چند سال قبل، زمانی که دکتور رمضان بشردوست، تابو ها و توتم ها را شکست و نخستین امواج سهمگین نقد در داخل کشور به سیر آمدند، سطوح مختلف اهل فرهنگ و رسانه، با جسارت بیشتر به افشای رسوایی ها و خیانت هایی پرداختند که اگر کس یا کسانی از خیر اصلاح آن ها برکنار ماندند، در کردار و پندار کسانی گره دارند که در سیستم آلوده ی قومی، برای منافع شخصی، توجیه می یافتند. اعضای جبهه ی به اصطلاح مقاومت در همراهی کامل با نیرو های خارجی و تطهیر سیاسی، که گویا همان هایی نبوده اند که در حکومت ننگین ربانی می شناسیم، در دو طیف به اصطلاح قلم به دست و خسک های شامل نظام، حکومت پس از طالبان را به پرتگاهی کشانیده اند که اگر در حد گوش خوری رسیده اند، خجل می شویم که چرا در فرصت هایی که تابو ها و توتم ها می شکنند، خاموشی اختیار می کنیم. رقیب دیرینه ی گروهک شر و فساد، خودآگاه یا ناخودآگاه به هدفی زد که در تلالوی آن، استقبال شادی برخاست. این مهم نیست که در بازتاب آن چه خودآگاه یا ناخودآگاه می گویند، برای پرهیز از شری که نفع سیاسی آنان را تهدید می کند، بعداً حاشیه بروند. مردم ما با استفاده از این فرصت، موجوداتی را تماشا کنند که سال ها پس از سقوط ریاست جمهوری شهید محمد داوود، در چپ و راست طیف های سیاسی افغانستان، گویا خاطرخواهان قومی، باوری و مردمی وانمود می شدند. از این که جناح های درگیر دیروزی، در رسوایی های تقابل، «جهال محرک» می شوند، درس های خوبی می شوند که خاموش ماندن در برابر آنان، قبول زشتی هایی می شود که در 16 سال گذشته، فقط دهن گنده گی های مخالفان پشتون ها، اگر جمع آوری شوند، به چند هزار جلد می رسند. نیاز به تعریف نیست که با هر بار تلاش روشنگرانه، مجموعه ای از اسناد و تصاویری را همرسانی می کنیم که چه گونه حد برداشت ها در نازل ترین صورت سیاسی، شماری را به کوچه ها و جاده ها می کشاند و در روز های ننگین 8 و 18، مردمی قواره می کنند که قواره ی نحس آنان (دو سقاوی) نشان می دهد خاموش ماندن در برابر «جهال» تنظیمی، به حد گوش خوردن می رسد.
کسی از دوستانم که از رُگ گویی و نیش انتقاد ما، گاه به شباهت های نقد «تشناب دار» شماری بی سواد دست می زند، در نمایش تعفنی که در اعتراض آنان، کمتر از دهن گنده های خر- آسانی، عاریایی و پارسی نیست، در همان ترفند مستعمل که دکان ناروا را می بندد و ظاهراً متظاهر به اخلاق و تهذیب می شوند و می نالند که «همه گیر» شده اید، در سفارش من به جست و جو در گوگل که از نام قوم شریف «پشتون» استفاده کند، در این بهانه به آن آدرس ها و کمالات فرهنگی، ادبی و رسانه یی همتبارانش رسید که باوجود فرومایه گی، نتوانست اعتراف نکند «کور خود، بینای مردم شده اند!» بازدید هر صفحه ی گوگل، او را به هزاران مضمون، مقاله، توهین، دشنام و بی ادبی های می رساند که بسیاری در شمار جهال خراسانی، آریایی و پارسی، مردمان ظاهراً شناخته شده اند.
