مصطفی عمرزی

دولت مردان ما در جریان یک رقابت منفی، مواردی را وارد تاریخ افغانستان کردند، که اگر امروزه فرزندان ناقلین بخارا در شاخ دیگران بیت می خوانند، باید بسیار افسوس کنیم که واقعیت های تاریخی و تمدنی افغانستان معاصر، قربانی جعلیات، توهمات، یاوه ها و گزافه های شدند که اگر توهم هژمونی فرهنگی، بیماری چند بی مقدار و حقیر است تا از ماخذ چرندیات و جعلیات، برای ما بیت فوقانی بخوانند، اهم تقابل ما برای زدودن آلوده گی ها، با فقط بسته گی بر مبارزه ی سیاسی با سقازاده گان و گروهک شر و فساد، خاتمه نمی یابد. حمایت ما از جعلیات و عمق باستانی در رقابت منفی با ایران که بالاخره به تاریخ دایناسور ها پایان خواهد یافت، هرازگاهی فرصت های ادعای تفوق و برتری کسانی را به نمایش می گذارد که در دو حضور سیاسی- تاریخی آنان در افغانستان (کلکانی- ربانی) نه فقط امتیاز مدنی- فرهنگی نداشتیم، بل دو بار تجربه کردیم روستا زاده گانی که اکنون فرزندان شان از پذیرش هویت های بخارایی و مایل به مجوسی باک ندارند، در سقاوی اول، در کمود ها نان خوردند (به قول کاتب) و پس از 9 ماه، اعداد و ارقام عمرانی، اقتصادی، جهش فرهنگی و نشانه های مدنیتی آنان، افغانستان رو به عقب بود. حق می دهیم با ادبیات وصفی، به تصفیه ی عقده هایی بپردازند که از سقاوی اول- به یاد داریم آن خجلت عقب مانده گی، زبونی و فساد را. عیار اول، موسس نخستین گند تاریخی شد و افغانستان 9 ماه حاکمیت وی، سال های دیگر را می باییست بپیماید تا در شراکت مدعیان نادار (8 ثور) بار دیگر سقوط کنیم.

سقاوی دوم با چهار سال حاکمیت ملا ربانی، گونه ی دیگری از تفوق و برتری را به نمایش می گذارد که وقتی با تبیین واقعیت های تمدنی عقده مندان حقارت، دنبال کردیم، با حجم بزرگ ترین پژوهش ها و انتقادات، حالا به درستی می دانیم که آریایی، خراسانی، پارسی- سابقه ی تمدنی سقازاده گان، به چند تن مثنوی هفتاد من کاغذ می رسد. خداوند از سر تقصیر آن بزرگان ما نگذرد و متباقی را به راه راست رهنمود کند که هنوز از توهم و جعل آریایی- خراسانی، ذخایر لغوی می سازند تا در دو طرف ادعای دری- پشتو، گویا اگر سابقه به هیچ آدرسی نخورد، همین که از استخاره ی کلمات، حدس بزنند جعلیات آریایی- خراسانی، واقعیت دارد، افغانستانی به وزن می رسد که با 1400 سال اسناد تاریخی، هرگز بی حیثیت نبود معلق شود و در تحریف تاریخ مزخرف، جایگاه سومین طبقه بر فراز آریانای جعلی و خراسان خیالی را حاصل کند.

من به مدعیان فوقیت حق می دهم تا همانند ادعا و تفسیر جاوید کوهستانی، از جعلیاتی بهره ببرند که اگر آریایی می شود، سرمان برای خجلتی پایین می افتد که می دانیم شوونیسم و راسیسم در همان فرهنگی نهفته است که اگر در قرن بیست، فاشیستان هیتلری، آدمکشی کردند، آبا و اجدا کوهستانی ها، طراحی می کردند تا با ریشه یابی فرهنگ سخیف، خط انتقاد ما به شاهنامه برسد و به یقین برسیم اگر سقازاده گان از تعصب بر تاریخ آریایی، به تعقل بیافتند، چه کسانی شرمسار نخواهند شد که دو سقاوی، دو مصیبت، دو خجالت، دو باخت و دو ناکامی در دو ویرانی عظیم، دو تجربه ی غیر پشتونی حکومت داری در تاریخ افغانستان بودند که مثال و مانندی در گذشته ندارند.

خداوند آن بزرگان مان را ببخشد که با اجندا و طرح عمق تاریخی غلط، امروزه بر حجم مشکلات مان افزوده اند تا کسانی که برای ثبوت تمدن های خیالی خویش در افغانستان، از یافت یک کلوخ عاجز اند، برای ما مثنونی بخوانند که نمونه اش در زیر تقدیم می شود:

از صفحه ی جاوید کوهستانی در فیس بوک:

«با عرض سلام و پوزش از عزيزان: بجواب برنامه هاى ژوندون!

افغانستان سرزمين أقليت هاست و هـيچ قوم بزرگ و اكثريت در آن وجود ندارد، اكثريت پشتون ها در پاكستان، اكثريت تاجك ها در اسيايى ميانه، اكثريت ازبك ها در ازبكستان، اكثريت تركمن ها در تركمنستان، اكثريت بلوچ ها در ايران و پاكستان و به همين گونه ديگران بيايد از اين ادعايى كاذب صرف نظر كنيد، أقليت باشيد اما مؤثر سازنده و حيات بخش به همه، در تاريخ تمدن بشرى همه انسان ها، اقوام و نژاد ها تمدن ساز نيستند، چه بسى مخرب و تمدن سوز بوده اند، به گواهى تاريخ در جغرافياى امروزى ما كدام نشانه تمدنى از ادرس پشتون به ثبت نرسيده چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام، قبل از اسلام تاريخ اريايى اوستايى، يونان باخترى، كوشانى داريم و تمدن هاى كوچك ديگر و بعد از اسلام تاريخ تمدن اسلامى داريم بنام خراسانى ها كه بشتر بر مى گردد به نياكان تاجك ها و ازبك ها و شاخه هاى انها از خيوه و بخارا تا سمرقند از بلخ و قونيه تا بغداد از دهلى تا كاشغر كه اثار باستانى و تاريخى اش اشكار است من در تمام شهر هاى پاكستان از پشاور تا لاهور بشتر اثار و نوشته ها را به پارسى خوانده ام لطفاً به قصه خوانى و شهر كهن پشاور و لوحه مساجدش نگاه كنيد و در لاهور به ارامگاه شاعر بزرگ اقبال برويد و اثار كهن لاهور را بخوانيد و پس فخر فروشى و زور گويى منطقى كنيد در كتاب خانه هاى كشور تان سر بزنيد كه به زبان پشتو كدام اثار علمى و تاريخى وجود دارد فقط درين چند سال پسين و ترجمه هاى گلاجى پلازه مركز ثقافتى ساپى، اميد در لست نژاد هاى تمدن سوز و افريقايى بحساب نيايد دوستان حقيقت تلخ است و من هم برايتان متاسفم و اما هرگز تمدن ساز نبوده ايدو تمدنى بنام شما درين حوزه به ثبت نرسيده است.»

این، نمونه ی افاضه ی پرچمی- ستمی ای ست که امروزه درویزه ی تنظیمی شده است و اگر از ابیات نوشتاری اش که زار می زند سقازاده است بگذریم، چه چیزی بیشتر از همان گزافه های بیش از نیم قرن اشتباهات خودماست که برای هر جعل و مزخرف ایرانی، نمونه ی ترادف ساختیم تا در پنجاه سال اخیر، وقتی فرزندان دو تمدن درخشان سقاوی در افغانستان منتقد می شوند، گستاخی کنند که گویا آن پدیده ی شرم آور راسیسم (آریایی) و آن عنصر خجلت (اوستایی) که تبیین تاریخی اش خویدوده (فرهنگ مقاربت با نزدیکان) است، یونانی- باختری را از خودش بداند و خیال کند کوشانیان اگر بانیان بزرگ ترین جهالت تاریخ (مجمسه سازی برای شرک بودایی) اند و حتی سنگی از شهر و خانه ی آنان به درستی یافت نمی شود با فراموشی از این واقعیت که مسلمان عرب، شان آدمیت برای نسل هایی القا کرد که با نزدیکان خود مقاربت می کردند و از ادرار گاو (اصول آریایی) می نوشیدن تا نیوشای جان آنان در چند نسل پسین، فرزندانی را نیرو دهد که اگر از فرهنگ هتاکی و بی حرمتی آنان در توهین به دیگران، هزاران برگ و سند، اصالت نوعی از بشر دون را نشان می دهد، شهادت ما در دو سقاوی و حضور فرزندان بحران ساز که روزی با همدسی با روسان، دوسیه های جنایی بزرگ رفاقت دارند و  سقاوی دوم آنان، روی بزرگ ترین تمدن سوزان جهان (جنگیز و تیمور لنگ) را سیاه کرد که عیاران خراسانی در افغانستان با چهار سال زحمات ملا ربانی، می توانند ادعا کنند تا کتاب گینس، پلشتی حضور سیاسی آنان در افغانستان را رکود بدبختی، جهل، ویرانی، عقب مانده گی و آدمکشی ای به حساب بیاورد که پس از دو تمدن سقاوی، بعد از تحلیل سقاوی سوم در دستگاه حکومتی که با بدترین انحصار طلبی ها، دزدی ها و چپاول ها، آب می شود، به ادعای خودشان به سقاوی چهارم برسند که پس از اعمار زیارت شر و فساد برای یک گند تاریخی و شرم آور (کلکانی) زایرانی را بپرورانند که هر روز گم گشته تر در وادی جهالت و قضاوت کور، شرم ندارند بدانند که در روزگار ما، دی. ان. ای خاینان را بررسی می کنند تا واقعیت دودمان شان نیز برملا شود. بنا بر این کسانی که حیثیت خویش را با دو سقاوی، در برابر ما ثابت کرده اند، نباید دم از ادعا و انتقاد بزنند.

اعتراف این که بالاخره احصائیه ستمی گری، خودش را در ردیف اقلیت ها حساب می کند، نه فقط خوش است، بل تایید ما- هرچند در حضوری که هنوز از وقار پدران جهانگشا، فرهنگی و بزرگ منش خود مستفید ایم، سهم ما برای تقابل «به جا» نیست، اما نشان می دهد مکتب افغانستان، یاوه بافانی را به عقل می آورد که منطق برای گشودن راه، ملاحظه نمی کند.

جاوید کوهستانی اگر از کوه پایین نشده است، حق دارد کور خود بینای مردم باشد، اما یادش نرود اگر هزار سال پس از پایان حاکمیت بانیان جعل، نژادپرستی و وابسته گی به خلافت عربی (سامانیان) نام و نشان شما ابقا شد تا در صد سال تمدن اخیر، از زنده گی با گاو و گوساله در ییلاق ها و چراگاه های خویش، به شهر های تمدن پشتونی بیایید و اهل مکتب، پوهنتون و حیثیت شوید، و مدعیان ستمی گری شما پس از کسب فیض در زحمات سه صد سال قوم تاریخ ساز پشتون، از کاپی- پیست نیم قرن جعلیات فارسیسم ایرانی خیال کنند اینان همان کسانی نیستند که پس از سامانی، در هر نوبتی تحقیر شدند تا ترک، مغول، غوری، صفوی، شیبانی و گورگانی بر روی پیکره ی آنان راه بروند که تا مسیر رو به رسمیت تاریخ پشتون ها، مردمانی باشند که فقط مداحی کرده اند؛ بزرگ ترین فرهنگ سرافگنده گی ساختند و غلامباره گی و خدمت به  اهل زعمات، پیشه ی اصیل آنان بود تا در فرصت های تنفس حاکمیت های پشتون ها، دوباره از مزایای حاکمیت قومی مستفید شوند که هرگز سندی برای تمدن سوزی ندارند و از کرم و وجود آنان، این کشور برپا شد؛ دری اش دوباره درباری شد (زبان رسمی) و حتی یک روستایی جاهل و بی سوادش فرصت یافت از احترام ما به فرهنگ انسانی و اسلامی، ولو در شرمسازترین تاریخ، سند بگذارد که اگر پس از سامانیان، از زیر ستور مغول، ترک و امثالهم … سر ما برای اولین بار آن از تحقیر تاریخی، به دومین و سومین تاریخ رسمی رسید، این نه در جغرافیای مغول بود، نه در حوزه ی ترک بود و نه در جای دیگر. اینان در جغرافیای سیاسی، تمدنی و انسانی پشتون ها، دوباره جان گرفتند.

می پذیرم که تقابل سیاسی حاکمیت سه صد سال اخیر، عاری از حاشیه های کوچک جنایت و تعدی نبوده است، اما وجداناً کشوری که از آغاز هزاره ی شمسی تا 1747 میلادی، در ادعای تمدن های تاجیکی، اوزبیکی و خلاصه غیر پشتونی، ده چند بار غربال شده است تا مدعیان کنونی ستمی گری در آرمان فقط چند شکسته و ریخته ای باشند که برای رقابت با صد سال دستاورد های هزاران مکتب، ده ها پوهنتون، رشد اقتصادی، صنعتی، تعمیم شهری، مدنیت ارزشمند معاصر، دیموکراسی، اعتلای سیاسی و اجتماعی زنان با کسب پروژه های بزرگ زیربنایی و عمرانی که از اعتبار دولت های افغانستان، شرق و غرب را به رقابت انداخته بودیم تا برای ما کار کنند، نشان دهند. به درستی که تنها کارنامه ی چهل سال سلطنت شاه محمد ظاهر (رح)، آن قدر انبوه است که در پاسخ یاوه ی کسی که گفته بود چه کرده ای؟ تبیین می کند چهل سال پس از حاکمیت من نیز قادر نشدند تمام آن چه را ساخته و عمران کرده بودم، از میان ببرند. باز هم برای خودمان افسوسمی کنیم که هنوز از توهمات جعل آریایی- خراسانی بیرون نشده ایم و هزار افسوس که کارنامه ی تاریخی ما در پرپایی این کشور لگدمال شده از سم ستوران خراسانی، مغولی، تیموری، شیبانی، صفوی و آریایی- کلکانی هنوز باید مصروف در یاوه های باشد که خوب دیدید چه قدر ارش نقد و واقعیت هایی را اهم می سازند که با پنجاه سال سیاست های تحمیق فرهنگی، به گروهک ها و مردمانی مجوز ادعا و گستاخی بدهیم که در فراموشی حضور سیاه و ننگین دو سقاوی، برای مان چلنج می دهند در رقابت حیثیت و فوقیت، کسانی را فراموش کنیم که تقریباً از چهار دهه بدینسو، افتخارات آریایی، خراسانی و پارسی آنان، ابواب بزرگ برای رونمایی از رسوایی و افتضاح فرهنگ ها، تمدن ها و مردمانی ست که در دوبار تجربه ی بقایای آنان در افغانستان، همواره سقوط کرده ایم و در هرج و مرج روز های دشوار کنونی، مُرده پرستی کنیم که همانند خاصیت فیل مرغ، سرش را زیر خاک می کند تا از واقعیت های بگریزد که از تنه ی آویخته بر پاهایش به زودی می گیرند.

از ده سال بدینسو، تلاش های ما برای روشنگری پیرامون جعلیات شرم آور آریایی، خراسانی و پارسی، با معرفی و نشر ده ها اثر، به درستی کسانی را متوجه نکرده است که هنوز برای اهدای امتیاز به سقازاده گان، رقابت می کنند و اما بی جرات، بی جسارت و ناتوان اند تا از سهم حاکمیت برای آن فرزندان این کشور هزینه کنند که فقط اگر طالبانش حضور می داشتند، نه فقط می دانستیم که دومین سقاوی را به زباله دان تاریخ فرستادیم، بل از حیثیت فرزندان فرهنگی اش، همان اشتباهی را تصحیح می کردیم که با تدوین تاریخ جدید افغانی، تحمیق مردم این مملکت را با عمق تاریخی غلط، ایدیالوژیک نمی کرد تا یک جاهل سیاسی چهل سال اخیر، با چشمان بسته، خودش را در جغرافیای خیالی خراسانی، با فرار از هزار واقعیت دیگر، گاه در کاشغر، گاه در دهلی و گاه در مدینه ی فاضله ی سقاوی، رهنوردی بداند که وقتی تاریخ بخوانیم ترک، مغول، پشتون، هندی و عرب، حرف اول و آخرش را می زنند و اما اجداد سقاوی، مداحی کرده اند تا پس از هزار سال حاشیه ی تاریخ، اصلیت و واقعیت خویش را با درج دو سقاوی در تاریخ افغانستان، به ثبوت برسانند.

