اگر فقیری در جای امیری به شما وعده ی ثروت دهد، چه تصوری به ذهن تان خطور می کند؟ فقر اقتصادی و بی کاری، در سلسله ی این انتساب به مادر و مادرکلان بیماری هایی می مانند که مردم ما در زاد و ولد آن ها، سطح خط ناداری را در حد ریکارد طی می کنند. در چنین جامعه ای که درگیر شکم است و از فشار آن، رفع مُعضل را رفع محرومیت های گرسنه گی می داند، اندیشه از سطحی بلند نمی شود تا برای بقا، در تنازع حیات قادر شود افکارش را بسط دهد. هرچند ایدیالوژی های مخوف در تقاطع تمایلات تاریخی، مردمانی را ثبت می کنند که در شکم گرسنه، اما بالاتر از خواسته های شکمی، شکم گرسنه به آن دنیا می ورند، اما رواج آن به گونه ای که عام شود، مستلزم همان هزینه هایی ست که برای «چندنامه گان» هدفمند، یا انتحاری می گویند، یا استشهادی یا فدایی.
فقر، با مادر و مادر کلان اش در چهل سالی که گذشت، فرصت ها و شانس های زیاد مردم ما را هدر داده است تا در مجبوریت هایی که در غم شکم بودند، نتوانند از ظرفیت های فکری خویش به طیف نخبه گان ما برسند. اینان به مجموعه ای از مردمان زیادی می مانند که سلاح گرفتند، خیانت کردند، دزدی و کسب حرام پیشه ی شان شد و یا در حرمان از مزایای زنده گی، نفی حیات دیگران را امر خیر می دانند.
با حذر از توضیح فقر، این بافت را که در عطف توجه، حتی فلسفی می شود، کنار می گذرم و در افول به مصایب ما، به جاده ها و اجتماعاتی اشاره می کنم که مردمان دردمند در بند شکم، در اجتماعی که نیازمند تسکین، ترحم و کمک است، در فقر خودشان نیز ریا می کنند تا از گوشت و پوست هم، تغذی کنند.
در گوشه های مزدحم کابل، جوانانی به چشم می آیند که روی یک کراچی دستی، با فریاد های گاه مسخره، حتی مردم را به استهزاء می گیرند: «نوکر بخت و طالع ات باش!» این جمله با دستی از یک قطی چای که شاید برای چندمین بار پوش می شود، بالاست و مردمان متعجب، کسانی که هنوز قیمتی نپرداخته اند، را به خوب جلب می کند. جوانان، نوجوانان و یا پسرکی که فقر، ناداری و بی سوادی در سیمایش، سجل و سند زنده ی چند دهه ی آلام مردم ماست، به مردم پیشنهاد می کند با خرید معادل 250 یا 350 افغانی، از کراچی کهنه ی او، هزار افغانی، صد دالر، یا کالایی بدست آورند که بیشتر از قیمت است، اما به شرط این که نوکر بخت و طالع باشند. کسانی که نیش این بخت و طالع را خورده اند، خموشانه در انتظار اند تا کسی در فریب این بازار، ببازد و در عقده های انبار شده ی مردمان فقیر، همسویی در همه گیری کسانی که بازنده اند، کسانی را التیام بخشد که حاضر نیستند در غم درونی شکم، در حس همدردی در معنویت آن، به دیگران بگویند: این شیادان فقیر و قابل ترحم، شما را فریب می دهند. تازه واردان و بازنده گان قبل، تماشا می کنند و این جریان، زحمات مردمی را هدر می دهد که به سختی به پول بخور و نمیر می رسند.
شبکه ای از چند جوان که از جور روزگار، نابکار و ناخلف اند، با اجرای نمایشات پی در پی در برابر مردمان مردد، ظاهر می شوند و برخلاف کسانی که باخته اند، در برابر چشمان باز مردم، با تادیه ی پول، 250 افغانی آنان مبدل به 1000 افغانی می شود و اگر مساله نقدی نباشد، چند برابر قیمت پول، کالا به دست می آورند. مبایل، ساعت و یا رادیو، تحایف غیر نقدی این بازار اند؛ اما تازه واردانی که در جو این بازار قابل ترحم، جرات می کنند، برخلاف انتظار، به پولی می رسند که در حد نصف قیمت نیز نیست؛ یا اگر مال باشد، ناچیزتر از پول اوست. دلیل فروشنده گان، واضح است: من گفته بودم که بی هیچ نیست. امکان ندارد چیزی نبراید، اما تضمین نکرده ام که حتماً بیشتر از پول شما باشد. زیان دیده در سوخت این باخت، اگر به عقل آید، منصرف می شود، اما استند کسانی که مانند جوانی که به من تعریف کرد بر اثر چند باخت، آن قدر هیجانی شده بود که گفت اگر ادامه دهم، ممکن برنده شوم، اما در اخیر با از دست دادن سه هزار افغانی با جیب خالی به خانه می رود. هنوز سخنان او به اتمام نرسیده بودند که جوانی از شبکه ی این بازار قابل ترحم، با چهره و یا حرکات تهدید آمیز، عقب عقب آمد و جوان معترف را وادار کرد فرار کند. تنی چند از جوانان دیگر در دور نمای این منظر، به خوبی به مشاهده می رسیدند تا بازار را کنترول و در صورت افشاگری مُخلان، دست به کار شده و حتی متحدانه در برابر اعتراض و پرخاش، موضع می گرفتند.
شکم گرسنه گی و مشغله ی فکری ناشی از آن، به راحتی مردمی را فریب می دهد و کور می کند که حتی از خود نمی پرسند این فروشنده گان قابل ترحم با آن کراچی مرحوم تر از مادر کلان فقر، چه جلوه ای دارند که دستخوش فریب اش می شوند و بدون این که در حد زیر صفر، از مغز بخواهند، تسلیم هوس می شوند که گویا آن بی چاره که حتی نام میلیونران و میلیاردران بزرگ دنیا را نشنیده است که چه طور در دوسیه های بزرگ، از پرداخت مالیه فرار می کنند، اما حاضر نیستند به حد یک افغانی- رایگان دهند، چه رمز و رازی دارند که در جاده ای در کابل در نمایشگاه فقر مردم، فریاد می زند اگر نوکر طالع و بخت شویم، از خزانه ی بابه ی او، این گنج شایگان، 250 افغانی ما را به زاد و ولد می اندازد؟ سر و صورت آشفته و فقر مشهود فروشنده گان این بازار، اگر در کشور دیگری باشند، خود سند جرم است تا اجازه ندهند در روز روشن، مردم را چنین به راحتی فریب دهند.