19 سال از دوران فراغت از مكتب گذشت. صداي استاد فدا محمد خان كه مضمون بيالوژي تدريس مي كرد، از گوشم نرفته است. استاد با هرج و مرجی كه در اجتماع آن روزگار حاكم بود، هنگامي كه از دست شاگردان، گفتار، حركات و پندار آنان به خشم مي شد، با خشم آگنده به تمسخر که با نيشخند هايی نیز توام بود، مي گفت:
چه پدران سُستي خواهيد شد! آوردن گونه ي لهجه يي آن جالب تر است:
چي پدراي پوده ي خات شدين! تمسخر استاد، منحصر با اين خطاب نبود. از ميان چندين گونه ي آن، يكي ديگري به يادم است كه در هنگام ضعف هاي جسمي، استفاده ي آن را مناسب مي دانست:
همه ي تان شير پودري خورده ايد!
حالا ساليان زیادی از دوران مکتب گذشته است. خاطرات، تنها يادگار هاي آن روزگار اند. شاگردان آن زمان، به مرداني مبدل شده اند كه در كنار مسووليت هاي خانواده، بايد به آموزش شاگرداني بپردازند كه در برابر آنان، افراد مُهرخورده و مورد تمسخر دوران مكتب بوده اند.
قرار گرفتن در برابر همصنفيان و دوستان دوران مكتب، گاهی و از روي تصادف، باعث تداعي و به يادآوري خاطرات دوران مكتب می شود. جوانان و نوجوانان ديروزی با تغيير هاي جسمانی بزرگ، نتوانسته اند و نمي توانند ياد گذشته ها را بزدايند. آنان حالا طبق سنت ها صنفي مي گشايند كه خانواده نام دارد و بايد رييس، استاد و رهنماي آن باشند.
جواناني كه در بحران بزرگ شدند و طيفي كه در بحران زاده می شوند، از محيطي به نام محروميت متاثر اند. این احساس، آنان را با حرمان و محدويت، ازخانواده تا هنگام آموزش و كار، بالاخره مسووليت، دچار تحمل كاستي می کند.
جوانان و رشد يافته گان بحران، از رهگذر شعوري، افراد آگاه ناهنجار های سياسي اند، اما وجود محروميت باعث می شود اين طیف، آموزگاران و پرورش دهنده گان خوبي براي شاگردان خود نباشند.
کسانی كه در مسيرتغيير رژيم ها، سقوط و برپايي آن ها، از آشوب اجتماعی متاثر اند، با انديشه از بي خانماني و مواجهه با آن،آموزگاري می شوند كه در حفره ی شکم، بیشتر از گرسنه گی می گویند. اين قشر، قادر نیستند از دایره ی خودی، بیرون فکر کنند. آنان آموخته گان و خو گرفته گانی اند كه یادگرفته اند من، جدا از سرنوشت ماست. چنين موجودي كه از روزگار تحقیر می شود، گوسفند است يا گرگ؟!
ناباوری، گسست تاریخی از اندیشه ی ثبات است. در 40 سال گذشته، در آموزشگاه تحمیلی، بی هیچ پرسشی، به انواع داده های اجباری پرداخته اند:
جمهوری کیش شخصیت، کمونیسم، اخوانیسم، طالبانیسم و بالاخره بازار آزاد؛ اما در تمام آزمون های اجباری این ایده ها، مردم را ناکام کردند.
طبقات نشت کرده از درز های اجتماعی در حفره های آن روانه اند. در راه های ناهموار و دشوارگذر، به کدام انجامی دل خوش باشیم؟ آثار روزگار ناخوش، ته مانده های خاطراتی اند که در کسوت مرشد، مشکل است به مریدی سرایت نکند که در برابر ما، به حس آرامش نمی رسد. درسخانه ی وجودی ما، اضطراب را گسیل می کند. تحمل40 سال مصایب، چه اندوخته ای می شود؟
شرح تصاویر:
من (مصطفی عمرزی) با شماری از همصنفیان دوران مکتب؛ حیات الله بخشی (شاعر) و روح الله نیکپا (ورزشکار). این تصاویر در سال 1388، گرفته شده اند. حیات الله بخشی و روح الله نیکپا، جزو دوستان دوران مکتب ما نیستند.