كتاب داكتر شيرشاه يوسفزي (تاريخ مسخ نمي شود) در نقد «اردو و سياست» نبي عظيمي را مي خواندم كه در لابلاي برگ هاي آن، ده ها تصوير زيبا، هرچند از اندوه و ايثار، اما يادگار هایي از هزاران مستندي كه چند تاي آن ها در گونه ي تصوير، آن كتاب را آراسته بودند و اما بقيهی آن تقدس، در فراموشخانه ي اذهان و احزاب پنهان مانده اند تا در تحريف تاریخ، حق- ضایع شود.
در تمام حاكميت كرزي، در مناسبت هایي كه تجليل از جهاد و مجاهدين افغان رامي طلبند، مثل اين كه عادت باشد، تصوير جهاد عبارت از بلبل سرايي تنی چند در ته و بر رودخانه ي پنجشير ميشود كه مصروف كمين اند و سیمای مكرر، براي هزارمين بار، دلخواسته ي جناح هاي مخالف پشتون را تا سرحد شاخ و برگ،ديوانه وار برتمام جغرافياي جهاد مي كوبد؛ گويي جهاد، آيه اي بوده است كه در پنجشيرنازل می شود و سايه ي جمعيت و شوراي نظار، ستر دفاعي تمام افغانان بود. در اين ميان، فوران ادبيات آخند هاي شيعه ي احزاب به اصطلاح جهادي اینان نيز جالب است كه بر محوريت ولايت فقيه، ادعا مي كنند و جالب تر از همه، کمتر نشاني مستند دارند؛ كساني كه بعدتر اسناد زيادي از آنان براي جهاد با حكومت ملارباني، كتابي و فلمي شدند.
ما، نمك نشناس تر از مُرده پرستاني كه پس از مرگ یک عزيزشيون مي كنند، حتي يادي نمی کنیم كه روز و روزگاري، دليراني از اين سرزمين كه بزرگترين يادگار هاي آنان، گورستان هايی در كوه ها و دشت ها و در ديار هجرت است و سرگذشت بازمانده گان آنان، داستان تلخ بيوه گان و يتيماني ست كه اگر كاشانه هاي ويران، تاريخ اندوه يك قوم می شود، خيمه ها و تصوير ماجراي هجرت، امتداد همان حماسه اي ست كه در پيرامون اش، تلاش توده ها براي تنازع بقاست.
از اين كه در این سطور ناچيز ، قلمي براي مجاهدين تبارم رفت و از روي عجز و شرمساري بيشتر نميشود، از بارگاه خداوند طلب مغفرت مي كنم و اما هيچ گاه فراموش نخواهم كرد تداعي حماسه ها، پيكار و ايثار مردان و زنان مجاهد ما، اگر مرا شان مي بخشند و وقار مي دهند، جاودانه گي آن حماسه، نسل هايی را كه مسووليت داريم با تاريخ آنان تنوير كنيم، در آينده ها نيز سربلند می کند.
تلخی اندوه از کاشت تحمیل در اداره ای که از 15 سال گذشته، اکنون به 15 ساله گی می رسد، توجه ملت برای عبور از تنگنای آن را در زمانی به یاس می کشاند که در بقای این نظام، این بار کج، نوید سقوط دیگر است. ارکان برپایی این نظام، بر پایه هایی سُست که در سطح لرزان سیاست ارتعاش می کنند تا آینده ی سیاسی جغرافیای ما در تکدری به تضمین بقا نرسد که محتوای این ساخت و ساز، سخیف اند.
عجز از عدم کفایه، درد سر ما برای علاج جامعه ای است که هرچند چرخه ی آن از باد میلیارد ها دالر خارجی به دوران می افتد، اما بذر آن کاشت شوم (ائتلاف و معامله) نه ریشه می دهد و نه حاصل آن سنگین است.
در پیوند به تداعی خاطره در این مضمون، اهمیت تجلیل از میراث حماسه ی جهاد ما، در جایی به نقطه ی عطف می رسد که توجیه سهامداران حاکمیت 15 سال گذشته، تفسیر آنان از تحریف آن رویداد های تاریخ معاصر افغانستان است که «جهاد افغانان و امتیاز جهادی» را به نفع دیگران نوشته اند.
ابراز آزرده گی از صورت حال تاراج کننده گان، مانند قضایای دیگر، هرگز به حلی نرسید که بایسته بود «چرایی» را تفسیر می کردیم. مگر نه این که انحصار می کنند، اضافه می خواهند و درگیر اند، در نوشت همان صورت تحریف تاریخ است که در فراموشخانه ی ذهن ما کتمان می شود و اما توجه نکردیم اوباش دخیل در حاکمیت، با تحریف جهاد ملت افغان و تعمیم فرهنگ جعل، گویا فرشته گانی بودند که اگر حاکمیت چهار ساله ی ملا ربانی را تحلیل کنیم، روسیاهی محض است و منظر جهاد، ثبوت می کند کسانی که از رسته های غیر پشتون در حاکمیت، به توجیه قدسیست رسیده اند، همان هایی اند که جیره ی آی.اس.آی داشتند و در سوی دیگر، از فرصت حضور روسان در وصل و بخیه ی خیانت، عذاب بدترین حاکمیت افغانستان (ریاست ملا ربانی) شدند، اما ایثار، قربانی و جهاد کسانی به فراموشی رفت که اگر سهم آنان در تشکیل حاکمیت های پس از طالبان را بخواهیم، میزان زیان به نفع کسانی زیاد می شود که حق دیگران رامی خورند.
