اعلحضرت ظاهر شاه، مخفي بدخشي و استاد خلیلي

(اعلی حضرت شاه محمد ظاهر، استاد خلیلی و سیده مخفی بدخشی)

برای نسل همزاد بحران، تداعی گذشته های خوش، اگر به معنی خاطره باشد، به معنی رشته ای نیز است که در خرد خوبیت آن، می کوشند ماضی و مستقبل را گره بزنند. خاطرات، یادمان ها، افراد و اشخاص، همواره بهانه می سازند تا به یاد گذشته ها و مردمان خوب، به این ذهنیت کمک کنیم که افغانستان ما، همیشه محکوم به جفا و فنا نبوده است. در خانواده ی من که ترکیبی از خویشاوندی پشتون ها، تاجیکان، ترکان، سنی و شیعه دارد، احترام به آخرین شاه افغانستان، با یاد روزگار خوش او، قصه ها و خاطرات خوش همیشه گی بود که از همه می شنیدم.

پس از مصیبت هفت ثور، هشت ثور و تا هرج و مرج کنونی، نسل همزاد بحران، اگر معنی آسوده گی و راحتی را در تاریخ و خاطرات نیابد، آن چه در آن زیست می کند و آن چه در افق های آینده می بیند، هرگز خوش نیست. رشد یک نسل در دشواری، آنان را عادت داده است در این صبوری، قناعت کنند.

واما تداعی گذشته های خوب، به نحوی می تواند کوشش فرهنگی نیک نیز باشد که اگر بازبینی و بازنویسی شود، در هرج و مرج کنونی به یقین که به باورمندان این مملکت کمک می کند «خودباخته» نباشند که گویا همه چیز در 16 سال اخیر، مدنی و واقعی بوده است.

استاد رفیع در برنامه ای راجع به رسانه ها، به درستی انقتاد کرد که به گونه ای از دست آورد های مدنی صحبت می کنند که گویا اگر 16 سال اخیر نبود، افغانستان و افغانان، هیچ شناختی از حقوق بشر، آزادی ها، فعالیت زنان، نوآوری های مدنی، نظام سازی و تمام ضمایم این فرهنگ نداشتند.

در این شکی نیست که از زمان توحش ایدیالوژیک حزبی (هفت ثور) تا تجربه ی اخوانیسم جنگ سرد، ارتجاع دوم، سخت گیری های وحشتناک دینی و هرج و مرج کنونی، اگر ذهنیت ما از تداعی روزگار و مردمان خوب بگذرد، تصور تاریخ دست آورد ها برای نسل همزاد بحران که باوجود سهولت های رسانه یی، دچار فقر فرهنگی گسترده است، از تمدن یک بار مصرف کنونی آغازی می شود که جهال سیاسی- فرهنگی شعار   می دهند.

به یاد گذشته ها و مردمان خوب، تصویری از «آشنای محبوب مردم» با استاد خلیلی و سیده مخفی بدخشی، مرا به آرامش های برُد که بزرگان خانواده ام در انگیختن این حس در من، کمک کرده اند.

تصویر سیاه و سفید اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح)، زنده یاد استاد خلیلی، و زنده یاد سیده مخفی بدخشی که قرار روایت، در منزل شاعر افغان در بدخشان گرفته شده است، پیش از همه، بار دیگر مرا به احترام شاه مرحوم واداشت.

به بیان حامیان سلطنت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح)، دوره ی طلایی او، به ویژه در سالیانی که در سایه ی خرد و منش انسانی اش (دهه ی دیموکراسی)، در کشور دور، عقب نگه داشته شده و مجروح از آسیب های استعمار، شعور حاکمیت به جایی می رسد که تمثیل مردمسالاری در آینده ای که اگر می ماند، به این تعجب برسد که در آن روزگار، اگر چند کشور اروپای غربی و امریکای شمالی را منفی کنیم، چنان برداشت از حاکمیت و آزادی که بر اساس خرد و اراده ی یک انسان واقعی موصوف به شاه شکل بگیرد، اگر از خصلت ذاتی بگذرد، بدون شک وابسته به تعمق، خردورزی و درک حقایقی داشت که شاه مرحوم می دانست و به نفع مردم و مملکت، به حق که «تصامیم عاقلانه می گرفت».

بیش از چهل سال از دوران خوش سلطنت اعلی شاه محمد ظاهر می گذرد، اما یادواره ی او به دینی می ماند که در قبال رسیدن به آرامش های واقعی، بایسته است از یک تاریخ خوش به یاد آوریم و یادآوری کنیم.

در آرامش های سلطنت «آشنای محبوب مردم»، باوجود دشواری های سیاسی، رقابت های درون خانواده گی، عوارض و پیامد های ارتجاع اول، محدودیت ها و نبود امکانات، جامعه بر اثر افراد خبیر، آگاه و وطن دوست، رشد می کند. تقریباً بخش بزرگ زیر بنا ها، آن هایی که داخلی بودند و آن هایی که بر اثر سیاستگذاری های خوب دولت، از کمک های خارجی آباد می شوند، قانون مندی، تجربه ی خوب حکومت داری، مردمسالاری، آزادی های بیان، مشارکت آزادانه ی زنان، رشد فرهنگ سینما، رسانه، موسیقی، ادبیات و شباهت هایی که در این مسیر، افغانستان محصور در خشکه را با آسایش کشور های آرام نزدیک می کردند، در حاکمیت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر، اتفاق افتیده اند.

انسان واقعی و بی آلایش، اگر تعصیل کرده و اهل خبره بود، دوست دار فرهنگی و فرهنگیان به شمار می رود.

