مصطفی «عمرزی» ||
شيوه هاي كهن اداره ي خانواده، بخشي از سنت ها و عنعناتی اند كه با حضور در همه جا، كمتر مكان و نشاني را مي توان يافت كه براي واقعيت و ميزان زشتي آن ها، تعريف دهند. گرچه از مزيت دنيا مجازي كه هزاران دلخواسته و ساختار شكني را مجال داده است، بهره مند شده ايم، اما فهم ناشي از اين مزيت كه در جامعه ي خشن ما، زمينه ي بروز را به راحتی مجاز نمی دانند، ميزان تاثيرات مثبت را كاهش و ناگزيري گذر زمان را قيد مي كند. در اين كه در هر روندي، گذار از مرحله ي تجربه، حتمي است، شك نداريم، ولي ضروریاتی که جهش سريع می خواهند، ما را تشويق مي كنند مقدار بيشتری در تلاش باشيم.
براي آن كه بتوانم نياز براي شتاب را آشكارايي دهم، به نمونه هاي تاريخي همان جهش هایي اشاره مي كنم كه در ايران، تركيه و آسياي ميانه، با وجود بُعد منفي اثرات و پيامد ها، جوامع فرورفته در منجلاب بدبختي، عقب مانده گي و خرافات را در مسير هايی رهنمون شدند كه توانایی های نو و همه گاني آن ها، مديون همان جهش ها و تحولات اند.
تركيه ي عثماني با اراده ي آهنين مصطفي كمال «آتاترك»، جامعه اي را كه ساليان زيادي مي بايست مرارت تحمل مي كرد تا از شر عقب مانده گي هاي ناشي از تفكر و مديريت گذشته بيرون شود، در مسير تركيه اي قرار داد كه در جغرافياي كنوني، كشوري با ثبات، صاحب حيثيت و وجاهت مردمي است و توده هاي آن، قادر اند از تمام مزایای زنده گاني كه درگذشته ها، بر اثر تفكر كهنه، محدوديت داشتند، بهره ببرند.
ايران در حاكميت رضا «پهلوي» از گذشته هاي گرو مانده در طرز تفكر آخندان و تعاريف سنتي، در مسيري بُرید كه تركيه رفته بود. گرچه نمونه ي ايراني با تغييرات تباري و فكري، مدرنيسم را اختيار كرد، اما طرح هاي استعماري، دشواري هاي اين كشور را با خلق تفكري به نام فارسيسم، در همان محدوده هايی قيد می کند كه ناسيوناليسم ترك در تركيه، باعث كشيده گي هاي قومي با غيرتركان و كردان قرباني شد.
آسياي ميانه يا حفره اي از جهالت منطقه، با فرهنگ هاي سخيف، ميراث هاي امارتي و سلطنت هاي شوم و گرو رفته در حرمسرا ها كه پشتواره ي بزرگ ادبيات مداحي و فرهنگ های جعلي، كمرش را شكسته بودند و توان نداشت با كاروان تمدن همراه شود، پس از حضور هرچند خونين و غير حقوقي روسان در منطقه كه سر به هفتاد سال استعمار مستقيم شوروی نیز رساند، فرصت يافت خودش را از گندابي بيرون كند كه بهترين نمونه هايش در آثار نويسنده ي بزرگ تاجيك (صدرالدين عيني)، بازتاب يافته اند.
كشور هاي استقلال يافته از اتحاد شوروي، يكي پيش و ديگری عقب، اما با كمال تعجب دريافتند حضور هفتاد سال شوروی، گرچه عادلانه نبود، ولي باعث شد مردمان اين ناحيه با انديشه ي عملگرايي، خيلي جلوتر از آنی باشند كه با دارايي هاي قرون وسطايي خودشان، صاحب بودند.
