انتشار سندی دال بر بی فرهنگی یک بی خبر (عبدالرزاق احمدی) که ظاهراً  سرپرست ریاست معارف ولایت هرات است، در زمینه ی شبکه های اجتماعی، ته و بالا شد، اما طبق معمول، چنان چه باید و شاید، بررسی نشد که آن چه در پرتو تاریکی ستمی گری و سقایی ستایی می کنند، نه فقط استوار بر هیچ حقیقتی نیست، بل درگیر «غم درونی» دشمنی های غیر شعوری و عقده یی که بیشتر از همه در توهم تواریخ خودبافته، گروه و گروهکی را آزار می دهند که گویا گذشته ای داشته اند که حالا ندارند.

به تازه گی هیاتی از مرکز برای بررسی کارنامه ی سقاوی شماری بی فرهنگ، راهی هرات شده اند تا در خلوت های نبود آن رُخ حق، سر از قضیه ی ناخلفانی درآورند که در غیابت تفکر مساله ی تباری ما، هرچند محصور در واقعیت های قومی اند، اما از فرصت های نبود داعیه و حقوق دیگران، برای ساخت فرهنگ توهم، جعل و تزویر، لحظه ای از بی عقلی و فرومایه گی، دست بردار نیستند.

سندی با امضای کسی به نام عبدالرزاق «احمدی» که سرپرست ریاست معارف ولایت هرات است، با تمام شواهد جهالت، منتشر شده است که گویا این آقا به خیال خودش، ضرورتی نمی بیند پشتون های هرات، به زبان مادری خویش بیاموزند. دلیل واهی این شخص، همان ترفند معروف ستمی گری برای رواج زبانی ست که 20 مادر و پدر دارد و آینده اش در گرو رعایت عاریت هایی ست که از 19 زبان دیگر گرفته است و اما رهروان فرقه ی جهالت، با سره سازی نوع «پارس» بر ریشه اش تیشه می زنند.

سرپرست ریاست معارف ولایت هرات، در مکتوب اش نوشته است بر اثر تحولاتی که از سه دهه ی اخیر (اشاره ی واضح به تعاریف ستمی گری از جامعه ی افغانی که با تداخل عنصر خارجی، مصیبت چند دهه ی اخیر است) و با قید اصطلاح مضحک و بی معنی «فارسی دری» که عامدانه وجاهت زبان دری را با قایل شدن به لهجه، پایین می آورد، غیر مستقیم هشدار دهد؛ در ولایتی که 70 درصد جمعیت آن را پشتون ها می سازند و ولسوالی های چون شیندند، اکثریت پشتو زبان دارند، صرف نظر از این کهجامعه ی شهری و پشتون های دری زبان هرات، هرگز آن قدر بی خاصیت و بی غیرت نیستند که به زیان زبان مادری خویش رای دهند- ولو در حد مصرف کاربرد شان نباشد- در مصاحبه ای که امروز در رادیو آزادی نیز از این شخصی غیر آزاد منتشر شد، مدعی شده است«اگر کسی سندی دارد که گرایش های قومی مرا نشان دهد، بفرمایید!» مسوولان و رییس معارف ولایت هرات، همچنان متهم اند که با تقرر افراد از یک قوم (تاجیک) به شدت به ستیز قومی و کشیده گی های ناشی از این گرایش های انحرافی، دامن می زنند.

با ترسیم این مقال، دنبال این نیستم که چه کسی یا کسانی همانند رییس معارف ولایت هرات، در برابر ما قدعلم کرده اند؛ زیرا حیثیت اینان با آن قد پایین، معلوم است، اما ناهنجاری و ضعف های آشکار در کاستی دفاع از داعیه ی ملی و قومی و تداخل عناصر مزدرو و تعدی بیگانه، فشاری را باعث می شوند که اگر در حاشیه های آن ها، چنینبی شرمی ها می کنند، نباید مساله را در حد کردار یک فرد، دوسیه ی مختومه کنیم؛ چه تفکر انحرافی ناشی از قید سه دهه که در مکتوب آن شخص آمده است، نشان می دهد فعالیت های گروهی با پشتوانه هایی که می دانیم از کجا تزریق سیرم بر آن لاشه ی گندیده (فارسیسم) در افغانستان اند، در غفلت و غیابت ما بر درز هاییمی کوبند که بر اثر سنگینی چند دهه بحران، اجازه نمی دهند میکانیسم ساماندهی در افغانستان بر طبیعتی استوار باشد که حداقل این کشور را در یک سده ی پسین، از مزایای کشور آزاد، مستقل و دارای مظاهر مدنی، بهره مند ساخته است.

در حالی که حرکت شرم آور رییس معارف و این فاشیست مدنی و بی خبر را نکوهش می کنیم، امیدوارم پی گیری مساله یبی فرهنگی این شخص، در حد کردار شخصی او دنبال نشود و مراجع مسوول و آن مسوولانی که آگاهانه و دلسوزانه مسایل ملی و قومی ما را دنبال می کنند، قضیه را باپی گیری، ریشه یابی کنند.

جلوگیری از دستیابی به سهولت های زبان مادری که حق هرکسی ستتا در جنب هر زبان دیگر، خودش و هویت اش را بیشتر حس کند و از این منظر، نه فقط تنوع فرهنگ انسانی بر غنا بیافزاید، بل قبول آن به عنوان فرهنگ هایی واضح، مساله را در زمانی که همپذیر شده است به رعایت احترام بیشتر بر واقعیت هایی بکشاند که وقتی به زبان یک هزاره، تاجیک، اوزبیک، بلوچ و … حرمت می گذاریم، از حیث این کردار، پذیرش تنوع ملت افغان با رسمیت آنان، در هر حالتی که باشد، تضاد مثبت در برابربی فرهنگی هایی ست که سند بالا، توهم گروهک هایی را به تصویر می کشاند که هنوز خیال می کنند با وصله ی چند عنصر فرهنگی و ریفرنس تواریخ جعلی، نوعی از هژمونی ای که هرگز در افغانستان نبوده است را به نفع یک اقلیت قومی، تعمیم دهند و از بزرگ نمایی آن، چنان چه مرض ستمی گری ست، منطقی بسازند که وقتی همه در دایره ی بزرگ نمایی آنان قرار دارند، بنابراین، امتیاز ستمی- سقاوی برای خوردن سهم دیگران، شکمباره گی و ناروا نیست. اگر چنین استدلالی را قبول کنیم که نفس ادعای ستمی گری در افغانستان است، پس تمام حوزه هایی که فقط از عنصر اکتسابی زبان استفاده می کنند، سهم انگلیس ها، فرانسوی ها، اعراب، هسپانیایی ها و دیگران را در جایی که میراث زبانی آنان اکنون میلیون همزبان در آسیا، افریقا و آمریکای لاتین را عرب زبان، انگلیسی زبان، فرانسوی زبان و هسپانیایی زبان کرده است، ظرفیت های بشری مردمانی بدانیم که بر اثر عوامل و جبر تاریخ، مستعمره و حوزه ی ثقافتی ایجاد کرده بودند، اما مرز های سیاسی کنونی، واقعیت دیگر می شود.

در واقع هیچ کسی حق ندارد به صرف تعمیم و رواج زبان اش، دیگران را با ترویج اندیشه ی «کاربرد کالایی»، زیان بزند تا با اغماض بر واقعیت های فرهنگی- هویتی در کشوری همانند افغانستان که از  7 ثور تا کنون، بیشترین بلایای آن را پشتون ها بر دوش دارند، با تضعیف مساله ی فرهنگی آنان، داعیه ی برحق قومی برای اعاده ی حقوق و نظم اجتماعی، متاثر از مداخله و دست درازی، در حالی که در نوع بحرانی، باعث بحرانمنطقه یی خواهد شد، ظرفیت بشری این قوم بزرگ، نجیب و سربلند افغانستان را با سرگردانی در مساله ی هویت قومی، در راس استفاده های سیاسی ای بیاندازد که دیدیم گروه های حزبی، تنظیمی و دینی، چه گونه ظرفیت های بشری آنان را برای تضعیف افغانستان، هدر می دهند؛ بنابراین از این (پشتوستیزی) بدتر نمی شود!

ځواب دلته پرېږدئ

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *