سنجش یک جانبه، دور از خرد است؛ زیرا ارتباط موضوعات، امر طبیعی شناخته می شود. داوری پیرامون حضور گویا غیر موثر حزب اسلامی در پروسه ی صلح، به معنی نبود نفوذ انجنیر حکمتیار نیست. مخالفان مسلح با ابتکار عمل از تمام ضعف ها استفاده می کنند. تشجیع افراد به منظور دفع غیر مسلمان، بی عدالتی هایی که زاده ی حاکمیت های ائتلافی بودند و ناتوانی های دولت، در بسا از موارد طالبان را در جای دولت قرار داده است.
در تمام جریان نبود حزب اسلامی، پیوستن او به دولت افغانستان، فقط برای امیدواری های صلح نبود. چنین برداشتی، جزوی از مساله ی صلح بود. نمی دانم گزارش های اخیری که در آن ها کوشیده شده پیوستن انجینر حکمتیار با دولت را ناچیز جلوه دهند، چه قدر مبرا از سیاست اند؟
پیوستن انجنیر حکمتیار به دولت، معنی دیگری نیز داشت. حزب اسلامی با ظهور طالبان در این تحریک استحاله می شود، اما جا افتاده گی تاریخی و نفوذ گسترده ی آن به عنوان بزرگ ترین تشکل جهادی افغانان، باعث زوال حزب نشد.
حزب اسلامی در مقایسه به سایر تنظیم ها، به ویژه تنظیم های اقلیت ها، با تغییر ظاهر، هنوز در بدنه ی طالبان دیده می شود. منتها ورود افراد سنین پایین و ناراضیانی که بر اثر عملکرد حکومت ائتلافی به دشمنان دولت مبدل شده اند، با سقوط طالبان، حزب را در جایگاه قبلی قرار نمی دهد.
تحریک اسلامی طالبان افغانستان با ماهیت ضد تنظیمی به وجود آمده است. این حزب در زمینه ی داعیه ی اسلامی از احزاب جهادی تفاوت دارد. پیوستن انجنیر حکمتیار با دولت بر اساس منطق پذیرش زیان های جنگ بود. ناراضیان این حزب، ولو با جنبش کمتر، اما در دایره ی نفوذ ایدیالوژیک، ساحه ی جذب مخالفان دولت را بیشتر کرده بودند.
با پیوستن انجنیر حکمتیار به دولت، عدم توازن تباری که از رهگذر فشار مضاعف تنظیم های اقلیتی، دولت را با اکثریت مردم مواجه می کرد، تا اندازه ای رفع شده است. این که مثال حکمتیار باعث تشویق سایر مخالفان می شود یا نه، بر اثر مهارت های استخبارات منطقه، محتمل به نظر نمی رسد. تولید نسخه ی داعش که به بهانه ی اسلام کامل، خشونت را اعمال می کند، در حالی مشکل آفرین شده است که رویکرد طالبان در زمینه ی ستیز به اخذ مسوولیت ها مبدل می شود. آنان در ساحات تحت کنترول خود به مسایل قضایی مردم رسیده گی می کنند و در برابر مالیه از پروسه ی اقتصادی و امنیتی حمایت کرده اند.
معنی دیگر پیوستن حزب اسلامی، کاهش فشار از رهگذر تنظیم هایی بود که بر اثر تحلیل حزب در تحریک اسلامی و اجبار کنار گذاشتن احزاب اکثریت مردم (پشتون ها)، دولت را عملاً تابع برخورد های سکتاریستی، سلیقه یی، قومی و جناحی احزاب اقلیت ها قرار می دهد.
از گزارش های تایید شده ی جنایتکاران تاجیکستانی که به نام مترجم در کنار اعضای جبهه ی به اصطلاح مقاومت، خارجیان را می فریفتند تا مناطق پشتون نشین را به نام مراکز طالبان بمبارد کنند تا درون دولت هایی که رییس جمهور قبلی تحت وهم تنظیم ها حاضر نیست تذکره بگیرد، جای خالی نمونه ای که در برابر تنظیم های غیر پشتون از منافع اکثریت نماینده گی کند، پروسه ی پیوستن انجنیر حکمتیار به دولت افغانستان را سریع ساخت. هرچند اختیار موضع، ولو منطقی تباری برای حزبی که داعیه ی اخوانی دارد، ظاهراً مناسب به نظر نمی رسد، اما روشنگری ها و نمای واضح بی عدالتی هایی که باعث شدند بستر زنده گی پشتون ها ناگوارتر شود، حتی بسیاری از اخونیست های دو آتشه ی پشتون را نگران ساخته است. آنان دیدند که در نبود آنان، دولت هایی که هرچند با پشتون ها رهبری می شوند، اما با فشار و زیاده خواهی های غیر پشتون ها در جای خالی ای که از اکثریت مردم ایجاد شده است، مواضع عداوت می سازند.