زنده یاد استاد خلیلی که از بزرگان و مفاخر ادب و زبان دری در افغانستان است، صرف نظر از گرایش های سیاسی و اغراض او، از کسانی ست که در سایه ی عاطفه و حب اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح)، زنده گی آرام می یابد. استاد خلیلی در کتاب خاطرات اش، در اکثر جا ها از شاه مرحوم به نیکویی و انسان دوستی یاد می کند و از رابطه ی فرهنگی اش با عطشی که شاه مرحوم به هنر و ادب داشت، قصه ها دارد. او در خاطرات خود آورده است که چه گونه پس از قرابت با شاه مرحوم، از داشته ها و دارایی های کتابخانه ی ارگ استفاده می کرد و اوقات زیادی را صرف کرده است تا در مجاورت شاه مرحوم، فرهنگ و ادب این سرزمین را مرور کنند.

در تصویر جالبی که بهانه ی این مضمون شد، استاد خلیلی در برابر اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح) و سیده مخفی بدخشی دیده می شود. تا جایی که من معلومات دارم، اعلی حضرت شاه محمد ظاهر در سفری به خانه ی مخفی بدخشی می رود و به یقین که استاد مرحوم در این ذهنیت کمک کرده است. متاسفانه جزییاتی به جز از این تصویر از سفر شاه مرحوم نیافتم. من شک ندارم که تحت تاثیر حضور یک بزرگ، حتماً آن    شاعره ی دری گو، سروده ای داشته است.

تغییر رژیم ها، ستیز سیاسی که بعداً قومی شد و هزاران بلای دیگر، روی واقعیت های زیادی سایه افگنده اند. افزون بر این، ناداری ها و نبود امکانات، باعث شده حتی در روزگار سهولت های تخنیکی، هنوز هزاران دست نوشته و آثار چاپ ناشده ی افغانان اهل قلم، قلمی بمانند. چند قبل، ترجمه ای از یک شاهکار نویسنده ی معروف فرانسوی، الکساندر دوما را که مرحوم سرمحقق محمود حبیبی به دری یا پشتو (به درستی به یاد ندارم) ترجمه کرده بود، به گونه ی نسخه ی قلمی به «آرشیف ملی» سپردند. توجیه این عمل، بیشتر بر اثر ارزش ادبی کار مرحوم سرمحقق حبیبی بود، اما کسی به خودش زحمت نداد در باره ی ارزش چاپ آن فکر کند.

کتاب «دو ملک الشعرای همروزگار»، استاد حسین فرمند را خوانده ام. در این کتاب پیرامون زنده گانی دو استاد شعر دری، استاد بی تاب و استاد قاری عبدالله»، معلومات زیادی گنجانیده شده اند. به قول استاد فرمند، متاسفانه بسیاری از آثار آن بزرگان، هنوز در نسخه ی قلمی مانده و چاپ نشده اند.

از تفصیل ماجرای سفر اعلی حضرت شاه محمد ظاهر به خانه ی مرحومه سیده مخفی بدخشی، هیچ آگاهی ای نیافتم. تنها عکس آنان با چند جمله ی رسانه یی، دست به دست شده اند.

در کتاب «مخفی بدخشی»، اثر استاد حبیب نوابی که در سال 1366 از سوی کمیته ی دولتی طبع و نشر ج.د.ا نشر شده است، ابیات وصفی یافتم که استاد مرحوم و سیده ی بدخشی به احترام همدیگر سروده اند. تاریخ این ابیات به درستی قید نشده است، اما آوردن آن ها در این مضمون، تسلسل منطقی ای می تواند باشد که شاید با تصویر تاریخی شاه و شاعران، بی ربط نباشد.

استاد خلیلی در وصف سیده مخفی بدخشی می سراید:

خوشم که خضر هم شد فروغ یزدانی

که بشنوم سخن مخفی بدخشانی

کسی که ملک سخن را کند به فیض آباد

خدای باد نگهبان وی ز ویرانی

کنم ز لعل بدخشان به شعر وی دل خوش

که نزد اهل دل این باقی ست و آن فانی

چه خسروان که از این خاکدان فرو رفتند

که نام شان نشناسد کسی به آسانی

ببین به ناصر خسرو که بعد نهصد سال

هنوز تخت سخن را کند سلیمانی

در این زمانه که پنهان نمانده هیچ سخن

ز پرده ار برون گنج های پنهانی

عروس شعر که در حجله است گردآلود

به آب طبع بشویش غبار پیشانی

به خامه ی دو زبان شانه زن به گیسویش

که نغز نیست به زلف سخن پریشانی

به گوش دختر افغان بخوان پیام حیات

که مادری تو و از درد دختران دانی

سیده مخفی بدخشی به احترام استاد خلیلی سروده است:

تو ای ادیب سخن سنجی و سخندانی

در این زمانه که غواص بحر عرفانی

تو استاد سخن پروران این دوری

ز طبع ملک سخن را کُنی جهان بانی

به سوی اهل سخن لطف تو از آن بیش است

که سوی کلبه ی عاجز شدی به مهمانی

مرا که گلشن طبعم خزان شده افسوس

که از سخن قدمت را کنم گل افشانی

به نزد اهل خرد «مخفیا» مکن هرگز

به عقل ناقص خود نسبت سخندانی

یادآوری:

از طریق لینک زیر، کتاب «مخفی بدخشی» را رایگان دانلود کنید!

http://www.afghanpedia.com/projects/libraries/pdfs/get_pdf.jsp?book_id=105boomyp.pdf

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *