یادآوری:
این مقاله، بار نخست در شماره ی 171 مورخ دوشنبه 13 حوت سال 1394 شمسی در روزنامه ی خوب و به یادماندنی «سرخط»، منتشر شده است. تسلسل رویداد ها، مرا وداشتند در پیوندی که یافته است (مناسبتی) به منظور درک بهتر ناهنجاری ها، توجه هموطنان حساس در مسایل کلان ملی را با نشر دوباره ی آن در دنیای مجازی، به ابعادی جلب کنم که نشان می دهند سیاستگذاری های نادرست، اشتباهات را در اشتباهات دیگر، تداوم می دهند.
بی جا نیست، با تعیینات جدیدی که در شورای عالی صلح می شوند، پول هایی که هدر خواهند رفت (50 هزار دالر، فقط معاش ماهانه ی رییس شورا) تذکر دهیم، روزنامه ی «سرخط»، پس از یک دوره ی نشراتی خوب و عالی، از نشرات بازمانده است. در جویی که کمیت، کیفیت را زیر سوال می برد، این تجربه ی خوب رسانه یی، در حالی که در «جمعه بازار» چور دسترنج فرهنگیان افغان، حتی پول آنان را برای چاپ کتاب و نوشته های شان می گیرند، به زحمات ارزنده، حق الزحمه می پرداخت.
با یک ماه معاش رییس شورای به اصطلاح عالی صلح، می توان به صد ها شماره ی دیگر روزنامه ی «سرخط» را با کیفیت عالی متن و صحافت، ده برابر خوب تر از تمام دستگاه رسانه یی- طباعتی دولت، به نفع منافع ملی، به کار گرفت.
***
اخیراٌ فهرستی از اسامی کسانی انتشار می یابدکه قرار است جزو تشکیلات غیر ضروری شورای به اصطلاح عالی صلح، بار دیگر، اما قسمت های جدید سریال تقسیمات اداری بر اساس اغراض و تعاملات سیاسی- غیر قانونی را بازی کنند. هرچند بخشی از این فهرست، از سوی ریاست جمهوری افغانستان، تایید نشده است، اما نام های افرادی چون ملا فضل احمد معنوی،کریم خلیلی و چند عتیقه ی ادوار تلخی و ناکامی (حاکمیت تنظیمی و پس از آن) آگاهان را به شدت نگران کرده است که با تداخل این عناصر (افراد نامبرده) نه فقط هزل سریال قبلی در سطح کراهت، سقوط خواهد کرد، بل بازیگران نو، از ایفای نقشی عاجز خواهند آمد که نه مهیای آن اند و نه نیت خیر دارند.
ملا معنوی یا از بنیانگذاران مفاد تیم گل مرجان در کمیسیون مستقل انتخابات و کریم خلیلی یا از بنیانگذاران تاراج پُست های دولتی بر اساس سیستم سهمیه ی تعصب قومی- اقلیتی، و کسان دیگری همانند اینان، اگر مشغله ی رسانه یی شورای صلح شدند، به یقین که این اداره ی بی معنی، استمرار بی باوری مخالفان را کشاله دار می سازد و از سوی دیگر با نمایش تاراج پُست های اداری و ضیاع سرمایه ی پولی، اداره ای را به نمایش خواهند گذاشت که اگر روزی مخالفان مسلح، یکی از بهانه های نپیوستن خویش با روند صلح را کتابی کنند، شورای صلح، سوژه ی خوبی خواهد بود.
ایجاد شوری به اصطلاح عالی صلح در حاکمیت حامد کرزی، از همان آغاز، نه فقط تداوم برنامه های غیر موثر و سفارشی گریخته از واقعیت ها بود، بل ایجاد این نهاد با افراد معلوم الحال و از عوامل مهم بحران در افغانستان، داغ دیگری بود که بر دل اولویت ها و منافع ما گذاشتند.
ریاست ملا برهان الدین ربانی در شورای صلح، همانند خاری بود که در چشم مخالفان مسلح گذاشته می شود؛ هرچند ملا ربانی از نیرو دهنده گان و تقویت کننده گان طالبان تا پشت دروازه های ارگ، در جهت تضعیف انجنیر حکمتیار، توجیه یافته بود که خاطره ی ادبی اش جمله ی «طالبان، گروه خود جوش اند!»، حفظ خواهد شد، اما پس از آن که مُهر «شر و فساد» یافتند، دستگاه تبلیغاتی آنان به کار می افتد و طالبان، زاده ی عوامل بیرونی می شوند. صرف نظر از این که تا کنون هیچ تحلیلی به درستی نتوانسته حل مساله ی پیدایش طالبان را در حالی نهایی کند، که شرایط تلخ حاکمیت تنظیمی، به خوبی مهیای حرکتی بود تا همانند طالبان، حوزه های قدرت و امارت، ملوک الطوایفی و فدرالی جنایتکاران تنظیمی و به اصطلاح جهادی را به گورستان هایی مبدل کنند که حتی در سخت ترین قضاوت بر طالبان، نمی توان از آنان مشکور نبود که اگر ده ها تنظیم خاین و جنایتکار را با اعضای آن ها در نهایت کاهش، روانه ی دار مجازات نمی کردند و آنان با آن قواره های فرزندان مادر فولاد زره، کرزی را محاصره می کردند، شاید آن امیدی نیز خشک می شد که با حاکمیت کرزی، چند تکنوکرات و چند تاجیک، هزاره، پشتون، اوزبیک و افراد بی طرف دیگر، فرصت یافتند زنگاره های منافع و اولویت های ما را بُزدایند.
در واقع تشکیل شورای صلح با ریاست ربانی که هرچند با قتل او، یکی از موانع عمده ی ثبات سیاسی برداشته می شود، اما ریاست فرزندش با معاش پنجاه هزار دالری و اضرار دیگری از قبیل وجود اینان در راس دولت، در حالی که چند سالی از تاسیس شورای صلح می گذرد، به درستی شاهدیم کمترین اثر و ثمری در جهت آوردن مخالفان بر میز مصالحه نداشته است. یاد مان نرود، اجحاف ناشی از ساخت و ساز اداراتی چون شورای صلح، در حالی افراط می شود که اکثریت بدنه ی این شورا، از راس تا دون، کسانی اند که از تربیون های مختلف، بانگ می زدند «طالبان، گروه قومی اند!»
گروه مخالف طالبان پس از آب شدن انجماد یخ های کومای شان که در ساحل دریای آمو به وقوع پیوست و ناشی از حرارت ماشین جنگی آمریکا در جهت نابودی امارت طالبان بود، بار دیگر در چنان موقعیت مهم و از چنان شانس طلایی بهره می برند که تجربیات تاریخی کودتای ننگین هفت ثور و تجاوز شوروی، ضمیمه ی آن چه در عقب معاهده ی ننگین جبل السراج، واقعیت های افغانستان را در توهم افراد قوم ستیز، بانی حاکمیتی شد، اگر تا امروز رنج می کشیم، بیشترینه بر اثر بازی بچه ها و دختران گروهک های تنظیمی و حزبی است.
شعار «طالبان، گروه قومی اند!» ازکثیف ترین ابزار برای کسانی بود که با فرار از واقعیت های افغانستان و برداشت های نادرست از تاریخ، فکر کرده بودند بر اثر تصادم طالبان با جهان، افغانان اغفال می شوند. هرچند این گروه بیشترینه پشتو زبان، آنان را در میدان های جنگ، درس های خوبی داده اند، اما ظاهر قومی آنان، می تواند باطن دینی- مذهبی آنان را که در واقع جوهره ی شان بود، در حالی ترسیم کند که با بهانه ی مخالف افراطی و شریک القاعده در سوی دیگر، طالبان را که هیچ گاهی در مقام منافع قوم خویش نرفتند، در حالی از فشار جامعه ی جهانی، تضعیف کنند که با این حرکت، سهم تبار بزرگ و تاریخ ساز آنان در افغانستان نیز تضعیف شود.
آن شعار بی شرمانه (طالبان،گروه قومی اند!) چند سالی سوژه ای بود تا مردم ما فریب بخورند و نخستین روند ستم ملی واقعی در حالی شکل یابد که به درستی به یقین رسیدیم، طالبانِِ بی توجه بر منافع قومی خویش، مخالفان شکست خورده ی خود را فرصت دادند تا با تحریف ماهیت آنان، صرف بر اثر ظاهر پشتوزبان، چپاول، تاراج، تقسیمات اداری غیر قانونی و از سوی دیگر، با تبلیغات گسترده ی ناشی از کمک های کشور هایی چون ایران، تحریف تاریخ معاصر، توهین به بزرگان پشتون، کارنامه ی بزرگ دولت سازی، فرهنگی، مدنی و رفاهی پشتون ها را پایین آورده و در حالی سهم تبار طالبان را مساوی با حضور طالبان به شمار آورند، که در چهارده سال گذشته، بدون شک یکی از بدترین، بی شرمانه ترین و ذلیل ترین ادوار تاریخ کشور خوش را شاهد بودیم.
اکنون، جایگاه تمامی بزرگان دولت ساز، قهرمانان و ایجاد کننده گان افغانستان و برپا دارنده گان آنان را کسانی می گیرند که در چهار گوشه ی کشور، اگر بر اساس پیوسته گی، طول تمامی بنر ها، بلبورد ها و لوایح اهدایی به چند جنگ سالار، قاتل، آدمکش، نوکران و مزدوران ولایت فقیه و آی.اس.آی را متر کنیم، به چند میلیون کیلومتر می رسد.
در زمان نقد تاریخ معاصر و مردان دولت ساز، قید «جعل»، بهانه ی خوبی ست تا ضد پشتون ها از آن استفاده کنند، اما تصور نمی کردیم روزی نیز رسد که جعل با تغییر ماهیت، در چنان شکل و سیمایی مملکت را درنوردد که اگر با تصاویر خاینان به این کشور در جاده ها، نهاد ها، شاهراه ها و شهر ها، جهالت را ضمیمه ی اجحاف روزگار بشماریم، شرم ناشی از این همه دروغ و جعل تاریخی، ضمیمه ی دیگری ست که نسل قربانی چند دهه ی اخیر، با خودش حواله ی تاریخ خواهد کرد.
ریاست ربانی ها و امثال او در شورای صلح افغانستان، توهین محض به مخالفان مسلح بود؛ چه تحلیل و تفسیر آنان در مقام مخالف مسلح و یا به درستی که رییس جمهور غنی در آوان ریاست اش گفته بود (مخالفان سیاسی) نشان می دهد مبارزه ی آنان فقط همان اخباری نیست که مخالفان شکست خورده ی شان از طریق رسانه های تجارتی و تنظیمی، نوکران بیگانه و یا ابزار پاکستان می شمارند؛ بل حقیقتی ست که با این توضیح دکتور رمضان بشر دوست، ناگفته های بسیار دارد.
دکتور رمضان بشر دوست، در یکی از گفتمان ها در دومین ریاست حامد کرزی، از حقیقتی پرده برداشت که مخالفان طالبان، آگاهانه و در جهت سود سیاسی خود، کتمان می کردند.
دکتور بشر دوست در حضور آقای کرزی به صراحت گفت: «من به جا هایی رفته ام که نیروی نظامی خارجی با تمام قوت نیز توان رفتن به آن جا ها را نداشتند؛ اما مردم شورشی و شاکی آن جا ها می گفتند با روی کار آمدن حاکمیتی که جامعه ی جهانی آورد (تنظیمیان+ کرزی) کسانی بر ما حاکم شدند که پیش از این حاکمیت، آنان را بر اثر خیانت ها، دزدی ها، تاراج و چپاول، رانده و مجازات کرده بودیم.
اگر تحمیل و ناگزیری در حدی ست که دستان رییس جمهور غنی را نیز می بندند، خواهش افغانان این است که حداقل با جرات، دانش و عقلانیتی که دارد، شورای صلح را در حالی ابقا کند که تشکیل آن متشکل از افغانان آگاه، تحصیلکرده و بی طرف باشد. طالبان، هرگز بر کسانی روی خوش نشان نخواهند داد که می دانند نه فقط دشمنان قسم خورده ی آنان اند، بل در تفسیر و تحلیل آنان، مجرمان و جنایتکاران جنگی به شمار می روند؛ همان هایی که روزی آنان را با ترکیب «شر و فساد»، متهم و مسخره می کردند.