اگر رویکرد نقد «همه گیر» می شود، بهتر است به جای سفارشات ظاهراً اخلاقی، در فرصت های بیان و جسارتی حاشیه نروند که زمانی در صفای خاطر دکتور بشردوست و گاه در خودآگاهی و ناخودآگاهی یک رهبر تنظیمی، فرصت می سازند کسی از «جهال» تحریک شود یا نشود، خموش ماندن در برابر کسانی که معنی «جواب ابلهان خاموشی ست» را نمی دانند و «با سفله گان، طریقه ی تسلیم حکمت است» را ترس می پندارند، اگر به سرحد خوردن گوش یک هموطن ما می رسند، فردا به حدی می شوند که از طرح ها و اجندا ها با رورا باکر ها، تبانی با ایرانی ها (نصب لوحه برای جاسوسان)، پشتون ستیزی های بی شرمانه به نام افغان ستیزی و تداوم انحصار دارایی های دولتی که دولت را در شباهت به اواخر حکومت نجیب، به منجلابی کشانیده است که حالا از تریبون آلوده گی صوتی والی بلخ، بی ادبی و گستاخی را به نام نقد، نثار کسانی می کنند که یادشان می رود از سوراخ های کوه از کولاب تا آن ولایت کذایی، در گذشته ای که عمق تاریخی اش از حاکمیت ربانی و کلکانی بیشتر نمی شود، سال هاست خواب و راحت مردم را گرفته اند و اما از مزایای فرهنگی مستفید می شوند که شماری باخبر، اما در دنیای کشور های خارجی، از احساس و لمس بدبختی ها به دور مانده اند. اینان با اجتناب از روشنگری، به همان مصیبتی سفارش می کنند که در احتیاط مضر، حالا به جایی برسیم که یک معلوم الحال سیاسی، فراموش می کند در منظر نقد، نحوه ی ادبیات فرق کرده است. از چه کسی گله کنیم؟ در مجاورت- در نزدیکی به مصایب و بدختی، با قبول ریسک، نمی گویم خر-آسانی، عاریایی و یا پارسی (نشانی های هتک حرمت و ترویج فرهنگ) شویم. می گویم حداقل به دزد دزد بگویید! 16 سال پس از تمدن یک بار مصرف، حد زشت گویی و قباحت سیاسی به جایی رسیده است که گوش می خورند، اما کسانی در سایه ی آن تهذیب خارجی، بر ما سیاهی می کنند که در برابر گستاخی ها، تاراج مملکت، زیر پا نمودن ارزش ها و تمسخر به هویت ملی، تماشا کنیم تا جهالی تحریک نشوند که حتی یک روز ابقای آنان، به معنی خیانت ملی ست.
بیش از دو سال از حکومت نحوست ملی می گذرد، اما سطح ناامیدی های مردم در نمایش معامله و ائتلاف به حدی ست که دسته های کسبه، اهل سواد و کار، دسته دسته به طیف مردمانی افزوده می شوند که جذب آنان در شکم گرسنه گی های بعدی، استحکام مواضع مردمانی می شوند که وقتی می گفتیم دزد دزد است، می گفتند به خدا بسپارید!
از فرصت ها استفاده کنیم! بگذار جهال سیاسی، تحریک شوند. اگر نفع آنان در «شر» است، در این شر، از شر کسانی راحت شویم که با نمایش خیانت ها، به همان جایی حواله خواهند شد که در کارخانه ی سیاست های بیگانه ساخته و بافته شدند و از نصب لوحه تا استقرار کلینر، به تار خامی بسته اند که حتی تابو ها و توتم های مشهورش (به اصطلاح رهبران و رفقا) را نیز هلاک کرد.
کسی می تواند تضمین کند، مجموعه ی فاسد تنظیم ها که حکومت را به گند کشیدند، بیشتر از آنی می شوند که روزی از هراس طلبه های مدارس، سختی های سوراخ ها را تحمل کردند. اگر بقای این مجموعه ی بی مقدار در گرو حضور خارجی ست، از بیان این حقایق و استفاده از فرصت هایی دریغ نکنیم که در زمینه ی گریبان گیری، یکی دیگری را رسواتر می کنند و اما کعبه ی مقصود شان، خارجی ست.
