برگزيده و برگردان: س . سېلنی (بازنگری و ويراستاری از مؤلف)
از کتاب اتنو- لنگويستيک ((پښتو او پښتانه د ژبپوهنې په رڼاکې)) پوهاند دکتور م، زيار
تک بيتی پشتو (لنډۍ) منسوب به دوشيزۀ سهاک، يکی از عشيرۀکنونی ((سليمانخيل)) باری نخست زير تصوير پشتی کتاب از سوی نويسنده به چاپ رسيده بود.:
( يم خو سهاکه، ستانه نه يم
ښېرې مې وکړې، ژڼي وينې غورځوينه)
(منم سهاک، نه روحانی – دعای بد کردم، از دلهای جوانان خون ميريزند)
اگر انگيزۀ ازدواج سکندر مقدونی با رخشانه (Rox̌ āna)، جلب پشتيبانی قبايل ساکه يا ساکان در فتح قلمروی آريانای شمال شرقی و جنوب شرقی و سرزمين هند بوده باشد، همچنان انگيزۀ ازدواج سبکتگين با بانوی زابلی، و ياهم هدف بابر از ازدواج با بی بی مبارکۀ يوسفزايی، در عين خط مطيع و پشتيبان سازی افغانان، سير نموده است.. به گونه ی که بابر خود انگيزۀ خويشاوندی با يوسفزايی ها را آشکارا اعتر اف می نمايد:
((براي آنکه مردم يوسفزايی ها را از خود سازم، به همين دليل دختر ملک شاه منصور را خواستگاری نمودم. زيرا آنان بحيث نماينده گان افغانان يوسفزايی به حضورم بارياب شده بودند…)). (← تاريخ حافظ رحمت خانی).
تصوير بالا که از روی مجسمۀ رخشانه در اتن يونان برداشته شده در چاپ نخست کتاب با (لندی) مربوط بر روی پشتی آن به چاپ رسيده ، ولی اين بار پيوست بازندگينامه اش آورده شده و روی پشتی عکس دختر فيلمی که جند سال پيش روی پردۀ چاينال چهارم تلويزيون بی بی سی آمده، جابجا شده است..
البته در چاپ اول رخشانه بنابر يادداشتی زنده ياد پوهاند جاويد دختر يکی از بزرگان قوم پاميری بنام ” اکسيارتس” شناسايی گرديده بود، ولی اين بار به استناد اثر انگليسی که برگردان پشتوی آن را از ترجمۀ اردوی بانو انجم سلطان شهباز،آقای قادر خاطر در اختيار مؤلف گذاشته، روشن گرديد که رخشانه دختر اکسيارتس يا وخيارتس (Oxyartes) يکي از سرداران. و به روايتی والی ولايت سغديانا مربوط دولت باختر(باکتريا) بوده است.
پوهاند حسن کاکړ، سابق استاد پوهنتون کابل می نويسد که ((آمو)) با نام يکی ازاقوام سه گانۀ ساکه ((هومه ورگه < امو ورگه)) ارتباط داشته و پدر رخشانه يکي از اراکين اداري منطقه يی يا والی قلمرو باختر بود .
استاد مورگنستيرن Morgenstierne( Georg) خاورشناس شهير نارويژی بنابر دلا يل آريانشناسی تاريخی و دوست شينواری بر بنيان منابع باستانشناسی روسی درزمينه، اسلاف پشتونان، کوشانيان و يفتليان، به عبارۀ ديگر، نياکان پا مير يان به شمول آسيتيان قفقاز ، در برگيرندۀ جمهوری خودمختار اسيتی فدراسيون روسيه و به حيث ولايتی از جمهوريت گورجستان، و نيز(داهيان) داهستان (دا غستان) جمهوری خود مختار ديگر روسی در ماورای قفقاز ازباز مانده گان شاخۀ (هومه ورگۀ ساکی) بودند. بنابر تحليل فونيتيک- اتمولوجيک آريا نشناس يادشده زبان پشتو همراه با دو زبان پاميری (ييد غه و منجی) گروه واحدی راساخته که در اوايل دورۀ ميانگين سال ( ۱۹۰پيش تر سايی) با گوينده گان شان يکجا از شمال شرق يعنی (پامير و با ختر) از راه بالا مرغاب (بادغيس) به (زرنگيای) اوستا و (درنگيای) پارسی باستان کوچيده، و آنرا به نام تباری شان ساکستان (سيستان) مسما ساختند.تا در (سال (۷۰ پيش ترسايی) مرکز امپرا تو ری مستقل و بار دوم در ائتلافی باپارتانب ه نام ((سيت وپارت)) را قرار دادند. (ص۲۶۷- ۲۷۶کتاب)
پس از فروپاشی امپراتوری مربوط، به دست دودمان موريای هند به سرکرده گی (آشوکا) گروه واحدی زبانی ساکی نيز دستخوش تجز يه شد.در حالی که پښتو زبانان در جنوب باقی مانده، از سيستان تا غور، وادی هلمند وارغنداب و به تعقيبش، غوړه مرغه (اراکوزيا)يا (ارغستان) امروز) و کسی غر (کوه سليمان) به تشکيل حکومت های ملک الطوايفی پی يکديگر پرداختند، نزديکترين خويشا وندان شان ،يعنی گوينده گان دو زبان ديگر به زادگاه اصلی خويش در پامير بر گشتند. درخور ياد آوريست که منجی برخلاف خواهر بزرگش يدغه (يدغو) که از اوايل دورۀ نوين آريانی همراه باگوينده گانش به درۀ چترال کوچيده، هممانند بيشترينه زبانهای پاميری به حيث زبان گفتاری باشندگان درۀ منجان پا برجا مانده است.
ادعاي تاجيکان در مورد انتساب (رخشانه):
نويسندۀ کتاب (دکتور زيار) خاطر نشان ميکند که در همآيش ((اوستا و فرهنگ باستان)) در پوهنتون همبورگ سال۱۹۹۸ همين که دررابطه به مقالۀ تاريخی- تحليلی اش، تصوير رخشانه را به روی پروجکتور قرار داده و او را به سلالۀ سکايی آرياناي شمال شرق منسوب ساخت، تاجيکستانيان نسبت به ايرانيان بيشتر احساساتی و برآفروخته شده ابراز داشتند که گويا رخشانه از اهالی ولايت سُغد مربوط تاجيکستان بوده است!.
دکتور زياردر پاسخ آنان دلا يل آواشناختی زير را ارايه داشت:
تقابل همخوانهای بندشی آغازی (g-d-b گ -د-ب) زبانهای آريانی جنوب غربی و ( γغ ل و) شمالشرقی اين خط مرزی شناسايی کرده اند..به گونۀ مثال در برابر واژه های (گاو- ده- برف) پارسی، سمنانی، لوری، بختياری،سيوندی… ، پشتو واژه های (غوا-لس- واوره) و زبانهای پاميری با کمی ديگرگونی آوايی مانند (غژ-ذوس-وفره) قرار دارد.← به ص ۵۵ کتاب سری بزنيد.
بنابرآن شما فارسی زبانان به شمول افغانان ((دری زبان )) به حوزۀ جنوب –غرب آريانزمين مرتبط هستيد، که تعدادی وسيع شما يکبار در يورش سکندر مقدوني تا انهدام دولت پارس به سرکرده گی داريوش سوم و بار دوم در اوايل اسلام در رويارويی بااعراب و شکست و فرار يزدگرد سوم شاه ساسانی به طرف (شمال شرق)، به بيان ديگر به سوي فرا رود (ماو راؤ النهر) آواره شده ايد! »
تاجيکستانيان و ايرانيان با استناد از فردوسي با افسانه های ادبی و اسطوره های تخيلی اش حتا نويسنده هاو مورخين دست اول يونان را به شکل تمسخرآميز به چا لش کشانده و از داريوش شکست خورده چی يک قهرمان بزرگی تراشيده بود ند؛ و دومين شاعر حماسه سرا، نظامی به نوبۀ خويش از زبان دارا گويد: (… مه جنبان مرا تا نجنبند زمين) و باز اين خيلبافی ناب می باشد که گويا، سکندر مقدونی بعد از کشتن دارا با دخترش ازدواج کرده بود ! .
در حالی که واقعيت تاريخی چنين يک ماجرأ را يکسره رد نموده وپوهاند حسن کاکړ(۳۶–۷۳) بر بنياد تاريخ هرودت آن را بدين گونه مورد روشني قرار ميدهد:
(( در يک درگيری کوتاه ، خانواده سلطنتی داريوش بدست سکندر افتاد که با تمام حرمت ، در حفظ و سلامت وعزت باحرم او برخورد نمود، داريوش با سکندر از در ديپلوماسی پيش آمد ، حتا در پيشنهاد سومی از او خواست تا با دخترش ازدواج نمايد و درمقابل جهيزش سرزمين هاي امپراتوری را از فرات تا غرب قبول کند ، ولی سکندر چون ساير غالبين اين پيشنهاد وي را رد کرد و در۳۳۱ پيش از ميلاد لشکر وسيع اش را در گاگه ميله Gaga Mela درهم شکست و سپس شهر هاي بزرگ سوسا (Susa) و ( پرسيپو ليس Persi Polis) را تصرف نمود ، (خودش) به سوي شرق گريخت،جايی که بيسوس (Bessus ) والی باکتريا ،در حومهء دامغان به زندگی اش خاتمه بخشيده و خود اعلام پادشاهی نمود))
به هر روی، روکسانه (( Roxsana )) با رسم الخط های جداگانه از خاور تا باختر در زبان هاکماکان به حيث اسم عام مؤنث، و (الکساندر،سکندر) با شناسۀ اسم مذ کر، تا امروز متداول ميباشد.معادل فارسی و اردوی آن (رخشانه) ، و درپشتو شکل((روښانه)) با عين معنای ((روشن)) اختيار نموده که با(raoxshna) اوېستا همسويي دارد .در بيشترينه از زبان های اروپايی وارينت اصلی (روکسانه) بوده و در زبان روسی و شايد در ديگر زبان های سلاوی به شکل ((اوکسانه)) تغيير يا فته است ،به گونۀ مثال نام گويندۀ برنامۀ تلويزيون روسی (rt) به زبان انگليسی ( Oxana) ميباشد.
واژۀ ((روشانی )) نام يکی از زبان های پاميری که با زبان شغنی ويژه گی های مشتر کی دارد، عين معنا را ميرساند. تاريخ پژوهان يونانی شکل اصل بومی ساکی ( Roxana) را به اصطلاح تخنيکی آوانگاری (ترانسلېترېشن -transletration) ضبط کرده اند. آنها دراين ارتباط برخلاف روميان و سپس انگليسان سعی و دقت نهايی را به خرچ داده ، طوری که دراين ارتباط سنگ نبشتۀ سدۀ دوم ترسا يی (جيلم پنجاب) کلمۀ پښتوی ميانه (چشتنه) به معنای (امير)، منسوب به گورنر ساکی يامقلوب آن کاسی (کاسمير يعنی مير کاس (کشمير)، کاشغر، کسی غر (کوه سليمان) بوده که درواژۀ پشتوی نوين شکل (څښتن)) را به خود گرفته که معنای آن (مالک) و به گونۀ مجازی به معنای (شوهر) می باشد.
گيرشوويچ (۳) اسم امپراتورزنی دررأس اتحاديۀ تاريخی اقوام سه گانۀ سکايی در باختر زمين (باکتريانا) را مطابق تلفظ ساکی کهن با عين ( transletration ) يا برگردان حرف به حرف نامواژۀ يونانی (Zaranaia ارايه کرده که برابر کنونی آن (زرينه) ميباشد؛ همان امپراتور زنی که (سترېنگيوس Stryangaios) يکیاز (مقام های عاليرتبۀ ((مادها)) گرويدۀ اش شده و با پاسخ رد دست به خودکُشی زده بود.
چند سال پيش کانال چهار تلويزيونی بی بی سی فيلمی را به نمايش گذاشته بود که براي جلب توجه بيشتر بيننده گان، با افزايش اين صحنه که گويا رخشانه می خوا ست در انتقام گيري از در بندکشيدن کشورش (باکتريانا) سکندر را در بستر خواب به قتل برساند !
در اين جا توجه شما خوانندگان گرانی را به فشرده يی از برگردان داستان فيلم به کوشش قادر خاطر جلب می نمايم :
تسخير قلعه سُغد :
اين قلعه بر فراز کوه پايه ها بنا شده بود و باشنده گان آن چنان مغرور بودند که گويا هيچ نيروی جهان نميتواند قلعه را بدست آورد، سکندر ازاين امر آگاهي قبلی داشت که سردار قبيله با اعضای خانواده و افرادش در آن به سر می برند و اين قلعه بر بلندای کوهی شامخ اعمار گرديده که دسترسی بآن کار سهلی نيست. حينی که سکندر با رزمجويان آزموه اش به قلعه رسيد، دريافت که مردم با آذو قه لازم و آب و دانه پيش از پيش سنگربندی نموده بودند و درآن موسم زمستان پر برف ،کمبود آب نيز محسوس نمی کردند. سکندر از همه نخست به آنها پيام داد :
(( اگر شما فرود آمده، خود را تسليم کنيد ، صحيح و سالم می مانيد و نيزاز غرا مات جنگي معاف ميشويد ! )) .
باختريان پيشنهاد سکندر را رد نموده، در مقابل بر سکندر صدا زده و او را به مقابله فراخواندند:
ای سالار مقدونی، تو در اين جا توانمندی بالاشدن را نداری، دوباره به عقب برگرد و يا چنان سربازانی را بيآور که چون پرنده ها بال داشته باشند تا به اين جا بتوانند برسند!
اين تهديد و تمسخر براي سکندر خوشآيند نبوده و در پی تسخير قلعه شد، مشاوران نظامی و سربازانش هم در زمينه همنوا گرديدند.
سربازان پرنده :
سکندر سه صد تن چنان سربازانی را از لشکريانش برگزيدند که هم جنگی دلاور و هم کوهنوردان آزموده بودند، به آنا ن رهنمايي نمود که در بالاشدن بر فراز کوه، کنارهمان صخرۀ صاف و لغزنده را بگيرند و هنگام رسيدن به قلعه، بيرق هاي دست داشته شان را به اهتزاز درآورند. آنها نيز تا پيش از صبحدم و در يک تو فان برفی با استفاده از ريسمان و ميخ ها عزم تسخير قلعه کردند که از جمله سيصد سرباز سی تن آنان پايين افتاده جان سپردند و متباقي خود را در طلوع آفتاب بر قُلۀ کوه رساندند .
سکندر از پايين بر باختريان صدا زد که : سربازان بالدارم را ديديد که چگونه بالا شدند، باختريان، همينکه به عقب نگريستند و چشم شان بر سربازان مقدونی افتاد، حيرت زده و دست وپاچه شده، خود را در برابر عمل انجام يافته، غريو و فر ياد ((امان امان )) سر دادند ، زيرا آنها صرف از راه سهل و دروازه بزرگ پاسد اری ميکردند و از صخره هاي دشوار گذاری بی اعتنا بودند. سردار هم مردمش را در قلعه گرد هم آورد و برايشان گفتند که اکنون بجز سلامی تسليمی چارۀ ديگر ندارند!
ازدواج سکندر با دختر سردار باختری :
سکندر با رسيدن به قلعه از دروازۀ بزرگ آن گذشته و بر برج هاي باختريان بيرق هاي خودش را مشاهده ميکرد که در اهتزاز اندو دشمنانش به هر سو افتاده اند، در دم دروازۀ بزرگ ايستاد و به تماشای مردم مشغول شد که با دست بالا پيهم از قلعه بيرون می آيند و با احترام از برابرش می گذرند، در همين موقع دوشيزه يی زيبارو توجه اش را جلب کرد که با ادای يک احترام چون تيری از برابرش رد شد ، امپراتور مقدونی بر اوصدا نموده پرسيد، او دختر نامت چيست ؟
او پاگرفت و به عقب نگريست و با لکنت و دلهره گی پاسخ داد ، روکسانه !
سکندر پيش رفت ، دستش را گرفت و بوسيد، او بدون واکنشی دوباره دور خورد و راهش را به سوی پايان در پيش گرفت ولی موهای دراز و افتاده بر پشت و شانه اش قلب و ذهن امپراتور را به گروگان گرفته، و مصمم شد تا با رخشانه پيمان وصلت ببندد .
قلعه سُغد تسخير آخرين سرزمين او بود و در همين جا با رخشانه به صورت رسمی ازدواج نمود . اين حادثه نزديک به سال( ۳۲۵ پيش ترسايی) به سن هژده سالگي رخشانه اتفاق افتاد .
رخشانه پس از ازدواج به دو اصل (مذهب و شوهرش) عشق ميورزيد و در سفر هند با سکندر همراه بود . با اين وصلت اکثر يونانيان بلند پايه رضايت خاطر نداشتند، ولي هدف و مرام او جلب ياری وهمکاری باختريان برای اشغال بقيه مناطق قلمرو شاهنشاهی انان از کوه های قفقاز در شمال تا بحيرۀ هند در جنوب و نيز در تسخير هند بوده و دراين کار پيروز هم شد.
به هر روی ، زن و شوهر يکديگر را نهايت دوست داشتند، رخشانه با آن که يونا نی نبود، باز هم خود را از خو و خصلت سکندر و فرهنگ عام يونانی اگاه سا خته بود.
بعد از درگذشت سکندر( ۳۲۳ ق م ) آن شوکت و ابهت حاکميت بزرگ با انبوهی از مشکلات سياسي روبرو شد ، چنانچه ازاين رهگذر رخشانه و کودکش (سکندر چهارم ) پسر پس مرگی سکندر مقدوني دچار نابسامانی ها شدند. با وجودی که مادر سکندر (اولمپياس) عروس و نواسه اش را دوست داشته و خاطر شان را نگه ميداشت ، ولی همين که او به سال ۳۱۶ ق م در تلاش تصاحب سلطنت شد ، برای مساعد ساختن زمينه به سال ۳۱۰ پيش ترسايی رخشانه و پسرش را از برابرش بردا شت .
ناگفته نماندکه فردوسی در شهنامه اش از دختر رخشانه نيز يادآور گرديده ولی در منابع يونانی ذکری ازآن به عمل نيامده است.