در سال 1967 میلادی، سازمان ملل متحد برای کفایت و شایسته گی، ریاست بیست و یکمین اجلاس عمومی این نهاد را به یک افغان، واگذار میکند.این شخص، کسی جز مرحوم عبدالرحمن «پژواک» نبود. مرد سیاست و فرهنگ که با عمری تلاش و نجابت، با وقار تمام در کرسی یک نهاد معتبر جهانی، قرار میگیرد.
عبدالرحمن «پژواک»، متولد شهر همیشه بهار ننگرهار است. او، از نخستین محصلاني به شمار میرود که در نخستین سالیان تاسیس مکتب طب که بعدها به سطح فاكولته ي طب کشور، ارتقا کرد، در برابر استادان، قرار میگیرد.فردی که بعد ها پژواکخواسته ها و آرزوهای مردم شد و با اندیشه های انسان دوستی و خیرخواهی، شهره ي دنیا می شود، در مسیر تحصیلات طبی، میکوشد با اختیار طبب روانی (فرهنگی)، روح را درمان کند.
مرگ پدر و جور بی بضاعتی، عبدالرحمن را وامیدارد با تواناییکه در زبان انگلیسی داشت، با ترجمه، امرار معاش کند، اما از همین زمان، رو به فرهنگ آورد.
استاد پژواک با تاسیس ریاست مستقل مطبوعات و کار در این ریاست، به زودی توانایی های خویش را به نمایش می گذارد. از این تاریخ به بعد، او در مسیری قرار میگیرد که در امتداد آن، فعالیت های بزرگی نهفته بودند.
مرحوم پژواک به حیث سفیر و مجری بسیاری از سفر ها و وظايف بیرونی در کشور و در جهان، شناخته میشود. چهارده سال خدمات وی به صفت نماینده ي دایمی افغانستان در سازمان ملل متحد، او را به یک شخصیت جهانی مبدل می کند که در کنار انجام فعالیت های کشوری، در بسیار از ماموریت های بین المللی، به حیث مسؤول نیز اشتراک کرده است.
جست و جو در فعالیت های رسمی استاد پژواک، با گونه گونی بسیاربه همراه است. این سعی نشان می دهد که این مرد فعال، چه گونه در یک مسیر طولانی، دست آورد های پُر اهمیتی در سیاست و فرهنگ کشور، داشته است.
با کودتای شوم هفت ثور، همانگونه که همه ي دار و ندار مادی و فرهنگی با تغییرات بی رویه و بی جا، بی مقدار می شوند، میهن ما از وجود آن فرزندان خویش نیز محروم می شود که با خلوص نیت، برای رفاه مردم و کشور میکوشیدند.
استاد پژواک مانند صد ها هموطن مسلمان و آزاده ي ما که موفق به کناررفتن از رژیم کمونیستی شده بودند، شماری در قطار مجاهدان حماسه ساز و شمار دیگر با آرایش فرهنگی در برابر شیطان سرخ، قرار ميگيرند.
مرحوم پژواك با بیماری به شهر لندن ميرود و با بازگشت، «انجمن حقوق بشر» را تاسیس مي كند که به صورت مخفی، برای آرمان های افغانستان آزاد، فعالیت می کرد. این کوشش ها با رد پیشنهاد ببرک کارمل برای اشتراک در جبهه ي نام نهاد «پدر وطن»، سفر هجرت را برای استاد به ارمغان میآورد. او در کنار سفر به دهلی برای مداوا، با بازگشت به پاکستان ، فعالیت های گسترده ای را میان هموطنان آغاز میکند. این فعالیت ها با چنان حُب وطندوسی انجام میشوند که حکومت پاکستان را مجبور می کنند استاد را با نام «شخص نامطلوب»، برای خروج از پاکستان، هشدار دهند.
استاد با پناهنده گی در دفتر سازمان ملل در پاکستان، اجازه ی پناهنده گی در آمریکا می یابد. او در آن جا با پیگیری فعالیت هایش، بر طرح صلح ژنو که در آن، به مجاهدان افغان، اجازه ي حضور داده نشده بود، اعتراض می کند.
زنده یاد استاد پژواک در تمام مدت هجرت، لحظه اي در برابر منافع ملی، اتحاد مجاهدان و آرمان های مردمی، تغافل نکرد.الی سال 1374 خورشیدی که به عمر 76 ساله گی وفات می یابد، از غم و اندیشه ي کشور، غافل نبود.
حاصل آفرینش های های ادبی و فرهنگی استاد که فرصت پرداختن به مقال ادبيات و فرهنگ اند، مشخصه ها و یژه گی های خود را دارند. او، نویسنده و شاعر خوبی در زبان های دری و پشتو به شمار میرود.
آثار مرحوم پژواک، بیشتر بر اثر سعی دوستانی منتشر و معرفی شده اند که در کنار او، از نزدیک می شناختند. مشاغل بی شمار سیاسی و اجتماعی، تخلیقات مرحوم پژواک را دور از مدیریت او نشان می دهند.
عبدالرحمن «پژواک» در حلقه اي از فرهنگیان نامی، برای سرزمین و مادر وطن، کوشش ها و کشش های زیادی دارد. اندیشه های او، سرشار از اخلاص برای سرزمین و پیام دهنده ي زنده گی و آزاده گی اند؛ همانگونه که در کردار نيز از این عناصر، بهره ي بسیار داشت.
زنده یاد استاد پژواک در حالی که شاهد شعار های برعکس کمونیستان بود که چه گونه در عوض خانه، لباس و نان، مردم را بی خانه، برهنه و گرسنه کردند تا در گستره ي میلیونی، آواره ي سرزمین های بیگانه شوند، فقیرانه به کام مرگ رفت.
استاد حبیب الله «رفیع» در مصاحبه ای با من، خاطره ي جالبی از زنده گی دشوار مرحوم پژواک نقل کرد که با کمک مالی برادرش، جریان داشت.
در روز الم انگیز عاشورای سال 1374 خورشیدی، مثل این که عاشورای فرهنگ و سیاست باشد، استاد عبدالرحمن «پژواک» با مرگ اش، از پایان پژواکی حکایت میکند که دیگر رو نخواهد داد.
یادواره ی بزرگانی همانند مرحوم پژواک، بیشتر با این اهمیت به همراه است که طیف آنان، مجریان دورانی بودند که در سلطنت اعلی حضرت شاه محمد ظاهر (رح) و ریاست جمهوری شهید محمد داوود، در ابراز وجود افغانستان نوین و مطرح در جهان، کوشیده اند، اما با حدوث کودتای ننگین ثور، نه فقط از فرصت های بیشتر ساماندهی کشور محروم می شوند، بل از نخستین طیف دوره های حذف، ترور و مهاجر افغان به شمار می روند که پس از هفت ثور، باور های ملی و میهنی آنان، بازخوانی نشد.
تجربیات مهم فرهنگی، اجتماعی و سیاسی پژواک ها، در همهمه ی روزگاری که مقدر شده بود در سرنوشت ما، بیگانه بنویسد، از تداوم ندای واقعی افغانان، باز می ماند. این صدا در عقب طبل جنگ، یک نسل اولاد افغان را از گذشته ای محروم می کند که در زمینه ی منطقی و تاریخی آن، از تجارب دولت داری مرحوم امیر شیرعلی خان خان تا پایان ریاست جمهوری شهید محمد داوود، به پهنای بیش ازیک قرن، تحلیل خواسته ها، براساس منافع مردم و مملکت بود.
یادواره ی بزرگانی که مخلص ملت اند، سعی منطقی ست تا با وصل رشته های عمداً بُریده شده، شعور جمعی برای حذر از بیگانه، مردم را به حال خودشان بازگرداند.
جامعه ی بحرانی ما که روی تحمیل ایده های وارده، مردم را دشمن می کند، به ندای پژواک ها، بسیار نیازمند است.
یادآوری:
این نوشتار، جزوی از نوشته های کتاب «افغاننامه» است. این کتاب کوچک را «انجمن شاعران و نویسنده گان افغانستان» در دور دوم فعالیت (پس از طالبان) در سال 1393 خورشیدی با تیراژ هزار جلد، منتشر کرده است. بازنشر آن در دنیای مجازی، به منظور دستیابی هموطنان به محتوای کتاب است. بر اثر نبود امکانات مالی، موفق نشدیم کتاب «افغاننامه» را دوباره چاپ کنیم. این کتاب، اکنون نایاب است.