در چند روز و هفته ی خروج نیروی های خارجی، افسارگسیخته گانی را خواهیم دید که در سیاهی لشکر های مردمان شکم گرسنه، سنگر و موضع می سازند و در کوچه و پس کوچه ها، شکر خواهند کرد در سایه ی تهذیب خارجی، خودآگاه و ناخودآگاه، خورده اند و زنده مانده اند.
هر نوع امتناع و رد روشنگری بر خیانت ها و خیانت کاران، فاصله از وجدان است. اگر جناحی به نام پشتون، انتقاد می شود، فرض ماست این نقد، شامل حال کسانی شود که در بدترین تاریخ، در جغرافیای حکومتی که در سایه ی خارجی، بقا یافته است و به طول چند کیلومتر پوستر و بلبورد نصب کرده اندکه حالا با تداعی آن 9 ماه ننگین، تمام رذایل پس از هفت ثور، اگر غیر پشتون باشند را می ستایند. آنان در این ستایش، ماهرانه از تهذیب مهاجران دور از وطن، سود می برند و پشتوانه ساخته اند. در برابر خوب ترین های تبار ما، ردیفی از قوماندانان، دزدان، مزدوران و مردمی سطوح می شوند که فقط باب نقد فرهنگیان اش نشان می دهد، اگر نگویم که دزد دزد، شریک جرم می شویم.
جهال سیاسی، در کارخانه ی بیگانه تولید شده اند. تحمل آنان در شرایطی که به خوردن گوش رو آورده اند، به خوردن مردم تمام می شود. حدیث پیامبر بزرگوار اسلام است: کسی که با دست، مانع زشتی شود، در اعتلای ایمان است. بیان نقد، مرحله ی دوم می شود و کسانی که در دل نفی می کنند، در اخیر اند.
خواهشاً در خلوت های شکم سیری و در خانه های گرم زمستانی و سرد تابستانی با تذکره های تابعیت امریکایی و اروپایی، نصیحت نکنید! خان و مان مردم را تاراج می کنند، بحث منافع ملی، طنز سیاسی شده است و تجاوز به ناموس و تحریف تاریخ، پدیده های دیموکراسی توریدی اند؛ آن وقت عده ای در بُعد فاصله- به ما که در خط اول قربانی، دست و پا می زنیم و از این تقلا، در حد مرحله ی دوم، صدایی می خیزد، در نباید های سفارشی چند نفر دور از وطن که زمان حال را در گذشته ی پیش از هفت ثور تصور کرده اند، می خواهند چیزی نگویم تا همچنان بخورند و خیانت کنند.
در خصوصیات و استثناآت پدیده ی دیموکراسی توریدی، در همان کورسوی روزنه ی امید، اگر ظاهری باقی ست که چهار نعل تاراج نکنند، سایه ی همین نقدی ست که هر که با توان خودش در مراحل ایمانی می ایستد.
کسانی که سواره می روند و همت کمک ندارند، چه کاری به حال ما دارند؟ توهین شویم، حقوق ما پامال شوند، به کشور خیانت شود و هر چه خواستند بکنند، اما ما به نام آن «ملی» نام نهاد، چیزی نگویم؛ به خصوص که قواره ی تبار دیگران، بروز کند.
خوشحالیم که در حد تبار خویش، جای خالی نقد نداریم، اما متاسفیم که در اعیاد خاینان، روز هایی می آیند که حالا در 8 و 18، به هرچه افغان و افغانستان است، ریشخند می زنند. از هر بیان، هر نقد و هر اعتراضی که به خیر ما باشد، به مصداق قربانیان خط اول، استفاده می کنیم.
مردم، خون دل می خورند، اما تعدادی به «صدای دُهل از دور خوش است»، خوش اند.
ډیره په ځای لیکنه ده مننه عمرزی صاحب! خودریغی چې د دې مثنوي خوانانو نه وجدان ورک او د شرم سترګې ړندې دي۰ دوی دومره د ځانپالنې او تعصب په سمندر کې لاهو دي چې اوس د خلکو غوږنه داړي۰
هو« مثنوي خوانان دیروز ـ ګوش خوران امروز»۰