زیان عمق تاریخی غلط، به اندازه ای سایه ی سر ما شده است که اگر فراموش می کنیم آن آریانای جعلی و آن خراسان خیالی، بر بستر تخارستان، سیستان، افغانستان، کابلستان، هزاره جات، غور، پشتونخواه و ترکستان، یک پارچه ی گندیده ی بی سر و ته است که معلوم نمی شود پس از پدیده ی دولت داری در قرن 17 در اروپا، سنخ کدام واقعیت می شود که حالا کشور- دولت خراسانی خیال کرده اند. اگر 240 سال مصیبت شیبانی، گورگانی و صفوی بر فراز میراث چنیگز و تیمور که سلاله ی تیمور حتی قادر به احیای بخش کوچکینشدند، تاریخی را مشاهده می کنیم که از حُسن حضور غیر پشتون ها، بزرگ ترین اسناد آدمکشی، اسارت، ذلالت، استعمار و ویرانی را دارد، باید حق دهیم که وقتی از کوه پایین می شوند و از تمدن دو سقاوی آنان به زیارت مصنوعی سقازاده گان می رسیم،جاوید کوهستانی ادعا کند که چیزی نداریم.

یک نسل این مملکت حداقل در صد سال اخیر در کانون تمدنی و بستری به بلوغ فکری و سیاسی رسیدند که دیدند بر فراز ویرانه های دیگران، زعمات به اصطلاح قبیله گرایان دولت- کشور ساخت و از زبان تا اعتلای آنان، در هرکجایش سایه و سایه بان دارد که وقتی قبل از مصیبت دو سقاوی، روزگار خوش را تداعی می کنیم اندوه می آورد که مدعیان اصلیت، در تمام اصول و شئون دولتی، کشوری، فرهنگی، عمرانی و حاکمیت ما، زخم و آسیب زده اند که وقتی اهل منطق و وجدان، روزی حاکمیت کلکانی- ربانی را به یاد بیاورند، به جرات خواهند گفت از سقازاده، جز سقایی برنیاید.

آقای کوهستانی! شما خوب می فرمایید، بلی، در هیچ کجای دنیا، کلیت متجانس نداریم، اما اکثریت تاجیک در کنار 50 درصد غیر تاجیک در تاجیکسان اند (چهار ملیون)، اوزبیک و ترکمن، از خانواده ی ترکتباران ترکستان اند (یک قوم)، بلی، اکثریت پشتون ها در «پشتونخوا» اند و اما تو را به اقبال، پشتو، دهلی و دری، چه کار!

جغرافیای دهلی تا کاشغر، کشمیر تا اصفهان، و دربار بغداد، میراث تمدن و مردمانی ست که اگر یک سطر تایید آنان را در اصول فرهنگی تان (شاهنامه) یافتیم، باز هم اعتراف می کنیم که اگر دربار دهلی، بی دل و اقبال داشت، از حُسن ترک و پشتون است. اگر شان امت اسلامی یافته اید، مسلمان عرب در کار بود (در فرهنگ شما سوسمارخوار)، اگر زنده اید که در فراسوی فرهنگ روس، هنوز حافظه تاریخی خویش را درست بیابید، این پشتون ها بودند که در صد سال اخیر، خوب ترین آثار دری را خلق کردند. درست است که واقعیت خویش را در زبان خویش ثبت نکردیم، اگر نیم قرن مولد فارسیسم ایرانی نبود، وزن فرهنگی شما، افزون بر وزن سقاوی، چند کیلو می شود؟ چند نخبه و قلم به دست دارید که بیشتر از پشتون ها، زبان شما را غنی کرده باشند؟ ادعای اصلیت و فوقیت در متن حضور تاریخی، ترک، پشتون و عرب که اگر روزی دری را در هند، به اصطلاح پارسی کردند، منطقی نیست. چرا در دو صد سال اخیر، خبر و اثری از شما نیست که بدانیم واقعیت فرهنگی ترک و پشتون، همانی بود که دری نوشتند، اما جغرافیای آن فرهنگ، ظرفیت بشری ندارد که بگوییم چند کیلو فارسی زبان در هند و پاکستان، پارس می کنند.

آقای کوهستانی! شما در شمار کسانی استید که برای رفقای پشتون تان کف زدید تا بر میراث 250 سال حاکمیت آبا و اجدا خویش که در میان مردمان مدعی، ثابت کرده بودند شرف قبیله سالاران با سند افغانستان برای پربایی کشور- دولت و معرفی تمامی آن چه که در تمدن کنونی از معارف تا آزادی و عمران می شناسیم، هرچند در جهان سوم، بیشتر از کسانی می شود که واقعیت آنان، مدعایی بیشتر از چند تن کاغذ در نیم قرن اخیر  نمی شود.

خوب است از مزایای زنده گی با پشتون ها، تجربیات تان برای تبارز، از عقده هایی بکاهد که از سامانیان تا احمد شاه ابدالی، خلای تاریخی ست و اگر آن اندیشه ی مقدس نبود و امت مسلمه، در محراب وحدت، ما را بر دون ها، به اغماض نمی برد، شما در نسلی که دوباره از سایه ی سر کرزی ها و غنی ها با کاروان جهان شد، سرافگنده نمی شدید که چرا در هرکجایی که شمایید، ما نمی شوییم و از حُسن آن فرهنگ برتر، فقط تپاله و فضله می کنید تا به ثبوت برسد در کار سقایی، استفاده از مواشی، پیشرفته ترین تکنالوژی آریایی- خراسانی و پارسی است.

آقای کوهستانی! گستاخی و کورخوانی نیز مرز دارد. اگر صبوری می کنیم، کارد داعش بر گردنی نشانه می رود که پارتنر تفسیر اخوانیسم برای یهود و نصاراست. هرچند شما با تجربه ی الحاد کمونیسم، شستشوی مغزی شده اید، اما انسان بی مغز نیز انسان است. خود تان را از شان انسانی عاری نکنید. بلی، در برابر پشتو، اغماض کردیم، زیرا تنبلی ها، بی عرضه گی ها و فقر فرهنگی شما را تاکنون نیز با کار و خلق آثار در زبان دری، جبران می کنیم. آیا می توانید اثبات کنید کار فرهنگی شما، چیزی بیشتر و خوب تر از دری پشتون ها در ادبیات دری ست؟

برای تمام افغانان!

مبارزه و سعی ما در زدودن آلوده گی های سقاوی، شر و فساد و ستمی، فقط منحصر به مبارزه سیاسی نیست. با قرائت نو تاریخی، باییست در جایی بایستیم که حداقل از دو دهه کار فرهنگی موثر در ایران، به خوبی می دانیم آریایی، خراسانی، پارسی و ادعای فوقیت مردمی که در فقر فرهنگی با «علم کار ندارند و فقط به ثریا می روند»، جامعه ی فکری ما را از آلوده گی، نجات می دهد. اگر در مبارزه ی سیاسی در برابر پدیده ی ستمی، کوتاهی کردیم، همان گونه مبارزه ی فرهنگی برای تصحیح اغلاط آنان نیز اغماض شده است.

اگر در بحرانی ترین حالات این خانه (افغانستان) گستاخی در حد تبارز یکی«از کوه پایان شده»، نتیجه می گیرد، از مامولی غافل شدیم که حداقل خودم با نقد آریایی (چاپ کتاب آریاییسم)، نقد شاهنامه (چاپ کتاب نگرش نو، برشاهنامه و فردوسی)، نقد باستانگرایی (چاپ کتاب آرکاییسم)، نقد فرهنگ اوستایی (چاپ کتاب آیین های سخیف)، نقد جعلیات خراسانی- پارسی (چاپ کتاب زمانی که مفاخر ناچیز می شوند) و معرفی آن فرهنگیانی که آبرو، حیثیت و عزت فرهنگ های آریایی، خراسانی و پارسی را وضاحت داده اند (استاد ناصر پورپیرار، دکتور رضا مرادی غیاث آبادی، دکتور عبدالله شهبازی و دکتور اقبال) در جایی به عزت نفس رسیده ام که اگر در ده سال این مبارزه ی دشوار، کسی از این تکنوکراتان ما که برای اهدای امتیاز به عوامل شر و فساد در رستای تقدیس همان سیاست فرهنگی متبذل (آریایی- خراسانی و پارسی) تعصب نمی کردند، در هر فرصت بحران، غافلگیر نمی شدیم تا بقایای خجالت و عقده ی حقارت، جامعه را پُر تنش کنند و در چالش آن، آن واقعیت های تاریخی را فراموش کنیم که صورت اسناد و شواهدش نشان می دهد زیر ثقلت و سنگینی فشار تعهدی، تجاوز، استعمار انگلیس، ارتجاع فرهنگی سیاسی (کلکانی- ربانی) و در موقعیت جهان سوم، هرچه در این ممکلت از مدنیت نو با مکتب، پوهنتون، سیستم اداره ی دولت- کشور، آزادی، غنای زبان، حضور اجتماعی زنان، عمران، انکشاف و آبادی درخور زنده گی وجود دارد و فقط در چهار سال مصیبت سقازاده گان، نیست شدند، کاری از همان مردمی ست که از احمد شاه تا محمد داوود، حتی از تره کی تا امین و نجیب و عمر و کرزی و غنی، نه بی سواد بودند، نه سقابودند، نه تنظیمی بودند،نه دزد، نه چپاولگر، نه هتاک و هرزه سرای کورخود بینای مردم؛ حتی نسخه ی تنظیمی آنان نیز شرافت بیشتر دارد.

از شر آن تاویل تاریخی (عمیق) اگر به پخته گی شناخت این فرهنگ سخیف (آریایی، خراسانی، پارسی) رسیده ایم، اما تقابل و ستیز با گستاخی و کور خوانی نیز در زمینه ای ست که هرچه دارد و ارزش دارد، از خیر سر به اصطلاح قبیله سالاران است.

روشنگری هایی که اسناد زیاد دارند و مقداری را معرفی کردیم، به جایی رسیده اند که آریایی، خراسانی و پارسی، سوژه های خوب برای ریشخند، تمسخر، هجو و اما «زنگ خطر» نیز باشند.

آقای کوهستانی! شما راست می گویید. بلی، هنوز بر خان ها و تاریخ تمدن لودیان و نوابان پشتون هند، افتخار می کنند. هنوز هم تواریخ احمد شاه و تیمورشاه، به قوت خود حیثیت دارند و از امیر عبدالرحمن، امیر حبیب الله، شاه امان الله، نادرخان، محمد ظاهر، داوود، حتی تره کی، امین و نجیب، هزاران سند و مدرک عمران این کشور از تاراج سقاوی در امان مانده اند. بلی، در جهت تایید منطق شما،  از این پس از ایثار طالبانی یاد خواهیم کرد که در فقر اقتصادی، نام دارند و اما از شان حضور آنان، ننگین ترین حاکمیت افغانستان (سقاوی دوم) سقوط کرد تا شاهد باشیم که با این واژگونی، تمام امارات و ملوکالطوایفی از میان رفتند که در گستره ی تنظیمسالاری، دوسیه ی خیانت ها و جفا های آنان، مهمترین نصاب درسی ما برای تخصص در فهم اصالت و اصلیت مدعیان فوقیت است. بلی، شرف آن مخالف مسلح که با نثار جان خود، ماشین جنگی 42 کشور را متوقف می کند، بیشتر از کسانی ست که رفیق شدند، روسی شدند، تنظیمی شدند، آمریکایی شدند و دوباره به شر و فساد می رسند تا با دوران سر، رقاصه گانی باشند که می دانند به زودی در سقوط سقاوی چهارم، تاریخ تکرار می شود و بازنده گانش کسانی اند که «بازی» می کنند.

آقای کوهستانی! رونق زنده گی فقط همان پشاوری که می دانیم از آن کدام مردم و فرهنگ هاست، خیلی بیشتر از رونق تمام بازار های آسیای میانه، برای هم تباران شما زنده گی درست کرد تا در مدنیت آن، هویت تباری تان را در شکل سیاسی، پُخته کنید و از خیر چهل سال زنده گی، آگاه سیاسی، مسافر غربی و اما تاکنون نیز مهمان خانه ی اقربای قبیله سالارانی باشید که در داخل افغانستان، نحوست شما را تحمل می کنند و در پشاورش، به آرامی و حیثیتی زنده گی کردید که هرگز صفتی ندادکه در ایران گرفتیدو نه آن اوفزاده گانی دارد که در عقب مانده ترین جمهوری شوروی سابق (تاجیکستان) ترجیح می دهند و توجیه می آورند که اگر روسان نبودند، همان خرک و درک سابق بودیم که در باتلاق فرهنگ توهم، حتی تاکنون نیز در عقب مانده گی، ریکارد دارند.

بلی، شما راست می گویید … !

3 thoughts on “تمدن سقاوی (در پاسخ به بی شرمی جاوید کوهستانی) مصطفی عمرزی”
  1. اگر این رهبر است و این رعیت حال این قومرا خراب میبینم
    بسیار خنداور است که اقای جاوید کوهستانی وامثالهم از تمدن و فرهنگ سخن میرانند اما فخر وقهرمان شانرا اشخاص چون مفقودالجسد بچه سقو که در نه ماه حکومتش سیاه ترین جنایات را مرتکب شد و بلاخره از توتِ به توتِ شد. و نابغه جنگی و قهرمان مُلی که زور و نبوغ واقعی اش وقتی معلوم شد که از کوه پایین شد . باعث کشته شدن ۶۰۰۰۰ کابلی شد و در طول چهار سالی که در کابل بود ، باوجود دست داشتن به بزرگ ترین و مجهز ترین اردو- یا بگفته این بیهویت ، ارتش- نتوانست حزب اسلامی را از چهار اسیاب و کارته نو عقب براند، تشکیل میدهد .

    امروز صدها ملیون انسانِ غیر انگلیس بزبان انگلیسی حرف میزنند و مینویسند ، در این چه شرم است . فخر کوتاه مدت که این اشخاص به ان دست یافته اند ، اصلا فخر نیست. این یک خواب تَر است و این بیچاره ها در اصل فریب آیت‌الله های فاسد و شیطانِ صفوی را خورده اند و وقتی که از این خواب غفلت بیدار شوند ، بجز از لکهء در لباس هویت شان کدام دست آوردِ دیگر نخواهند داشت!!!!

  2. پیروان باطل هنوز هم نفهمید ند که این ملت مسلمان و از تعفن قوم پرستی چنانچه اسلام عزیز فرموده خود را ملوث نمی نمایند واجتناب می نمایند زیرا آنحضرت صلی الله علیه وسلم فرموده اند کسیکه مردم را به تعصبات جاهلی دعوت می کند از ما نیست،قرآنکریم میفرماید که مکرمترین شما کسی است که متقی ترین شما است
    لذا مفکوره متعفن قومګرایی در اسلام جای ندارد و درین ملت مسلمان خریدار نداشته بجز آنانکه خود را نمی شناسند و از جمله افراد کرایی و غلامیست که برای دیګران کار می کند و ارزشهای دینی ومعنوی این ملت را نشناخته و بی خبر از تعالیم والای اسلام نجات بخش بشریت است

  3. افغانستان خانه مشترک همه افغان هاست، و همه اقوام این سرزمین دارای تمدن کهن اریایی هستند و میباشند، همه اقوام افغانستان زمانی در تمدن اریایی زنده گی داشته اند این کاملن اشتباه خواهد بود اگر بگوییم که ما چون دری/پارسی صحبت میکنم از نژاد اریایی هستیم و تو چون پشتو صحبت میکنی نیستی نوشته ها و مقالات ثابت ساخته است که پشتو نیز جز زبان های تمدن اریایی است و قدامت تاریخی بیشتر دارد اما چون زبان دری زبان دربار شاهان و دولت ها بوده است و عمومآ شعرا و نویسنده ها به دری سروده اند و مقاله نوشته اند توجه بیشتر به نوشته ها و اثار زبان پشتو نشده است. اما حالا ما برای وحدت و همبستگی در کشور ضرورت به فراخوان کی تمدن دارد کی ندادر نداریم انچه گذشته بوده است گذشت بیاید با هم دلی و صداقت امروز افغانستان را بسازیم.

ځواب ورکول Dr.Atal ته ځواب لرې کړه

ستاسو برېښناليک به نه خپريږي. غوښتى ځایونه په نښه شوي *