افغانستان ما كه با عبور از سده ي ناميمون نوزده و تجربه ي حاكميت های قبل از هفت ثور، آهسته آهسته و منطقي، همراه كاروان جهاني می رفت، با تحول هفتم ثور و پيامد هاي آن تا سقوط حاكميت طالبان، دچار موجي از انديشه ها و ملاحظاتی شد كه يكي در جهت نقض ديگر، فرصت تعقل نمي گذاشتند.
سنت هاي حاكم بر جامعه ي ما كه توتم ها و تابو ها نيز اند، در كل، چنان بر طرز انديشه و پندار افغانان، تاثير مي گذارند كه حتی ساختار شكن ها و كساني كه جرات ناديده انگاشتن را دارند، نتوانسته اند تا پايان بروند.
جمود فكري كه ناظر سنت ها، عنعنات و قيود موروثي فرهنگي و برداشت هاي ديني ماست، در محسوس ترين حضور، از جایي شروع مي شود كه «خانواده» نام دارد. اين محيط كوچك انساني، نخستي محلي ست كه تا بُرش پيكره ها (فوت بزرگان)، پدرسالاري را به عنوان چكش محكم كاري جمود فكري، همواره دارد.
انسان ها كه در كليت و ساختار، تفاوت ندارند، تفاوت را زماني بروز مي دهند كه در تعاريف ديني، رويكرد پرهيزگارانه دارند و در تعاريف انساني، ويژه گي ها و توانايي هایی را آشکار می کنند كه به عنوان ظرفيت های آنان براي كردار غيرمعمولي، شناخته مي شوند.
انسان بر اثر ظرفيت اش با محيط و اطراف برخورد مي كند و بر اساس اين ظرفيت، واكنش نشان مي دهد. نمونه هاي فراواني وجود دارند كه سخنان، منطق كودكان و نوجوانان، گاه مرز هاي پدرسالاري و تجربيات بزرگان را شكسته و با قوت و قدرت، شگفتي زاده اند.
ظرفيت هاي طبيعي و خدا دادي، توان انسان را در امر شناخت و برخورد، چنان زیاد و متحول مي سازند كه گاه زودتر از موعد، پندار و كردار انساني، او را ياري مي رسانند براي مقاصد، سريع تر باشد.
محيط زنده گي و خانواده در افغانستان با نمونه ها و دگم ناشي از فرهنگ هاي سنتي، نخستن سد نه تنها جوانان، كه از مراحل كودكي و نوجواني آنان نيز به شمار مي آيد.
پدرسالاري و سنت ها كه گاه در جای احترام غيرضروري، قرار می گیرند، جوانان پرورش يافته در اين محيط را خيلي پيشتر، هشدار مي دهند كه حتي با قرار گرفتن در مسير مكتب و پوهنتون، نتوانند در امر زنده گي از آموزه ها و تجربياتي به راحتی استفاده كنند كه از آن جا ها مستفيد می شوند.
جمود فكري متكي بر رعايت احترام های غیر تعریف شده ی خانواده گي و ملاحظه ي صد ها پديده ي ناصواب فرهنگي، ادبي و اجتماعي كه بعضاً حتی دين را متاثر كرده اند (رسوم ناپسند عروسي و مرده داري)، معضلاتی اند به بزرگي تمام دشواري هاي ما.
جمله ي اعتراضي «تو چه مي داني؟!»، عبارات تمسخرآميز «خوردكلان كار» ، «با اين سن و سال- اشاره به كوچكي- در ميان بزرگان حرف نزن!»، توتم و تابوي «بگذار بزرگ تر ها حرف بزنند!»، صورت هاي معمولي و نماينده گان همان جمود فكري اند كه تا هنگام مراسم فاتحه بر روان بزرگان مرحوم، اجازه نمي دهند از آن عضو مهم بدن (مغز)، استفاده ي بهینه کنیم كه سال ها را براي نگه داري آرايش جلد آن ها (موها) در غم كمي و زيادي، سفيدي و سياهي، مودار و کچلی، بر ما تحميل كرده اند و اما محتويات درونی، توجه کمی را جلب می کنند.
شرح نقاشی:
Clemente_Francesco_Atlas_1982