از مجاهدین پشتون، یاد کنیم! زیرا سهم آنان در توجیه حضور کسانی که مستحق اند، اگر از سویی ادای دین شود، در سوی دیگر، باعث می شود کلکتیف خیانت، همان قدر بخورند که اگر از سر ترحم باشد، هیچ وقت حق کسانی نیست که در بدبختی های مردم، مسوولیت های کلان دارند.
تاریخ واقعی جهاد را در حالی مقدس بدانیم که قرائت فی نفسه ی آن، ضرورت تامین حقوق تبار ما را برای قربانی ها و ایثاری محفوظ می کند که در نفرین کارنامه ی تنظیمی، آن مردان و زنان این سرزمین، فراموش نشوند که در میدانی به بزرگی و قداست جبهات ملی- اسلامی پشتون ها، هزاران قهرمان گمنام اند، اما یاد آنان در ضیاع این سهم بزرگ، به نفع کسانی هدر می رود که با تمام ثقلت خیانت به مردم و مملکت، در عجز عدم درک مدعا (جهاد بر ضد بیگانه) فرهنگ می سازند تا برای انواع خیانت، ادله بیاورند که اگر ظاهر حضور آنان، خصم طرف روسی بود، منافع امروز شان در بی عدالتی محض، سفارش می کند «گذشته را صلوات، آینده را خیر مقدم» است.
از جهاد، مجاهدین، کارنامه، ایثار و قربانی هم تباران خود، در حالی یاد کنیم که بخشی از ارکان ذلت و حقارت در حاکمیت 15 سال اخیر، با توجیه خیانت ها، ویرانگری، سازش و سفارش، انحصار می کنند و می خورند و این در دایره ی داعیه ی جهادی- مقاومتی آنان، نه فقط در بقای سلسله ی کُره های آنان می ماند، بل از تحریف، حق کسانی را می خورند که تا اخیر جهاد مُردند و اما در میز عقد شوروی وصلت نکردند تا بازمانده گان آنان سرخورده باشند که آن قربانی عظیم، برای چور و چپاول بود.
امراض حاکمیت افغانستان، افراد و کسانی اند که در دسته های تنظیمی، فقط با یک مدعا (تحریف جهاد در جهت چند گروهک) شهره اند که اگر نقد تاریخ آنان تعمیم یابد، ارزش حضور شان، کمتر از بهایی ست که دیدیم دسته های تنظیمی در حاکمیت 15 سال، اگر به نام جهاد، مقاومت و دروغ هایی از این دست نخورند و نباشند، کیفیت آنان برای نظم و پیشرفت، کمتر از نت و بولتی ست که برای وصل میز و چوکی، سفارش می کنند.
از قهرمانان گمنام افغانستان، یاد کنیم! زیرا صلاح این تداعی، ضمن اهدای حق به حقدار، زدایش آلوده گی حاکمیت از کسانی ست که به نام جهاد، آینده ی افغانستان را در تکدر ناکامی تضمین می کنند.
تاریخ جهاد را به درستی بخوانیم و از مجاهدین خویش، یاد کنیم! در این میزان، سهم ما برای بقای افغانستان، در حالی تضمین می شود که پاداش قربانی، حق ما در ساخت نظام، همان تجربه ای ست که دار و ندار این مملکت را تا 7 ثور، بیشترینه به خوبی و نکویی، رقم زده بود.
سلامونه تاندوالو، تاندلوستونکو او په ځانګړې ډول ښاغلي ځوان لیکوال مصطفی خان عمرزي (یعنې صافي صاحب ته)!!!
زه د مصطفی جان ټولې لیکنې په وبثایټونو کې لولم،خو له بده مرغه کتابونو ته ېې لاسرسی نلرم چې مطالعه ېې کړم،ځکه زه د هیواد نه دباندې یم او د ده کتابونه داخل کښې خپرېږي.که څه موده پس ېې پرليکه=انلاین کړي ښهءبه شي.مننه
په هر حال ، د ده د ځوان ذهن، فکر، زړه او قلم په تآیید ، یو وختې به ېې د میوند جادې څلي ته کابلیانو “سپاهي ګمنام!” ویلې، اوس په رښتیا هم توورې چا ووهلې او مَړءۍ څوک وهي؟؟.
بیا همغه د مرحوم باچا خان خبره ده چې فرمایلي ېې و(پښتانه ډیر ښه خویونه لري خو صرف د پیسو په مقابل کې غیرت نلري!).
او “کوم قام نه چې خپله ژبه هیره شوه هغه قام هیر سو؛ او چې کوم قام خپله ژبه سپکه کړه، هغه پخپله سپک سي!!”.
او اوس خو نو بیخي ، یو نیم او نیم کله مشران لکه اشرف غني او کرزی لرو، مګر دوی هم د طلوع نه نیولې تر یک،میترا او بیبیسی ا.د.ن. د شیطاني مثلث (فارث-دوشمبې-لاهور مڼډهي ) ډولونو ته قرسک کوي!!!.
احمدشاهه! عیش په څه کا وخت دغم ده
عمر باد غوندې تیریژي دریغه دریغ!
شیرین عمر چې تیریږي دریغه ””