مصطفی «عمرزی»
گاه از اين كه مشاهده مي كنیم پشتوني در جهت نقد تاريخ و حضور خودش، تفسير ستمي مي خواند و با آهنگ احزاب بحران مي رقصد، فكر مي كنم جامعه ي ما با سرعتي كه ناشي از فشار بيروني نيز است، در سراشيب زوال، حتي توان ندارد با چنگ انداختن بر موانع شيب سقوط، مقداري از سرعت بكاهد و حداقل اجازه ندهد آسيب هاي جسماني، بخشي از اجتماع انساني اين كشور را كمتر عذاب دهند.
فوران نقد و دست گذاشتن بر روشنايي هاي تاريخ پشتون ها، به گونه اي ست كه وقتي پشتوني بخواهد بر خودش بيانديشد، ناخودآگاه، مفاهيم و نتايجي را منتقل مي كند كه از بدترين آدرس هاي كار تاريخي، بيرون شده اند؛آدرس هايی كه حتي خوب ترين هاي آنان (مانند مرحوم غبار) نتوانسته اند خودشان را از مسائل معاضدت و عداوتي كه بر اثر رفتار هاي خصوصي و شخصي اند، در مقال تعريف تاريخ كه مستلزم بيرون شدن از كالبد قومي و سليقه يي ست، موفق بيابند.
اكثريت آن چه در بحث تاريخ پشتون ها در افغانستان معاصر نوشته و پرداخته می شوند، هرگز بركنار از ستيزه هاي نمانده اند كه بيشترينه ي آن ها را در نقد هار، حربه اي براي ضربه مي دانستند و بر اين گونه و از رهگذر رواني، اجتماع پشتوني را با هاله اي از بهتان ها، تهمت ها و بازخواني هاي غلط، دچار نوعي ستيز با گذشته ي خود مي كنند كه زير انبوه انتقاد، همچناني كه واقعيت خودشان را فراموش كرده اند، در سردرگمي ناشي از حجم بزرگ تبليغات، خودباخته و در وضعيت رواني منفي، جا خالي كنند تا كساني كه در مقال هويت خويش نيز بي چاره اند، در برابر آنان، ادعاي «بومي» در آورند.
در حاكميت بيش از ده سال رييس جمهور كرزي كه گاه در بي خيالي ها، متوجه نشدند بزرگ ترين دستاورد آنان (آزادي بيان) حجيم ترين تفكر ضد منافع ملي، افغانستان و قوم پشتون را به نفع ديگران زاده است، اين اميدواري را نيز می دادند كه قوم ما در مواجهه با انواع افتراء كه از گونه هاي رسانه يي تا نشر در حوزه ي فرهنگ و گردهمايي ها می شوند، متوجه باشند نياز براي اولوليت بر فهم اصالت هاي شان از آدرس پشتون هاي آگاه، غير وابسته و منصف كه خود درنگي بر مساله ي دقت است تا با كنار كشيدن از زير باران نقد غير پشتون ها، در زير ناودان آن دشمنانی قرار نگيرند كه با شعار هاي راسيستي (نژاد پرستانه) شرم آور و يا هم با قرائت هاي دگم از دين و مذهب و يا هم با دانش كتابخانه يي و گير مانده در ايديالوژي هاي توريدي كه كمونيستان افغان از همه نوع و چپ پشتوني از نوع رفقای هم پيمان با پرچميان و ستميان را جزو بدبختي هاي ما كرد، در دام ديگر نيافتند.
سفارش مي كنم پس از دسترسي بر منابع آگاهي و فهم بر مساله ي تاريخ، سياست و پژوهش، نياز داريم گذشته ي روشن خويش را همانند تكيه گاهي براي رو به جلو، قدرتي بدانيم كه پس از فهم از واقعيت هاي آن، ما را در جهت حقوق و منافع بر حق انساني و قومي ما، انگيزه مي دهد در كشوري كه خود ساخته ايم و دار و ندار قابل تعريف اش نيز در كليت و ميراث زحمات خودماست، زماني كه دچار آفت تجاوز بيگانه شديم، از فهم ناشي از تاريخ واقعی خود، مساله ي حاشيه وی نمانیم.
مهمترین فاکت در نقد هار غیرپشتونی، ساخت فرهنگ برای کاستن از توان روانی ماست، تا در تعمیم آن، فرهنگی جا بیافتد که دیدیم و می بینیم، تبلیغات عدو، در حدی ست که اگر دزدان، رهزانان، خاینان و امثالهم قدیس می شوند، باید مبارک شان باشد که نوع کار آنان برای وارونه نمایی، خیلی بهتر از موضع ما در دفاع از ارزش های افغانستان و افغانان است.
اگر می پندارید راست نیستیم، به اطراف خویش، به شهر ها، خانه ها، اندیشه، فرهنگ و رسانه های ما بنگرید! در این شهر اشباح، سایه هایی تاریکی انداخته اند که در قالب ریفورم تاریخ- از منظر سقاوی- ستمی، باید هم عناصر 40 سال خیانت، ویرانگری و تجاوز، خوب باشند و اما زمان و زمینه ای اغماض شود، که جهاد، مقاومت، حضور مدنی و فرهنگی از خودکش بیگانه پرستان، سقاوی و ستمی را در دو کارنامه ی تمدنی «سرچپه»، قافله سالارانی معرفی می کند که در تحریف نو دشمن، عمران و آبادی افغانستان، گویا کار اعضای سقاوی، تنظیمی و ستمی بوده است:
«توکل هر دو (دزد و کاروان) به خداست.»