اواخر سال 1388 شمسی بود. آوازه ی یک شبکه ی رادیو- تلویزیون مجهز که امکانات مالی داشت، شایقان کار در رسانه های صوتی- تصویری را بیشتر می کرد. بالاخره در جمعی دوستانی که از طریق کار در کابلبانک، وارد شبکه ی رادیو- تلویزیون باختر شده بودند، تجربه ی کاری را گسترده ساختم.
طی یک سال کار در شبکه ی باختر در سمت های عضو واحد خبر، عضو بورد رهبری، مسوول ارزیابی نشرات و مسوول واحد فرهنگی، حجم فعالیت هایم در این شبکه به صورت مضاعف و متنوع، تجربیات بسیار موفق و عالی بودند. می توانم بگویم پس از کار در رادیو- تلویزیون باختر بود که وارد فراخنای کار فرهنگی شدم. تهیه ی برنامه های فرهنگی و نگارش نریشن های مختلف برنامه ها، تاثیرات زیادی روی استراتیژی کاری ام برجا گذاشتند. هرچند نویسنده گی حرفه یی را بین سال های 1382- 1383 آغاز کرده بودم، اما ماهیت آن ها اکثراً طنزی و انتقادی بودند.
متاسفانه اطمینان ما از این که با پشتوانه ی یک بانک متمول کار می کنیم، دیر نپایید. از یک سو ایراد جدی وارد آمده بود که بانک ها اجازه ی رسانه ی وابسته ندارند و از سوی دیگر، ایجاد شبکه ی باختر به منظور فعالیت های واقعی فرهنگی نبود. طی یک سال، کمبود بودجه روی فضای تلویزیون سایه می افگند. باوجود تلاش ها و پشتکار همکاران که در شهرت زودگذر تلویزیون نقش داشتند، انکشاف و رقابت های رسانه یی، مستلزم حمایت های گسترده ی اقتصادی بودند. در جریان یک سال کار، با تمام امکانات دست داشته، سطح نشرات تلویزیون را به اندازه ی بلند بردیم که بیشتر از توقع بود، اما این دست بالایی نیز نتوانست در جلب توجه مسوولان کابلبانک مهم تلقی شود. افراد بی نام و نشانی که در کار دکانداری و تجارت بودند، گاه و ناگاه سرمی رسیدند و از همه بدتر با پیشنهاد های مسخره، ما را دلگیر می کردند. یادم می آید یکی از این مسوولان پیشنهاد کرده بود برای جلب مخاطب، برنامه ای از سگان ولگرد شهر بسازیم. او اصرار و تاکید می کرد تصویربردار با تعقیب سگان در کوچه و پس کوچه ها سر از زنده گی آنان درآورد.
خلیل فیروزی که پس از فرنود، همه کاره و در کار هایی جلوتر بود، هرازگاهی به تلویزیون سر می زد. این شخص که فرزند زنده یاد فقیر فروزی است، برخلاف آن متوفا که فرهنگی بود، نشانه ی پدر نداشت. این شخص از طریق قاچاق و تجارت غیر قانونی سنگ زمرد پنجشیر که از سوی مرحوم مسعود مدیریت می شد، شهرتی به هم می رساند. او در پشاور به کمک و لطف تاجران پشتون، زمرد ها را می فروخت و از این طریق اعاشه و اباته می کرد. سر و کله ی خلیل الله فیروزی در شبکه ی باختر، بیشتر بر اثر حمایت های او از این شبکه بود.
کابلبانک با ابتکار یک قمارباز مشهور (شیرخان فرنود)، از اساس مشکل داشت. ساخت و بافت ها، خلیل فیروزی را نیز از شرکای مهم این بانک می سازد. این شخص با چهره ی هیولایی، اما دستان باز، زنده گی ای درست کرده بود که اوج تفنن یک متمول را نشان می دهد. صرف نظر از ماجرا های فساد جنسی که در یک مورد، رد پای او را با یک خواننده ی زن (غ. س) در تعمیری در کلوله پشته یافتند، دختران مختلفی با اندام های پروتز شده با وی به شبکه ی باختر می آمدند. این شخص به گونه ای شناخته می شد که گویا موجودی پول های بانک از صدقه ی سر اویند. جالب است بدانید سیاه سر مورد علاقه ی او که چندان بدک نیز نیست، در سوژه های رسانه یی به نام زن ثروتمند اخبار شده است.
چنان چه گذشته ی فروزی به نام قاچاقبر سنگ های زمرد مشهور بود، بنابراین جای او به نام متخصص اقتصادی مسخره است. در کابلبانک داستان های زیادی از بی سوادی های او درست کرده بودند. باری شبکه ی نت بانک خراب می شود. نقل کرده اند که خلیل الله فیروزی با تندی خواستار وضاحت می شود. به او می گویند مشکل در سرور (وسیله ی تخنیکی) است، اما او با ناآگاهی تمام می گوید، زود اخراجش کنید! زیرا پنداشته بود سرور، اسم شخص است.
جناب فیروزی نیز که علاقه ی زیادی به تلویزیون داشت، به ما سر می زد. در یکی از جلساتی که همه از روی ظاهر با او همنوایی می کردند، پیشنهاد برنامه ای را می دهد که به جای بحث سیاسیون، از آنان دعوت به مبارزه ی تن به تن می شد.
در زمستان سال 1389 شمسی، شبکه ی باختر از کار بازماند. سقوط کابلبانک، ما را غافلگیر کرد. بدتر از همه، ماهیت جرمی کار تلویزیون، در کنار ضیاع سه ماه معاش من که در حدود 1500 هزار دالر امریکایی می شد، ماه های زیادی عقب اداره ای در رفت و آمد بودیم که مسوول تصفیه ی حساب های کابلبانک بود. در همان رفت و آمد ها بود که آگاه شدیم، شبکه ی باختر، نمونه ای در دایره ی فساد گسترده ای بود که مجری اکثر آن ها، افراد و اشخاص وابسته به احزاب و جریان های اقلیت های قومی بودند.
تراکم یک میلیارد دالری پول در کابلبانک، در کنار تمویل موضعگیری های ضد ملی افرادی که از کابلبانک استفاده می کردند، دزدان با پشتاره را به حدی مهارگسیخته می کند که پنداشته بودند با شراکت افرادی چون محمود کرزی، خانواده ی قسیم فهیم و دخل افراد کلان وابسته به دولت، هرگز به سراشیب بدنامی سوق نخواهند شد.
جایی که ما در آن دل خوش کرده بودیم، منفذی بود برای استفاده. از بودجه ای که شاید میلیون دالری بود، پول های کلانی را حیف و میل می کردند، اما سهم واقعی تلویزیون، وجوه اندکی بود که فقط در حد تامین حقوق کارمندان و بخور و نمیر می رسید؛ یعنی میلیون ها دالر را به نام بودجه ی تلویزیون بیرون می کردند، ولی اندک آن ها را برای مصارف تلویزیون اختصاص می دادند.
با مرگ شیرخان فرنود، دستگاه اراذل تنظیمی بهانه یافته است. در حالی که در حدود 540 میلیون دالر امریکایی از سپرده های ملت مفقود اند، حامیان دزدان با پشتاره، از ستم ملی صحبت می کنند. در این میان از ظلم زبانی نیز سخن گفتند. به باور آن ها، مرگ فرنود، حصر خلیل الله فیروزی و امثال آنان، بیشتر به این خاطر صورت گرفته است که پشتون نیستند. این سقوط اخلاقی، جزو تبارز خصایص سیاسی شده است.
با تایید مراجع تحقیق و عدلی که نظارت بین المللی نیز دارد، از بیش از یک میلیارد دالر کابلبانک، در حدود 900 میلیون دالر را حیف و میل کرده اند که تا هنوز 540 میلیون دالر آن مسترد نشده است، اما اراذل تنظیمی از بی وفایی و ستم قومی صحبت می کنند. فرهنگ کیش شخصیت که با اشتراک مسوولان تکنوکرات، یا به اجبار یا برای جلب حمایت تنظیمیان نهادینه شده است، عقل و منطق را زایل می کند. بُرنده گی ناشی از «بدستایی»، همه را پشت سر می گذارد. فکر می کنم کس یا کسانی از چنین موضع گیری هایی سود می برند، اما ضرر این کار دامن آنان را نیز می گیرد.
حمایت های جناحی از افراد بدنام، آنان را به حدی از مردم دور کرده است که امروزه اکثر حامیان دزدان با پشتاره، از این که می بینند حمایت هایی آنان، مجرمان را به همه چیز رسانده است، اما سهم اکثر حامیان هیچ می شود، خشمگین اند. رقابت های ناسالم، حتی سالم ترین افراد جامعه را درگیر کرد تا با چشم پوشی، فرصت های دیگری میسر کنند که اگر می بینیم جای خود ما را دیگران گرفته اند، آرای تعصب ما کارساز بودند. نتیجه ی حمایت از دزدان با پشتاره را به چشم می بینیم. فقط خدا کند تکرار نشود!
شرح تصاویر:
تجمع کارمندان معترض شبکه ی رادیو- تلویزیون باختر در صحن این شبکه. شرح این ماجرا نیز بد نیست تعمیری که در آن استدیو های شبکه ی باختر را اعمار کرده بودند، جزو املاک غیر قانونی بنیاد مسعود شمرده می شد. ظاهراً پس از ناکامی ایجاد تلویزیونی به نام «کهکشان» که شاید پول هایش را دزدیده باشند، بر اثر تفاهم با کابلبانک که سهم احمد ولی مسعود را محفوظ می کرد، شبکه ی باختر را راه انداختند.
تعمیر شبکه ی باختر، اصلاً مربوط دولت بود. گفته می شود دارالتادیب کودکان بوده است، اما در جریان جنگ های داخلی به دست حزب وحدت نیز می افتد و از آن به عنوان زندان استفاده می کردند. مسوولان امنیتی تلویزیون که شبانه نیز در آن جا حضور داشتند، از وضع عجیبی سخن می گفتند. یکی از خدمه های تلویزیون که شبی را در آن جا سپری کرده بود، با استرس و ترس زاری می کرد که دیگر هرگز شبی را در آن جا سپری نخواهد کرد.
سنگینی عجیبی در فضای تلویزیون حاکم بود و تعریف قصه هایی که موجوداتی را دیده و حس کرده اند، همه را می ترساند. گفته می شود افراد حزب وحدت، مردمان زیادی را در آن جا شکنجه و به قتل رسانده بودند. این مکان که در جوار کوچه ی خانه ی محمد محقق، نزدیک ایستگاه دهبوری واقع است، پس از حمله ی انتحاری در چهارراه خانه ی محقق، متروک می باشد.