ابراز مخالفت با هویت ملی، توهین، استهزاء انحصار و از همه بدتر ایجاد فشار بر دولت تا به بهانه ی طالبان، جامعه ی پشتون ها دچار جنگ و ویرانی شود، نگرانی های آشکاری را خلق کرده اند که حالا باعث وحدت نظر اکثر احزاب و جریان های پشتون شده اند. رفقای خلقی از خیانت ها و جفا های پرچمی ها می نالند و برادران جهادی از این که می بینند برخورد جهادیان و مقاومتچیان غیر پشتون، نه اسلامی است و نه افغانی، آزرده استند که چرا زودتر به دولت نپیوسته بودند.
از شانس بد با ایجاد بازار جهاد، حقایق و درک تاریخ ما با تکفیر جهادی، به جای این که جلو برود، به عقب رفت. نفرین کل تاریخ افغانستان که در دوران جهاد، فقط 9 ماه یک آدم معمولی و بی مقدار را می پذیرفت، در ساخت ایده هایی کمک کرد که تا سقوط امارات اسلامی طالبان، به ضرر ما تمام شدند.
پیوستن حزب اسلامی به دولت و مواضع ستودنی آن در دفاع از هویت ملی، حاکمیت مرکزی و اصول افغانی، موضوع دیگری ست که نباید به بهانه ی صلح، حذف شود. این درست است که مخالفت های حزب اسلامی با دولت، به ناهنجاری های گسترده ی تخریب و جنگ نرسیدند، اما این جریان با نفوذ گسترده و تجربه ی وافر تقابل با تنظیم هایی که به مرحله ی افغان ستیزی رسیده اند، حزب اسلامی و انجنیر حکمتیار را مهم می سازد.
ما از همان آغاز گفته ایم که مساله ی صلح در افغانستان، حتی با پیوستن طالبان نیز حل نمی شود. تمام تحلیل های سیاسی ثابت کرده اند تا زمانی که حکومت افغانستان از عناصر مخل، وابسته و غیر حرفه یی عاری نشود و مدیریت منابع، اولویت ها را تضمین نکند، منافع و نحوه ی برخورد کشور ها و همسایه ها با ما، اوضاع کنونی را حفظ می کند.
تا قبل از کودتای شوم هفت ثور که بستر اجتماعی افغانستان مبدل به سنگر ها و مواضع بیگانه گان و همسایه گان مغرض نشده بود، برخورد کشور هایی چون ایران و پاکستان با افغانستان، مقید به مقرار، قوانین و منشور های بین المللی بود. دولت با اعمال حاکمیت در تمام جغرافیای افغانستان، جلو وضع محاسباتی را گرفته بود که پس از هفت ثور، در داخل دولت با حکومت داران و در بیرون با تنظیم ها، اما بیگانه گان را مجال می داد که تاکنون نیز از طریق دست درازی، تجاوز، تشویق ارعاب و بدتر از همه کشتار و ویرانی، به گونه ای باج بگیرند.
دست بالای نفوذ خارجی از زمان شوروی تا کنون، به معنی تحمیل اقلیت بر اکثریت نیز بوده است. ناسازگاری طبیعی این موضوع، دولت های کرزی و غنی پشتون را نیز ناکام ساخت. فشار مضاعف روی اکثریت مردم با دعوای رفع انحصار، حکومت را به دایره ی انحصاری اقلیت هایی مبدل کرد که حتی برای اشغال پُست و قدرت، هنوز هم از کبود ظرفیت بشری و مسلکی در تنگنا قرار دارند.
چهل سال تحمیل مصایب که اکثراً روی دوش پشتون ها سنگینی می کند، از خلقیان پشتون تا پشتون های تنظیمی و طالبانی، همه را متوجه کرده است که باور های ایدیالوژیک آنان با طرد تاریخ و ستیز جهانی، کشور آبایی و اجدادی را در حراج احزاب مغرض اقلیت های قومی قرار داده است.
چه گونه می توان به مفاهیم ملی قایل شد، در حالی که بدنه ی تحمیلی احزاب غیر پشتون در حکومت، از افغان ستیزی برای تداوم انحصار و ایجاد کشیده گی نیز استفاده می کنند.
پیوستن انجنیر حکمتیار به دولت، یک رخ دیگر واقعیت است. با آمدن او، تصور ما از ارتباط، جدا از تنگنای تحلیل هایی ست که به نام صلح، می خواهند پیکره ی بی سر پشتون های افغانستان، انبوه جمعیت آنان را در هرج و مرج بازی های سیاسی و تنازع از فشار کلیت واحد باز دارد.
معنی دیگر پیوستن انجنیر حکمتیار این نیز است:
سخنرانی ستودنی امیر حزب اسلامی افغانستان در شمالی که با قاطعیت از هویت ملی دفاع کرد: