محترم عبدالنافع همت ژورنالیست وطنز پرداز یکنیم دهه پسین کشور که حالا با BBC در کابل کار میکند، در روزهاییکه صدها هزار زایر به عربستان سعودی رفته بودند تا حج فرض خود را بجا آورند، طنزی به زبان پشتو نوشته بود که در رسانه های اجتماعی خوب بازتاب یافت و مورد استقبال بی نظیر قرار ګرفت.
در این طنز آمده است که در بین ذواتی که از افغانستان به جمع حجاج پیوسته بودند، آدم نما های بود که فقط برای ادا در آوردن، دروغ ګفتن، نمایش دادن، عکس های سلفی ګرفتن، فخر فروشی، افاده فروشی، خدا و مخلوق خدا را بازی دادن و ریای کامل عازم آن دیار مبارک شده و در واقع پول و شکم و امکانات و زور و تفنګ خود را برای چندمین بار به رخ مردم کشید و به آنها ګفت که حج با پول حرام، با پول دروغ، با پول چور، با پول رشوت، با پول بیت المال، با پول مواد مخدره، با پول قاچاق، با پول اختطاف و پول باد آورده کیف دګر دارد!
به هر صورت اصل ګپ بر سر طنز عبدالنافع همت بود. همت مینویسد که در کابل دو نفر اعضای پایین رتبه یک باند اختطافچی توسط تلفون با هم صحبت میکنند. (الف) از (ب) میپرسد که چطور شد کار اختطاف پسرک صراف بکجا رسید؟ (ب) جواب میدهد که آنها بسیار زحمت کشیده و طفلی را اختطاف کرده اند. اما در جریان پرسان و جویان معلوم شده که این طفل پسر صراف نه؛ بلکه بچه یک خیاط است!
(الف) که از (ب) در مقام بزرګتر است به او دشنام میدهد که چطور با دو چشم بینا و بازوان توانا پسرخیاط را با پسر صراف اشتباه ګرفته و تیر بهدر زده است! (ب) عذرګویان جواب میدهد که اشتباهی صورت ګرفته و خلاصه که راپور میدهد که خیاط نیز حاضر است تا در ازادی پسرش ده لک کلدار تادیه کند!
(الف) به (ب) با جدیت میګوید که خانه خراب پسر صراف صد لک کلدار قیمت داشت، حالا ما با این ده لک چه کار کنیم؟ تو این مصرف قربانی ره در کابل بیبی، تو این مصرف سفر رییس ګروپه به حج بیبی …
خلاصه که (الف) نمیتواند تصمیم بګیرد که این ده لک را بګیرد یا نه! و مجبور میشود که به رییس خود در صحرای عرفات زنګ بزند. رییس بعد از سلام مختصر به (الف) میګوید که او برادر مسلمان اشکهایم جاریست، از بسکه توبه و استغفار کشیدیم، ګلویم خشک شده، ایجه سه ملیون مسلمان در عرفات در محضر خالق بی همتا ایستاد استند، نماز میخوانند، توبه میکنند، اشک می ریزند و بعد دفعتاً یادش می آید و میپرسه که او بچه (الف) همو بچه صراف چطور شد؟
(الف) از کابل قصه را به سمع رییس در عرفات میرساند و در اخیر میګوید که صد لک خو از دست رفت، حالی به همین ده لک خیاط بسازند که خداوند با کسانی است که قناعت پیشه میکنند!
رییس از عرفات میګوید او بچه اګر تو اینجا در عرفات میبودی، از بسیار ګریه و فغان میمردی. ای چه حال است خدایا! سه ملیون مومن در محضر خداوند حاضر استند و اشک میریزند. او بچه مه ده همی وخت همو رهبر ریش سپید یادم امد ، اګر او نمیبود، حالا ما بودیم و هم بودنه جنګی سابق. خداوند ایناره تا قیامت زنده داشته باشه که اینه مه ده عرفات هستم و تو در کابل زحمت میکشی!
و از (الف) میپرسد که او خیاط فقط همی ده لکه داره؟ (الف) از کابل جواب میدهد: ولا اګه در این وقت آدم ګپ آدمه باور کده بتانه، از بس دروغ و غلطی زیاد شده، آدم شاخ میکشه و اضافه میکند که خیاط قسم و قران میخوره که انګشتری زن و قالین فرش و دیګ خانه ره فروخته و ده لک تیار کده …
رییس که در عرفات و در محضر خدا به زاری ایستاده، به (الف) چند ناسزا میګوید و علاوه می کند که در عرفات ملیون ها مومن در برابر خداوند ایستاده اند و استغفار می کنند و توبه ها میګویند و صلواة میفرستند و تو خاین یک کار را درست انجام داده نمیتوانی.
خلاصه کلام اینکه رییس در اخیر به (الف) میګوید که خداوند با صابرین است، ده لک خیاطه بیګی و از خداوند در همینجه، در عرفات عاجزانه درخواست میکنم که اجرشه بما ارزانی کنه و اګر نه اصلاً قابل تحمل نیست.
طنز عبدالنافع همت با کمی دستکاری به پایان رسید. امید که شما نیز در احساس درد بزرګی که بعد از مطالعه این نوشته کوتاه به سراغ خواننده با احساس میآید، با من همنوا بوده باشد. قلم همت تواناتر بادا!
به برادرم همت صاحب و آرینزی صاحب وهمه برادران ایکه با زبان،قلم ،صلاحیت و سیف اش برای تقرب الی الله در مقابل مفسد،منافق ،فاسق و فاجر ،ملحدین و معامله ګران جهاد می کنند!
السلام علیکم و رحمة الله.
مفهوم حدیث شریف که میفرماید : اګر دو طبقه ای از مردم فاسد شوند همه ای مردم فاسد میشوند وانها عبارت از امرا و علما اند.
متأسفانه که مفسدین جاهل با شرانګیزان منطقوی و جهانی دست بدست هم داده و برای بذر فساد در افغانستان و منطقه قرارداد بن رابدست فسادپیشګان انداختند که بالاخره افغانستان را در ردیف فاسد ترین کشور جهان قرار داده وهمان مفسدین ګرګ صفت هنوز هم فربه تر ودرنده تر شده و امروز اګر از اصلاح ،خدمت وخیر توصیه ای صورت می ګیرد ،برای آنها از، پیش کله ای خر یاسین خواندن ،بیش نخواهد بود وباید ګفت که وزیر شدن ،آسان ولی آدم شدن بسیار تربیت ، آدمیت و لقمه ای پاک میخواهد ورنه این فحاشی سیاسی کار هر افغان نیست ،چنانچه شاعر می ګوید
نسازد علم بی اخلاق فخر مرد را ظاهر
ګر به ظاهر درس دهد صد فخر رازی را