رهبرانش داکتر عبدالله و یونس قانونی از کشور خارج گردید.

جیحون نماد خشونت، انسان ستیزی، و بربریت تیم قانونی-عبدالله است که نمایانگر آرمانها و آرزوهای این تیم شیطانی برای ملت افغانستان است. مردمی افغانستان هنوز زخم دردناک تهاجم و ظلم سپاهیان شورای نظار را در کابل و سایر مناطق کشور فرامو ش نکرده اند.

شاید زمانی که دختری خود را از منزل چهارم مکروریان برای نجات از دست سپاهیان چنگیزی مسعود به پایین انداخت بسیاری فکر کرده باشند این صرفا یک حادثه بوده است. اما قتل انسانی آنهم در پناه نیروهای امنیتی وابسته به قانونی-عبدالله در روز روشن در محیط اکادمیک پوهنتون دیگر نه حادثه است و نه سوء تفاهم. جنایت جزء سرشت این مردم است و حمایت از جنایتکار وظیفه وجدانی شان.

حبیب الله حیدری یک هزاره ومتولد دره غوربند شمالی بود. او یک فرزند داشت که هنوز در انتطار بازگشت پدر به دروازه ی ورودی منزل می نگرد. حبیب الله در داخل پوهنتون چهره ای شناخته شده بود و همه او را به نیکنامی و خوش اخلاقی می شناختند. اما اتهام واهی رابطه وی با خواهر زاده وزیر صاحب خارجه وقت داکتر عبدالله او را به وادی مرگ گسیل نمود، بدون اینکه کسی بتواند قاتل را که در سایه حمایت قانونی-عبدالله از سایه عدالت گریخت، به مجازات برساند.

آقایان عبدالله و قانونی و همرزمانشان جنایات بی مثالی در حق مردم افغانستان روا داشته اند و حال بعد از آنکه دهها بار کشور را به نیروهای متعدد بیگانه فروخته اند داعیه همدردی و غمخواری با مهاجرین را سرداده اند. آقای قانونی شما و اطرافیان تان که برای مردم افغانستان ثابت نموده اید که در کشتن و اعمال جنایت ذره ای تردید به خود راه نمی دهید چگونه می توانید از اخراج مهاجرین از کشور ایران متاثر شوید؟ آقای قانونی حبیب الله حیدری در روز روشن در سایه نیروهای امنیتی شما توسط اجنت شناخته شده شما به شکل فجیحانه ای به قتل رسید. شما از دیپلماسی کشور نه به نفع عدالت و حقیقت بلکه به نفغ حمایت از جنایت استفاده نمودید. جیحون را از کشور خارج و به نقطه امنی در تاجیکستان جابجا نمودید، چگونه می توانید از اخراج مهاجرین متاثر شوید؟ آیا جنایت جیحون و وابستگی شما به او نیاز به اثبات دارد؟

تا زمان قتل حبیب الله حیدری فضای داخل پوهنتون کابل کاملاً ناامن بود. چرا که نیروهای امنیتی وابسته به جریان شورای نظار بر پوهنتون تسلط کامل داشت. حتی دختران داخل پوهنتون احساس امنیت نمی کردند و اجنت های قانونی همه جا برای آزار محصلین حاضر بودند نفرت نسبت به پنجشیری به یک پدیده ی عادی تبدیل شده بود این در حالی است که در میان مردم پنجشیر انسان های شریف بسیاری هستند که خود قربانی یاغی گری رهبران بی منطق خود شده اند. اما قتل حبیب الله حیدری مبارزات سیستماتیکی را در داخل پوهنتون کابل به راه انداخت که به اخراج تیم شورای نظار از داخل پوهنتون انجامید و فضا نسبتاً آرام و امن گردید.

قتل حبیب الله حیدری مثالی است از هزاران جنایت فراموش نشدنی شورای نظار که در طی سالهای حاکمیت خود در کشور مرتکب شده اند. این به معنی تبرئه دیگر جنایتکاران نیست و تمام قربانیان جنایت در افغانستان مظلومانه در انتظار تحقق عدالت هستند. فرزندان کسانی که بوسیله این انسان ستیزان نابود شده اند اکنون در نهایت تحقیر در جاده های کابل دست به گدایی می زنند. این کودکان مثل تمام کودکان دیگر روزی خانواده ای داشته اند اما این سقف شیرین خانوانده بوسیله ی انسانهایی چون جیحون و در پناه جنایتکاران اصلی یعنی قانونی و عبدالله و امثال آنها نابود گشته است. کودکان بسیاری در افغانستان در انتظار دایمی بازگشت پدرمایوسانه و به سختی روزگار می گذرانند. در حالیکه ثروت رهبران سیاسی افغانستان از مرز ملیاردها دالر گذشته است، این رهبران حتی حاضر نیستند با دادن یک افغانی توجه خود را به این کودکان نشان دهند.

http://kabulpress.tv/spip.php?article377

قرار راپور های مطبوعاتی تماماً شبکه های خبری پاکستان در افغانستان در مورد انتخابات به نفع داکتر عبدالله کمپاین تبلیغاتی را پیش میبرند و هر ساعت اعلام میدارند که داکتر عبدالله برنده است و (%70 و %60) رای را از آن خود نموده که تبلیغات وسیع جریان دارد.

داکتر عبدالله، استاد محقق، احمدضیا مسعود و محمد یونس قانونی درطی سه سال اخیر با سناتوران امریکائی، جرمنی و سفیران پاکستانی در مورد تجزیه افغانستان و ایجاد دولت های فدرالی در تماس بودند و اینها کسانی اند که میخواهند ملت واحد افغانستان را برای نفع شخصی خویش به اشاره باداران شان تجزیه سازند که حالا شعار های وحدت ملی، افغانستان واحد، پیشرفت و همگرایی را سر میدهند، آیا اینان امروز دروغ میگویند مردم را فریب میدهند ویا دیروز مردم را فریب میدادند واضح سازند. تماماً اشخاص مقام پرست استفاده جو، فاسد، غاصبین بیت المال، غارتگران، قاتلان وغیره را به دور خویش جهت حفظ مقام و فواید خویش جمع نموده اند که نه در ملت افغان اعتبار و نه حیثیت دارند. مثل: گل آغا شیرزی که ولسوالی گوشته ولایت ننگرهار را در زمان والی بودن خویش بالای پاکستان به فروش رسانیده و اکنون با تیم اصلی (ISI) که تیم داکتر عبدالله میباشد یکجا شده است. و غلامی جدید شان را ببینید.

استاد محمد محقق جهت کسب مقام و پول خون تماماً اهالی بی دفاع افشار و دشت برچی را که از اثر حمله های وحشیانه شورای نظار احمد شاه مسعود ریختانده شدند و به ناموس هزاران دختر هزاره تجاوز های از سوی شورای نظار صورت گرفته به فروش رسانید و تماماً ادعا های که به نام دفاع از حق هزاره ها مینمود در بدل پول و چوکی معاونیت ریاست جمهوری فروخت.

تقلب در انتخابات:

جمعیت اسلامی و شورای نظار در 16 حمل سال 1393 روز برگزاری انتخابات از خیرخانه تماماً باشنده های شمالی، ولایات پروان، کاپیسا و پنجشیر را بعد از رای دهی در خیرخانه تماماً را موتر بست به شمالی، پروان، کاپیسا و پنجشیر انتقال دادند تا بار دوم در ساحات ذکر شده به نفع داکتر عبدالله رای دهند که در انتخابات آینده این پروسه باز تکرار شدنی است و دولت باید جلو این رای دهی دو مرتبه ئی توسط این فساد گران را بگیرد و قابل ذکر است که در ساحه دشت برچی افراد وابسته به محقق دو، دو بار رای داده اند.

جمع آوری کننده: غلام محمد “محمدی”

2 thoughts on “نگاه مختصری به تاریخ معاصر افغانستان”
  1. هو کې همداسې خبرې دي خو موږ تر اوسه لاهم په خپل منځ کې سره وژنو او د دنیا حال خو لاڅه کوې د خپل افغانستان په حال خبر نه یو، یوازې په دې کې ښه مهارت لرو چې یووبل څنګه سره مړه کړو!!!

  2. د شورای نظار، حزب وحدت او نورو چپاولگرو دلو او قاتلینو څیری بربنډی دی . د تاریخ
    زرینی پاڼی به هیڅ وخت دوی هیر نکړی.

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *